MIME-Version: 1.0 Content-Type: multipart/related; boundary="----=_NextPart_01C6DBF2.BCC2A800" This document is a Single File Web Page, also known as a Web Archive file. If you are seeing this message, your browser or editor doesn't support Web Archive files. Please download a browser that supports Web Archive, such as Microsoft Internet Explorer. ------=_NextPart_01C6DBF2.BCC2A800 Content-Location: file:///C:/224A1635/naqd05.htm Content-Transfer-Encoding: quoted-printable Content-Type: text/html; charset="us-ascii"
=
دانشكده
علوم اجتماع=
10;
دانشگاه
تهران
=
بررس&=
#1740;
علل عقب ماند=
711;ی
ایرانیان
نقد و
بررسی کتاب «=
670;را
ايران عقب
ماند و غرب
پيش رفت»؛
نوشته
كاظم
علمدادي
=
=
<=
b>تینا کشی=
588;یان
<=
span
lang=3DFA style=3D'font-size:10.0pt;line-height:120%;mso-bidi-font-family:"=
Times New Roman";
mso-bidi-language:FA'>
=
=
=
كارنوشت
دانشجويي
براي درس
مباني تاريخ
اجتماعي
ايران
=
موضوع:
خلاصه و نقد
کتاب
=
زير نظر
دكتر محمدرض=
75;
جوادي يگانه
=
تیر 1385
يك
تمدن بزرگ، ت=
575;
از درون منهد=
605;
نشده، از بير=
608;ن
مغلوب نميش=
08;د.ويل
دورانت
تاريخ
در مفهوم مدر=
606;
آن، تنها
رويدادهاي
گذشته را در
بر نميگيرد=
48;
بلكه امروزه
مراد از تاري=
582;
نوعي رويكرد =
608;
نگاه ويژه به
رويدادهاي
گذشته است كه
بدون آن
رويكرد ويژه=
48;
اساساً تاري=
82;
به معناي جدي=
583;
آن شكل نميگ=
610;رد.
به عبارت ديگ=
585;
و آن چنان كه
كالينگور در =
603;تاب
مشهور خود
ايده و تاريخ
ميگويد،
تفسير عنصر
اساسي و قوام
بخش تاريخ
است.
يكي
از مهمترين
رويكردها در
بررسي تحولا=
78;
تاريخي، روي=
03;رد
جامعه شناسي
سياسي است. در
اين رويكرد،
تاريخ با توج=
607;
به دستگاهها=
10;
باز توليد
كننده نظم اج=
578;ماعي
و سياسي،
بررسي ميشو=
83;.
بدين ترتيب و
بر اساس اين
روش، تاريخ م=
610;بايد
چگونگي تكوي=
06;
و تحول همين
دستگاهها و ن=
592;مناشي
از آن را
توضيح دهد.
در
واقع نگاه يا=
583;
شده، نوعي
تبارشناسي
است كه فهم
معضلات جامع=
07;
مورد مطالعه =
608;
كشف راهحل=
07;اي
آن به ما ياري
ميرساند.
اهميت اين
مسئله به ويژ=
607;
در جوامعي كه =
1583;ر
حال گذار از
ساختار سياس=
10;
سنتي به
ساختارها و
نهادهاي
دمكراتيك
هستند، بيشت=
85;
نمايان ميش=
08;د؛
كتاب
«چرا ايران
عقب ماند و
غرب پيش رفت» =
span>تأ=
1604;يف
دكتر كاظم
علمدادي استا&=
#1583;
جامعه شناسي
دانشگاه
ايالتي
نيويورك و از
متفكران
ايراني خارج
از كشور تلاش
است در جهت
شكلدهي اين
شيوه بررسي و
مطالعه
تاريخي
درباره ايرا=
06;.
به بيان ديگر=
548;
تحليل گسترة
وسيع تاريخ
ايران، با
عنايت به
رابطه ميان
ساختارهاي
سياسي و اجتم=
575;عي
– به ويژه دين
و دولت- محور
اساسي اين كت=
575;ب
است. نويسنده
ضمن طرح مسئل=
607;اي
نو در زمينه
مطالعات
تاريخي در
ايران، با به
كارگيري
منابعي بسيا=
85;
گسترده، حجم
عظيمي از
اطلاعات را
دستمايه كار
خود قرار داد=
607;
و تلاش نموده
است تا دو
نهاد اساسي
موثر در شكل
دهي نظم سياس=
610;
را كه امروزه
نيز محور
بسياري از تا=
605;لات
فكري و چالش=
607;اي
اجتماعي قرا=
85;
گرفتهاند
بررسي نماين=
83;.
اين
دو نهاد كه
همانا دين و
دولت هستند،
در طول تاريخ
ايران، كانو=
06;
دو مقوله
اساسي سياست=
48; يعني
«سلطه» و
«مقاومت»
بودهاند كه
به تدريج، با
ورود به دورا=
606;
جديد، مفهوم
آزادي نيز –
كه به گفته
توكويل مسئل=
07;
مركزي سياست
در دوره جديد
است – در
گرداگرد اين
دونهاد شكل
گرفت و متعاق=
576;
آن، حوزه
مقاومت
اجتماعي و سي=
575;سي،
در مقابل
گسترش سلطههاي
نهادي شده،
گسترش بيشتر=
10;
يافت.
اين
كتاب و كتاب=
607;اي
نظير آن،
زمينه بررسيR=
04;هاي
جدي را در
حوزه مطالعا=
78;
تاريخي ايرا=
06;
ميگشايد.
چنين به نظر
ميرسد كه
بدون يك «متن
تاريخي» پرس=
88;هاي
مطرح ديگر در
جامعه ما – از
قبيل سنت و
تجدد – بنيان=
204;ها
و ريشههاي
لازم را براي
باروري و نمو
پيدا نخواهد
كرد.
طرح
و ديده اوليه
اين كتاب به
سالهاي
اوليه پس از
انقلاب 57 باز
ميگردد؛
زماني كه
نگارنده كتا=
76;
تز دكتري خود
را درباره
نتايج
اقتصادي –
اجتماعي
اصلاحات ارا=
90;ي
ايران نوشت.
سوالي كه هما=
606;
زمان در
ابتداي آن
نوشته مطرح ش=
583;
در واقع پرسش=
610;
است كه در صفح=
1607;
آغازين اين
كتاب تحت
عنوان «طرح
مسئله» آمده
است. نگارنده
سالها
مقالاتي
پراكنده
درباره مسئل=
07;
عقب ماندگي و
توسعه ايران
به چاپ رساند=
607;
است و سرانجا=
605;
توفيق نگارش
اين كتاب به د=
1587;ت
آمده است.
اين
نوشته در چند
جلد تنظيم شد=
607;
است كه كتاب ح=
1575;ضر
جلد اول آن
است و به بيان
نويسنده سه
جلد ديگر كه
در تكميل كتا=
576;
حاضر ميباش=
83;
توسط وي به
چاپ خواهد
رسيد.
جلد
اول درباره
چرايي عقبم=
75;ندگي
ايران و
پيشرفت غرب
نوشته شده
است. سه جلد
ديگر
مطالعاتي اس=
78; درباره
چگونگي توسع=
07;
ايران كه به
ترتيب در زمي=
606;ههاي
اقتصادي،
سياسي و
فرهنگي –
اجتماعي تنظ=
10;م
شدهاند. به
عبارت ديگر
جلد دوم
درباره توسع=
07;
اقتصادي، جل=
83;
سوم درباره
توسعه سياسي =
608;
جلد چهارم در=
576;اره
توسعه
اجتماعي است. =
span>
كتاب«چرا
ايران عقب
ماند و غرب
پيش رفت؟» به
دو بخش و
سيزده فصل
تقسيم ميشو=
83;.
در
عين حال اين
فصول مجموعهR=
04;اي
به هم مرتبط=
575;ند
كه پيام اين
كتاب با
خواندن كليت
آن روشن ميش=
608;د.
اين
كتاب با
ديدگاه يا رو=
588;
انتقادي
نوشته شده اس=
578;.
از ديدگاه
نگارنده
انتقاد
نخستين گام د=
585;
راه سازندگي
است. بنابراي=
606;
نقد نظريهه=
75;
نه جنبه شخصي=
548;
بلكه جنبه
تحقيقي و
تبادل افكار
دارد. چالش
نظريهها
بهترين وسيل=
07;
براي رفع
كمبودهاي آن
است.
به
قول نگارنده=
48;
اين كتاب اثر=
610;
جامعهشناخ=
8;ي
است تا تاريخ=
610;
يا باستانش=
06;اسي،
يعني هدف نه
كشف اطلاعات
تاريخي جديد=
48;
بلكه دفاع از
يك نظريه است=
548;
براي كسب
اطلاعات
تاريخي به
منابع معتبر
موجود در نزد
صاحب نظران
ايراني و غير
ايراني
مراجعه شده
است.
ويل
دورانت مين=
08;يسد
«يك تمدن بزر=
603;
تا از دورن
منهدم نشده ا=
586;
بيرون مغلوب
نميشود» بر
مصداق همين
واقعيت ميت=
08;ان
گفت رشد و
استحكام يك
تمدن نيز باي=
583;
در بطن همان
جامعه شكل
بگيرد. آنچه
نگارنده در
اين كتاب بر
آن تكيه كرده =
است
همين است به
همين لحاظ
بسياري از
نظريههايي
كه در صدد
آنند تا عقب=
605;اندگي
ايران را به
دليل حملات و
دسيسههاي
خارجي
بدانند، شكست
تمدن
ساسانيان را
ناشي از هجوم
اعراب، ناتو=
75;نيهاي
سدههاي
مياني را با
حملات تركان =
608;
مغولان توجي=
07;
كنند، توسعه
نيافتگي
دوران معاصر
را به استعما=
585;
و سرانجام عق=
576;افتادگي
تاريخي ايرا=
06;
را به اسلام
نسبت دهند،
مورد نقد قرا=
585;
گرفته است. مي=
8204;توانست
اين پديدهه=
75;
و حوادث
تارخيي رخ
ندهد، ولي با
ايران سرنوش=
78;ي
بهتر از آنچه
امروز دارد،
نداشته است.
كما اينكه دن=
610;اي
پيشرفته غرب
نيز در طول
تاريخ خود
خالي از اين
گونه حوادث
ويرانگر
نبوده است. در
مقابل آن دست=
607;
از نظريهپر=
83;ازاني
كه اسلام را
عامل عقب
ماندگي ايرا=
06; دانستهاند&=
#1548;
گروهي در
واكنش به آن
ها سعي كرده=
575;ند
كه واقعيت را
وارونه كنند =
608;
پيشرفتهاي
نسبي ايران د=
585;
سدههاي
اوليه هجري ر=
575;
به عامل دين
ربط دهند. اين
تئوري نيز بي
پايه و اساس=
575;ند.
اعراب مهاجم
تمدن پيشرفت=
07;اي
نداشتند كه ب=
607;
ايران
بياورند.
نو=
1610;سنده
دغدغه فكري
خود را به كه
منجر به نگار=
588;
اين كتاب شده
است بدين شكل
بيان مينما=
10;د:
«آ=
1606;چه
مرواداشت تا
عميقتر نسب=
78;
به پديده عقب=
204;ماندگي
ايران فكر
كنم، نه خود
ايران بلكه
پيشرفت بي
سابقه تمدن
معاصر غرب بو=
583;
كه از قرن
شانزدهم آغا=
86;
شد. پيش از آن
ايران بطور
خاص و شرق
بطور عام از
غرب عقب ماند=
607;تر
نبود. با توجه
به اين
واقعيت، روش
تطبيقي مطال=
02;عه
شرق و غرب
مورد استفاد=
07;
قرار گرفت.
درصدد برآمد=
05;
تا بطور
همزمان ويژگ=
10;هاي
تمدن معاصر
غرب و علل
بروز و ظهور
آن را نيز
جستجو كنم،
زيرا بدون
مقايسه شرق و
غرب، نه توسع=
607;
يافتگي غرب و
نه عقب ماندگ=
610;
شرق معنا نمي=
204;يابد.
نه ايران نسب=
578;
به خودش عقب
مانده است و ن=
1607;
غرب نسبت به
خودش
پيشرفته»
(علمدادي، 1383: 19).
نكته
قابل توجه در
مورد اين كتا=
576;
اين است كه در
مدت زمان
كوتاهي باره=
75;
تجديد چاپ شد=
607;
است. به طوري
كه چاپ اول آن
در اواخر سال 79
در عرض چند ما=
1607;
دوباره تجدي=
83;
چاپ شد و از
اوايل سال 80 تا
سال 83 به چاپ
دهم رسيد. =
نويسنده
ضمن بيان
شادماني خود
از اين رويدا=
583;
آن را تحقق
آرمانها و
دغدغههاي
فكري خود در
وا داشتن
خوانندگان و
بالاخص ايرا=
06;يان
به تفكر در
مورد دغدغه=
07;اي
فكري خود كه
در قالب سوال¡=
0;
ذيل عنوان
كتاب مطرح شد=
607;
است، ميدان=
83;
و به بيان خود
او:
بي=
1588;
از آن كه از
اين واقعيت
براي كتاب
حاضر ارزش
آفرين باشد
بيانگر رشد
فكري بسيار
عميق جامعه
كتاب خوان و
اهل پژوهش در
ايران است. من
استقبال
جامعه از اين
كتاب را بيش ا=
1586;
آن كه ناشي از
محتواي آن
بدانم، مديو=
06;
اين تحول بزر=
711;
اجتماعي مي=
83;انم.
استقبال
از اين كتاب
نمونهاي
كوچك از يك
حادثه بزرگ ت=
575;ريخي،
يعني تحول سي=
585;
آگاهي و روند
رشد غير قابل
برگشت انديش=
07;
در ايران است=
563;
حادثهاي كه
هر انسان
علاقمند به
آينده ايران =
608;
ايراني را پر
از شادماني و
اميد ميكند.
اين تحول
فكري، نقطه
پاياني بر
الگوهاي ساخ=
78;ار
سنتي اقتصاد =
608;
سياست خواهد
بود. بدون شنا=
1582;ت
اين تحول شگر=
601;،
كه محصول دور=
607;
پس از انقلاب
است نميتوا=
06;
براي آينده
ايران برنام=
07;ريزي
كرد.
كساني
كه تلاشي برا=
610;
شناخت جامعه
كنوني ايران
نميكنند و
چشم و گوش خود
را بر اين
بيدار باش مي=
204;بندند
محكوم به كج
انديشي،
اتلاف وقت
وخودتخريبي
هستند. وسعت و
عمق رشد اين
آگاهي و دانش
خردمندانه د=
85;
جامعه ايران
نه تنها بيس=
575;بقه
است بلكه
خواهد توانس=
78;
دروازههاي
حل مشكل و بن=
1576;ست
توسعه همه
جانبه ايران
را كه يكي پس
از ديگري
بگشايد. اين
دگرگوني،
الگويي به دس=
578;
خواهد داد كه
ساير كشورها=
10;
مسلمان نشين =
608;
خاورميانه=
5;ي
را نيز از بن
بست عقبمان=
83;گي
تاريخي و
ديرينه خود
بيرون خواهد
آورد.(عملدار=
610;،1383
: 23).
نگارنده
در سراسر كتا=
576;
دهها نظريه
را طرح يا نقد
كرده است برا=
610;
اثبات آنها ا=
586;
شواهد تاريخ=
10;
ايران و جهان
و يا نظريات
كارشناسان د=
85;
رشتههاي
مربوط
استفاده كرد=
07;
است.
چرا
امروز ايران=
48;
كشوري كه روز=
711;اري
مهد يكي از
تمدنهاي
بزرگ جهان
بود، با وسعت=
610;
برابر با 628000
مايل مربع يا 5/=
164
ميليون
هكتار، يعني
سرزميني
برابر با
مجموعه خاك
كشورهاي
انگلستان،
فرانسه، آلم=
75;ن،
ايتاليا،
بلژيك، هلند
ودانمارك و
جمعيتي حدود 70
ميليون در
قياس با جمعي=
578;
نزديك به 300 ميل=
;يون
نفري مجموعه
كشورهاي
مذكور، حتي ا=
586;
عهده توليد
مواد غذايي
مورد نياز خو=
583;
بر نميآيد؟
سرزمين
پهناور ايرا=
06;
شامل فلات غي=
585;
حاصلخيز و
كوير نمك (دشت
كوير و دشت
لوت) است كه
تقريباً خال=
10;
از هر نوع
آثار حيات مي=
204;باشد.
اين كويرها ا=
586;
جمله خشكتر=
10;ن
مناطق در جها=
606;
هستند. افزون
بر آن، دو
سلسله از كوه=
204;هاي
بلند در آن
واقع است؛ يك=
610;
زاگرس كه از
شمال غربي
كشور تا
آذربايجان و
از جنوب شرقي
تا بلوچستان
ادامه دارد، =
608;
ديگري البرز
كه شمال غربي
تا شمال شرقي
استان خراسا=
06;
را با قلهها=
610;
فراوان،
مانند دماون=
83;
با 18500 پا ارتفا=
93;
پوشانده است.
اين ارتفاعا=
78;
در مرز
افغانستان ا=
86;
شمال تا جنوب
ادامه دارد
گذشته از اين
سرماي زير صف=
585;
درجه زمستان
در بعضي از
مناطق را باي=
583;
به موانع طبي=
593;ي
رشد اضافه
كرد.
مسئله
كمبود آب نيز
از جمله
مشكلات جدي
است كه سبب
ساز بسياري ا=
586;
ناگواريها¡=
0;
اجتماعي
موجود در
ايران بوده ا=
587;ت.
تا حدي كه
زمين بيآب
در ايران
عملاً فاقد
ارزش بوده
است. اين موان=
1593;
اقليمي،
زمينهساز
عواقب تاريخ=
10;
فراوان در
ايران شدند.
اما
موانع
اقليمي، كه ب=
607;
سادگي نميت=
08;ان
آنها را بر
طرف كرد، تنه=
575;
يكي از دلايل
عقبافتادگ¡=
0;
ايران به شما=
585;
ميرود. بخش
اصلي اين عقب=
204;افتادگي
و تفاوت آن با
غرب به خصوص
در عصر مدرن، =
1581;وزههاي
اقتصادي،
سياسي،
اجتماعي،
فرهنگي و دين=
610;
را در بر ميگ=
1610;رد
كه بر خلاف
موانع
جغرافيايي م=
10;توان
آنها را مرتف=
593;
ساخت.
اين
كتاب عمدتاً
به نقش عوامل
اقليمي،
تاريخي، دين=
10;
و فكري در عقب=
8204;افتادگي
ايران ميپر=
83;ازد.
زيرا در يك
شرايط تاريخ=
10;
مشخص، عامل
اقليمي، در
شرايطي ديگر
عامل ديني و
اعتقادي يا
فرهنگي و در
شرايط
متفاوتي عام=
04;
سياسي ميتو=
75;ند
نقش
بازدارنده،
يا پيش برنده
را در توسعه
جامعه ايفا
كند. اگر در
مقاطعي از
تاريخ جامعه
ايران به
اهميت عامل
طبيعي تكيه م=
610;شود
به آن معناني=
587;ت
كه اين عامل
اقليمي در
تمام طول تار=
610;خ
ايران نقش
ثابت و
پايداري ايف=
75;
كرده است. قدر
مسلم اين كه
امروز عامل
اقليمي در
ايران نقشي
بسيار فرعي د=
585;
وضعيت عقبم=
75;ندگي
ايران دارد و
عوامل ديگر ا=
586;
جمله ادغام
دين و حكومت به
صورت مانع
عمدهتري
نسبت به عوام=
604;
ديگر درآمده
است. ادغام
دين و دولت،
در بسياري از
مقاطع تاريخ
ايران نقش
برجستهاي
داشته است.
اما
پديده عقبم=
75;ندگي،
صرفاً
اقتصادي و عد=
605;
توانايي
تامين نيازم=
06;دي
مادي جامعه
نيست. عقيبم=
575;ندگي
در عصر كنوني
شامل تمام
وجوه مناسبا=
78; اجتماعي
انسان از جمل=
607;
سياست،
فرهنگ، قوان=
10;ن،
دين، حقوق
زنان، حقوق
اقليتهاي
قومي، ديني و
مسلكي را شام=
604;
ميگردد.
بنابراين
زماني كه از
عقبماندگي
سخن گفته مي=
588;ود،
عقبماندگي
در تمام زمين=
607;ها
مورد نظر است
و آن گاه كه
مسئله رشد و
توسعه به ميا=
606;
ميآيد، نميR=
04;توان
و نبايد خود
را به حوزه
اقتصادي يا
سياسي محدود
ساخت. از اين
رو، بايد
پرسيد راز
پايداري
ديكتاتوري،
چه سياسي، چه
فرهنگي و چه
ديني در ايرا=
606;
چيست؟
از
آنجايي كه
پديده عقب
ماندگي جامع=
07;
ايران ريشه د=
585;
گذشته دارد
رديابي آن در
اكتشاف رهيا=
01;ت
هاي كنوني
لازم است.
مثلاً براي
شناخت دلايل
كژانديشيه=
5;ي
ديني – فرهنگ
موجود و چراي=
610;
پيدايش
برخوردهاي
علمي، خردگر=
75;يانه،
و دموكراتيك =
608;
نوگراي مذهب=
10;
در بطن همين
فرهنگ و هويت
اجتماعي،
كنكاش تاريخ=
10;
ضروري است و
سرانجام اگر
عقب ماندگي
پديده
نامطلوبي اس=
78;
و جامعه بايد
راه گريز از
آن را بشناسد=
548;
مسير ما
كجاست؟
از
نظر جامعه
شناسان وقاي=
93;
تاريخي مشخص
هستند
و نه مجرد و
در پيوند
تاريخي با
ديگر پديده=
07;اي
اجتماعي در
بطن جامعه رخ
ميدهند، نه
در طبيعت، به
عبارت ديگر
انسانها
سازندگان
تاريخ خويش د=
585;
شرايطي مشخصR=
04;اند.
چگونگي وقاي=
93;
تاريخي از
ارتباط و
پيوندي كه
ميان انسان=
07;ا
در هر مقطع
تاريخي وجود
دارد، ناشي م=
610;شود.
انسانها در
شكل دهي وقاي=
593;
تاريخ فاعل=
75;ند،
نه منفعل، ام=
575;
نقشي كه افرا=
583;
و گروههاي
اجتماعي در
بروز وقايع
تاريخي ايفا
ميكنند نيز
مشخص است.
بدين معنا كه
آنها محصولي =
575;ز
دوران خود
هستند.
وقايع
تاريخي و
اجتماعي به
صورت خط
مستقيم و
هموار در يك
جهت تكامل نم=
610;يابند.
فراز و نشيب=
607;اي
تاريخي
زاييده
مناسبات
ناهمگوني اس=
78;
كه انسانها
ميآفرينند.
براي مثال،
درست است كه
فروغ تمدن سا=
587;اني،
با هجوم اعرا=
576;
روبه افول
نهاد؛ ولي اي=
606;
را نيز بايد
در نظر گرفت
كه پس از
پيدايش اسلا=
05;،
به خصوص در
سدههاي دوم
تا پنجم هجري=
548;
ايران باز
شاهد رشد و شك=
1608;فايي
ديگري شد.
دلايل آن شكس=
578;
و علل رشد تمد=
1606;
اسلامي بايد
به طور مشخص
شناخته شوند.
نه تمدن
ساساني ادام=
07;
يافت و نه
تمدن سدهها=
10;
اوليه اسلام.
اعراب ايران=
10;
نبودند، ولي =
575;سلام
ايراني شد آي=
575;
ميتوان
نتيجه گرفت ك=
607;
پيدايش اسلا=
05;
در ايران موج=
576;
رشد و يا افول
تمدن ايراني
گرديد؟ پاسخ
به اين پرسش
نيازمند
بررسي تطبيق=
10;
تاريخ تمدن
ايراني و
اسلامي است.
روش
مطالعه و
نظريه اصلي
هدف
اين مقاله به
عنوان مطالع=
07;اي
جامعهشناخ=
8;ي
جستجوي علل
عقبماندگي
ايران، به
عنوان يك
پديده اجتما=
93;ي
است. زاويه
نگرش اين
نوشته نسبت ب=
607;
تحولات
تاريخي ايرا=
06;
انتقادي است.
روش
مطالعه در اي=
606;
مقاله بررسي
وقايع، به عن=
608;ان
واقعيتهاي
اجتماعي در
فرايند تداو=
05;
تاريخ و علت
جويي اين
وقايع
است(جامعهش=
06;اسي
تاريخي يا
جامعهشناس¡=
0;
با زمينهها=
10;
تاريخي)
والرشتاين
معتقد است كه
تاريخ و علوم
اجتماعي يك
موضوع واحدا=
06;د.
او مينويسد
تمام تاريخ ب=
585;
اساس علوم
اجتماعي است.
به
عبارت ديگر؛
پديده غير
تاريخي وجود
ندارد. اين
روش به نام
دياكرونيك (
با
روش
دياكرونيك
بسياري از
تصورات
تاريخي در يك
فرايند و نه
يك مقطع، در
چهارچوب
واقعيتهاي
تاريخي
مطالعه ميش=
08;ند.
به عبارت
ديگر؛ اين رو=
588;
وقايع تاريخ=
10; را
آن طور كه
هستند و نه آن
طور كه بايد
باشند. مطالع=
607;
ميكند.
بنابراين
تعصبات ملي،
قومي؛ زباني=
48;
ديني يا ضد
ديني و همين
طور
ايدئولوژيك
آن حذف ميگر=
583;د.
اين
روش جامعه را
در طول تاريخ
هم چنان در
حال حركت و
تغيير مداوم
است، مورد
بررسي قرار م=
610;دهد.
بنابراين
جامعه نه به
عنوان يك نظا=
605;
غير قابل انع=
591;اف
(سيستم بسته)،
كه به عنوان
مجموعهاي ا=
86;
روابط زنده
جاري ميان
انسانها در ي=
603;
بافت
اجتماعي؛
شامل مناسبا=
78;
توليدي، روش
حكومتداري=
3;
عقايد؛
اعتقادات،
علايق،
منافع، قواع=
83;
و .... كه با هم در
حال مراوده=
75;ند،
در نظر گرفته
ميشود.
اين
نگرش، عمل
فردي و ساختا=
585;
اجتماعي را ب=
607;
هم ارتباط مي=
204;دهد،
يعني جامعه
بايد به عنوا=
606;
جرياني درك ش=
608;د
كه به طور
تاريخي توسط
افرادي ساخت=
07;
ميشود كه
آنها نيز به
طور تاريخي
توسط جامعه
ساخته ميشو=
06;د.
جامعه سازما=
06;دهي
ثابت و هميشگ=
610;
ندارد. سازما=
606;دهيهاي
جديد و يا
تلاش و تحرك
در آن براي
انطباق بهتر
زندگي با
امكانات و
شرايط موجود
صورت ميگير=
83;.
عوامل تغيير
جامعه، عواق=
76;
آن و چرايي تغ=
1610;ير
نيز بايد
شناخته شود.
به همين دليل
اين روش از
آرمانگراي¡=
0;
كه مانع شناخ=
578;
جامعه است، ب=
607;
دور ميماند. =
span>
اين
مقاله بر اين
باور است كه
ريشه عقبما=
06;دگي
و يا توسعه
جامعه را عمد=
578;اً
بايد در
سازمان
اقتصادي و
شيوه معيشتي =
580;امعه
كه متاثر از
وضعيت اقليم=
10;
است؛ يافت. ام=
1575;
همانطور كه
نورمن جاكوي=
86;
تاكيد ميكن=
83;،
گذشته از
اينكه عقبم=
75;ندگي
چگونه شكل
گرفته است.
جوامع عقبم=
75;ندگي
چون ايران
براي توسعه
اقتصادي
نيازمند
تغييرند. در
هر دورهاي
ممكن است
سياست و يا
دين نقش اصلي
را در توسعه
يا عقبماند=
11;ي
داشته باشند.
ولي همان گون=
607;
كه ماركس نيز
اشاره ميكن=
83;،
بايد ديد كه
در هر مرحله=
575;ي
از نظر
اقتصادي-
اجتماعي چه
شرايطي به
وجود ميآيد
كه باعث ميش=
608;د
سياست يا دين
نقش اصلي را
بر عهده گيرند.
جامعه به
عنوان نهادي
كه در آن
روابط
اجتماعي
متقابل افرا=
83;
و گروهها
وقايع را شكل
ميدهد، حاص=
04;
مناسبات ميا=
06;
ساختار
اجتماعي، فر=
07;نگ
و شخصيتهاس=
78;.
بايد ديد كه
اين روابط
چگونه جامعهR=
04;اي
به وجود ميآ=
608;رند.
غرض از نقش
شخصيت نيز
مفهومي جامع=
07;شناسانه
است، نه روان=
204;شناسانه.
به
اين منظور
تاريخ
اقتصادي
ايران از عصر
باستان تا به =
1575;مروز
با روشي
تطبيقي مورد
مطالعه قرار
گرفته و با
ويژگيهاي
تاريخ
اقتصادي
دنياي توسعه
يافته غرب مق=
575;يسه
شده است تا
علل عقبمان=
83;گي
ايران و
پيشرفت غرب
روشن شود. رشد
و توسعه غرب و
عقبماندگي
ايران دو سر
يك پديده
نيستند كه با
مطالعه يكي
بتوان به
نتيجهگيري
درباره دومي
رسيد. جز در
دوراني خاص،
عوامل توسعه =
608;
موانع رشد
شرقي را بايد
در درون خود
اين جوامع
جستجو كرد.
چهار
پديده توسعه=
48;
عقبماندگي=
8;
علل توسعه و
موانع توسعه
مفاهيمي نسب=
10;اند،
به طوري كه
عقبماندگي
در يك جامعه
بايد نسبت به
پيشرفت در
جوامع ديگر
سنجيده شود.
علل توسعه
تمام جوامع د=
585;
تمام دورهه=
75;
يكسان و مطلق
نبوده و نيست=
548;
همان گونه كه
موانع توسعه =
608;
رشد در جوامع
عقبمانده
چنين نبوده=
75;ند،
ولي علل توسع=
607;
تمدن مدرن كه
نخست در غرب م=
1578;ولد
شد، از يك
منبع ريشه مي=
204;گيرد.
به طور خلاصه
و در يك عبارت
كلي، عقبما=
06;دگي
ايران و
پيشرفت غرب ب=
585;
محور دو عامل
كليدي يعني
پيدايش
سرمايهدار¡=
0;
و جدايي دين و
دولت در غرب و
عدم پيدايش س=
585;مايهداري
و پيوند دين و
دولت در ايرا=
606;
شكل گرفته اس=
578;.
تاكيد
بر سازمان
اقتصادي يك
جامعه؛ به
معناي ناديد=
07;
گرفتن نقش عو=
575;مل
ديگر در ساخت
و ساز آن
جامعه نيست.
وقتي هويت
فرهنگي جامع=
07;
– به هر دليلي
– از دست برود
يا از هم
بپاشد،
يگانگي
اجتماعي نيز
از دست ميرو=
583;.
براي يازياب=
10;
هويت فرهنگي
موثر،
يگانگي
اجتماعي لاز=
05;
است. يگانگي
اجتماعي به ب=
585;داشت
و تلقي واحد
از تاريخ ملي=
548;
علايق مشترك=
48;
ارزشهاي آن
جامعه بستگي
دارد.
هويت
اجتماعي و
سياسي ايران
در طول تاريخ
با دين آميخت=
607;
بوده است، به
طوري كه مليت
ايراني با دي=
606;
شناخته ميش=
08;د.
بنابراين
براي مطالعه
پيرامون عام=
04;
و موانع توسع=
607;
نقش دين نيز
بايد مشخص
گردد.
موانع
توسعه و عوام=
604;
عقبماندگي
در ايران، با
نظريههاي
متفاوتي
توضيح داده
شده است. در
اين جا به چند
گروه بندي
نظري اشاره=
75;ي
گذرا ميشود.
اين نظريهه=
75;
را ميتوان ب=
607;
سه گروه عمده
و هر گروه را
به سه دسته و ج&=
#1605;عاً
=
606;ه
يا ده نظريه
دستهبندي
كرد، كه
عبارتند از:
گروه
اول عوامل
خارجي را
مسئول عقبم=
75;ندگي
ميدانند؛
گروه
دوم عامل ذهن=
610;
و فرهنگي و
شخصيتي را
مسئول عقبم=
75;ندگي
ميشمارند؛
گروه
سوم بر عامل
اقتصادي و يا
دقيقتر بر
مناسبات
توليدي جامع=
07;
تكيه ميكنن=
83;.
نظريه
مهم ديگري كه
شايسته توجه
است. نظريه «ب=
1585;رسي
جامعهشناخ=
8;ي
نهادي» (Institut=
ional
Sociological Analysis)
در توسعه است.
اين نظريه
سيستم ارزش=
07;ا
را به سيستم
اقتصادي
پيوند ميده=
83;
و ريشه عقبم=
575;ندگي
جوامع شرقي ا=
586;
جمله ايران ر=
575;
در نظام پاتر=
610;مونيال
ميداند، كه
به دليل ويژگ=
610;هاي
يكتاي آن كه
در دستهبند=
10;
فوق نميگنج=
83;،
به طور مستقل
مورد بررسي
قرار گرفته
است.
گروه
اول: 1) نظريهه=
ايي
كه حمله اعرا=
576;
به ايران و
پيدايش اسلا=
05;
را به طور
مشخص تعيين
كننده ميدا=
06;ند؛
2)
نظريههايي
كه حملات
تركان آسياي
ميانه و مغول=
204;ها
را مهمترين
عامل توسعه
نيافتگي
ايران به شما=
585;
ميآورند و
سرانجام آنا=
06;
كه سلطه
استعمار غرب
را مسئول
پديده عقبم=
75;ندگي
ايران ميخو=
75;نند.
تمام اين
نظريهها
عامل توسعه
نيافتگي را د=
585;
خارج از جامع=
607;
ميدانند.
نظريه
اول معتقد اس=
578;
كه پيدايش
اسلام و هجوم
اعراب به
ايران با
پايان حكومت
ساسانيان، ك=
07;
اوج تمدن
باستاني
ايران محسوب
ميشد، همرا=
07;
بود. پس از اين =
دگرگوني
و شكست
ايرانيان در
برابر هجوم
اعراب، وقفهR=
04;اي
طولاني – بيش
از يك قرن – در
توسعه فكري –
علمي تمدن
ايران رخ داد =
1608;
از آن پس به
انحراف كشيد=
07;
شد. برخي
محققان اين
گروه معتقدن=
83;
كه وقتي مسلم=
575;نان
عرب وارد
ايران
شدند.كتابه=
75;
را سوزاندند =
608;
يا آنها را به
آب ريختند.
بنابراين،
رشد علوم در
ايران از بين
رفت. اين
نظريه پيداي=
88;
اسلام را به
عنوان يك
دستگاه ديني =
211;
ايدئولوژيك=
8;
عامل
دگرگونيه=
5;ي
نهادي جامعه
دانسته و
معتقد است كه
همين غلبه،
رشد جامعة
ايران را
منحرف و سپس
ايستا كرد.
استاد ابراه=
10;م
پور داود،
احمد كسروي،
صادق هدايت،
ميرزا آقاخا=
06;
كرماني،
فتحعلي
آخوندزاده، =
08;
تا حدي علي مي=
1585;فطروس
از جمله نمون=
607;هايي
از صاحبنظر=
75;ن
اين نظريها=
06;د
كه با درجات
مختلف عامل
ديني را مسئو=
604;
عقبماندگي
ايران ميدا=
06;ند.
ميرزا آقاخا=
06;
كرماني مين=
08;يسد:
«هر
شاخه از درخت
اخلاق زشت
ايران را كه
دست ميزنيم
ريشه او كاشت=
607;
عرب و تخم او <=
/b>بذ=
1585;
مزورع آن
تازيان است.
جميع رذايل و
عادات ايران=
10;ان
يا امانت و
وديعت ملت عر=
576;
است و با ثمر و =
اثر
تاخت و
تازهايي كه د=
585;
ايران واقع
شده است»
(علمداري،1383: 39)
اين
نظريه عامل
ذهني را مهم=
578;ر
از عامل عيني
و ساختاري مي=
204;شمارد.
نمونه ديگري
از اين نظريه
را آخوندزاد=
07;
بيان كرده
است. فتحعلي
آخوندزاده
اسلام را
«هم
موجب سيه روز=
610;
عرب و هم تنها
علت نگون بخت=
610;
ايرانيان...»
اعلام ميكن=
83;.
(علمداري،1383: 39)
ميرزا
فتحعلي به
دنبال نقد
دين، راهحل
اصلاح جامعه
را در «پروتس=
578;انسم
اسلامي» مي=
83;اند
تا سياست و
دين از يكديگ=
585;
تفكيك شود[1]=
.
نظريه
دوم، حمله
مغولها (قرن
هفتم) را
خانمانسوز =
08;
عامل ويران=
11;ري
تمدن ايراني
ميداند. اين
قبايل
چادرنشين
گذشته از
ويرانيهاي
كه در ايران
به جاي
گذاشتند،
سيستم عقبم=
75;نده
فئودالي را
نيز بر اين
جامعه حاكم
ساختند. براي
نمونه ميتو=
75;ن
به نظريه
محمدرضا
فشاهي در كتا=
576;
&la=
quo;تحولات
فكري و
اجتماعي در
جامعه
فئودالي اير=
75;ن»
اشاره كرد[2]=
.
از جمله نظري=
607;هاي
شناخته شده
ديگري كه حمل=
607;
اعراب و مغول
را به عنوان
حاملان شيوه
معيشتي بادي=
07;
نشيني و
پيوندهاي
خوني در براب=
585;
گروههاي
شهرنشين
عاملي اساسي
تخريب و افول
تمدن جوامع
ايراني –
اسلامي ميد=
75;ند،
نظريه ابنخ=
04;دون
است. ابنخلد=
608;ن
علت غلبه
اقوام باديهR=
04;نشين
بر شهر نشين
را كه در
مرحلهاي
بالاتر از رش=
583;
قرار داشتند=
48;
در ساختار
قدرت سياسي ي=
575;
عصبيت كه
توضيح گر
پيوندهاي
قبيلهاي
آنهاست، مي=
83;اند[3].
سومين
نظريه عوام =
4;
عقبماندگي
ايران را به
پيدايش
استعمار و سپ=
587;
غلبه سلطه
امپرياليست¡=
0;
مربوط ميدا=
06;د.
صاحبان اين
نظريه
معتقدند كه
فارغ از آنچ=
607;
در گذشته
تاريخي جامع=
07;
ايران رخ داد=
607;،
پيدايش سيست=
05;
سرمايهدار¡=
0;
غرب و گسترش
صنعت نظامي
جديد و سياست
و اقتصاد
جهاني مانع
بزرگي در راه
رشد جوامع عق=
576;مانده
بوده است.
مدافعان
اين نظريه از
آنجايي كه
عوامل
قدرتمند
بيگانه را
مسبب تفاوت غ&=
#1585;ب
و شرق ميداند،
به جاي واژه
عقبمانده ا=
86;
اصطلاح
«جوامع عقب
نگه داشته
شده» استفاد=
07;
ميكنند. اين
نظريه كه
عمدتاً از طر=
601;
كشورهاي سوس=
10;اليستي
تقويت ميشد.
تمدن غرب را
عملاً با سلط=
607;گريه=
1575;ي
امپرياليست¡=
0;
يكسان شمرده =
608;
كشورهاي عقبR=
04;ماندهاي
چون ايران را
قربانيان
دسيسههاي
قدرتهاي
جهاني و جهان=
204;خوار
ميشمارد. اي=
606;
نظريه عامل
عيني توسعه؛
به خصوص توسع=
607;
اقتصادي را
مهمتر از
عامل ذهني مي=
204;داند.
نمونه
اين گونه
نظريات در
ادبيات جنبشR=
04;هاي
چپ و
سوسياليستي
جهان، از جمل=
607;
ايران به وفو=
585;
يافت ميشود.
«تئوري
امپرياليسم&raqu=
o;
لنين، «تئور=
10;
وابستگي» و
«سيستم
اقتصاد
جهاني» از
جمله گرايش=
07;اي
ماركسيستي و =
606;وماركسيستي
اين نظريات=
75;ند.
اين نظريه و
به خصوص نظري=
607;
«امپرياليس=
8;ي»
لنين تا كنون
در جنبش چپ
ايران به صور=
578;
امر مسلم و
جدل ناپذير
درآمده است.
محور اساسي
اين نظريهه=
75;
تضاد طبقاتي
بر اساس
استثمار
نيروهاي طبق=
75;ت
محروم و
مناسبات
ناعادلانه
اقتصادي در س=
591;ح
جهاني است.
آخرين تحولا=
78;
در اين زمينه
نظريه جهاني
كردن جوامع
امپرياليسم
فرهنگي است ك=
607;
با نظريه جها=
606;ي
كردن جوامع (Globalization) و
«طرح تعديل
ساختاري
اقتصاد»
پيوند خورده =
575;ست
وجوه ديگر اي=
606;
نظريه در
مناسبات تما=
87;
فرهنگي، تضا=
83;
فرهنگي و
برخورد
فرهنگي ديده
ميشود.
نمونه
فرهنگي دو نو=
593;
تعبير متضاد
به دست ميده=
583;.
نخست غلبه
فرهنگي
كشورهاي غرب=
10;
بر جوامع عقب=
204;مانده
از طريق
كالايي كردن
فرهنگ و فروش
آن به مصرفك=
606;ندگان
جهان سومي و
ديگري ايجاد
امپرياليسم
فرهنگي است، كه
با نابود كرد=
606;
فرهنگ بومي
جوامع عقب
مانده، فرهن=
11;
غرب را
جايگزين آن م=
610;كند.
مدافعان
نظريه
مدرنيزاسيو =
6;
با تعبير مثب=
578;
از اين تحول،
نفوذ آن را
كمك به رشد
جوامع در حال
توسعه ميدا=
06;ند.
در هر دو حالت
همرنگي و
هماهنگي
بيشتر فرهنگ=
10;
در سطح جهاني
از طريق
استفاده از
تكنولوژي و
وسايل ارتبا=
91;
جمعي به ويژه
تلويزيون حا=
89;ل
ميشود.
مسلماً همرن=
11;ي
و هماهنگي
فرهنگي به
دليل نفوذ و
قدرت سرمايهR=
04;داري
غرب در جوامع
عقبمانده
يكسوبه است؛
نفوذ فرهنگي
جوامع فقير ب=
607;
جوامع
ثروتمند
تقريباً وجو=
83;
ندارد يا بسي=
575;ر
ناچيز است.
گروه
دوم از نظريه=
204;هاي
طرحشده علل
عقبماندگي
ايران را در
وجوه فرهنگي=
48;
عامل فكري و ا=
1585;زشهاي
انساني ميد=
75;ند.
در اين گروه
نيز به سه
نظريه اشاره
ميشود:
نظريه
اول با تاكيد
بر اهميت
عوامل
فرهنگي، معت=
02;د
است كه در
جامعه ايران
مناسبات
فرهنگي و اجت=
605;اعي
ويژهاي حاك=
05;
است كه مانع
از پيدايش
انديشههاي
نوين، عقلي،
ابداعي و
خلاقيتهاي
انساني ميش=
08;د.
به طور خلاصه
اين فرهنگ يا
نازاست و يا
ويرانگر اس=
78;.
نظريه آرامش
دوستدار در
درخششهاي
تيره بيانگر
نازايي فرهن=
11;
ايراني است[4].
فرهنگي كه به
دين و فلسفه
اسلامي آغشت=
07;
شده است. مانع
ميشود كه
انسان به گون=
607;اي
عقلي و علمي
بيانديشد.
بنابراين
عامل
بازدارنده
رشد در ايران=
548;
ذهني بوده
است. صاحبان
نظريه فرهنگ=
10;
معتقدند كه
فكر خلاق و
سازنده در
فرهنگ فرسود=
07;
و ناتوان و
عير مولد
ايراني كميا=
76;
و نادر بوده
است و از آن جا
كه فرهنگ
ويرانگر
چيرگي دارد،
هر زمان كه
عناصري آگاه =
608;
صاحب انديشه
نو و خواهان
سازندگي پا ب=
607;
عرصه عمل گذا=
588;تهاند،
اين فرهنگ
غالب، هر گون=
607;
فرصتي را از
آنها گرفته
است.
«جامعه
شناسي نخبه
كشي» اثر
علي رضاقلي ا=
586;
نمونهها&=
#1610;
واضح اين
نظريه است[5].
در اين كتاب
مناسبات
فرهنگي و
روابط متقاب=
04; با
بافت
اجتماعي، به
عنوان دلايل
عقبماندگي
ايران معرفي
شدهاند، هر
چند اين
مفاهيم بين=
75;م
و نشان در خلا
رها شده است
مغالطه
مشابهي در
نگاه به توسع=
607;
در غرب رخ مي=
1606;مايد.
او فرهنگ و
روحيه سرماي=
07;داري
را به عنوان
بنيان پيشرف=
78;
صنعتي اروپا =
605;عرفي
ميكند، و
سعي ميكند
عقبماندگي
ايران را از
همين دريچه
توضيح دهد، ب=
610;آنكه
تفاوت زمينهR=
04;هاي
عيني فرهنگ و
روحيه را در غ=
1585;ب
و ايران در
نظر بگيرد.
اين برداشت ك=
607;
از نظريه ماك=
587;
وبر متاثر
است، بر خلاف
نظر وبر ويژگ=
610;هاي
مهم ساختاري =
608;
نقش متفاوت
نهاد و عاملا=
606;
ديني را در
شكل دهي
هنجارهاي
اجتماعي و
فرهنگ جامعه
در نظر نميگ=
610;رد.
وبر،
آن طور كه خود
مينويسد قص=
83;
نداشت تا
نظريه يكسوة
تفسير علي –
معنوي از
فرهنگ و تاري=
582;
را به طور يكس=
1575;ن
جانشين نظري=
07;
يكسويه
ماترياليست¡=
0;
كند.
نكته
درخور توجه
درباره فرهن=
11;
و نقش آن در
تحولات جامع=
07;
اين است كه
فرهنگ بخشي ا=
586;
هويت يك جامع=
607;
است. به عبارت
ديگر، جامعه
بدون فرهنگ و=
580;ود
ندارد. فرهنگ
را به عنوان
راه و روش
زندگي كه از
نسلي به نسل
ديگر تداوم و
تغيير مييا=
76;د،
نميتوان
تنها عامل
تحول يا
بازدارنده
توسعه در جام=
593;ه
به حساب آورد. <=
/span>
برخي
هويت فرهنگي
افراد و جامع=
607;
را به سرشت طب=
1610;عي
نسبت ميدهد.
تقكيك فرهنگ
از مناسبات
تاريخي جامع=
07;
و مراودهها=
10;
اجتماعي و
فراجامعه
خواندن آن
گمراه كننده
است. چنانچه
برخي ممكن اس=
578;
اين تفاوت ر=
575;
به نژاد نسبت
دهند، اما
دارا بودن
تمدن خاص يا
برخورداري ا=
86;
يك دستاورد
فرهنگي هيچ
ارتباطي با
نژاد انساني
ندارد، زيرا
تفاوت جوامع
نه ناشي از
سرشت طبيعي
انسانهاست
(تفاوتهاي
طبيعي). بلكه
تابعي از
مناسبات متق=
75;بل
آنها در شراي=
591;
زيستي خاص
است. فرهنگ يا &=
#1575;گر
دقيقتر
بگوئيم،
هنجارهاي
فرهني نه
ارثي، بلكه آ=
605;وختنياند.
معمولا هر
گونه تفاوت
رفتاري و
ويژگيهاي
اخلاقي
پسنديده و
ناپسند اقوا=
05;
و ملل مختلف
را در فرهنگ
آنها خلاصه م=
610;كنند،
حال آنكه
هنجارهاي
فرهنگي دارا=
10;
منشا زيستي
است. خمير ميه
انسان غربي ب=
575;
انسان شرقي
يكي است. آنچه
به تقاوت جها=
606;
غرب و شرق
انجاميده اس=
78;
همان عوامل
طبيعي،
تاريخي و
اجتماعي است
كه بخشي خارج
از كنترل
انسان و
خشينتيجه
روابط انسانR=
04;هاست. فرهنگ
يك جامعه را
نيز نميتوا=
06;
كاملا مستقل
از تمدنهاي
ديگر شمرد.
گاهي يك فرهن=
711;
حاصل تركيب
عواملي از
چندين تمدن
است. براي
مثال، فرهنگ
يونان باستا=
06;
حاصل تقابل
فرهنگهاي
منطقهاي
محتلفي از
جمله سومري،
آكدي، بابلي=
48;
مصري، آسوري=
48;
آرامي، و
فنيقي بود كه
يونانيها آ=
06;
را از طريق
تجارت و
بازرگاني كس=
76;
كرده بودند.
بنابراين نم=
10;توان
اين فرهنگ را
به يك نژاد
برتر نسبت
داد. اين
مسئله در مور=
583;
ديگر تمدنه=
75;
نيز صدق ميك=
606;د،
مانند تمدن
اوليه اسلام=
10;
كه تركيبي از
فرهنگهاي
بيزانسي،
مصري، ايران=
10;
و هندي بود. در
عصر كنوني با
توجه به
پيشرفت انسا=
06;
در زمينه تكن=
608;لوژي
نقش عوامل
طبيعي
(اقليمي) بيش ا&=
#1586;
پيش كم شده
است. تكنولوژ=
610;
پيشرفته تسل=
91;
انسان را بر
طبيعت افزاي=
88;
داده و او را
در ارتباطي
تازه با محيط
اطراف قرار م=
610;دهد.
آن=
1670;ه
امروز بر
جوامع حكم مي=
204;راند
مناسبات
انسانها با
يكديگر در
واحد جامعه
اتس. فرهنگ
ايراني ذاتا
سترون يا فاس=
583;
نيست. جامعه
كم بهره از تو=
1604;يد
و كم دانش
ماست كه
فرهنگي علم
ستيز ميپرو=
85;اند.
هر چه جامعه
بي سوادتر
باشد، دسترس=
10; مردم
به منابع
خواندني،
اطلاعاتي و
انديشيدني
كمتر است و
معيار داوري
به كساني
واگذار ميش=
08;د
كه توان
خواندن،
انديشيدن،
بدانديشيدن=
8;
نيانديشيدن=
8;
و مغرضانه و
منفعت جويان=
07;
انديشيدن
دارند.
نظ=
1585;يه
دوم، توسعه
جانعه را منو=
591;
به رشد علم مي=
8204;داند.
براي مثاب
كتاب ما
چگونه، ما
شديم، نوشته
صادق زيبا
كلام، علت
اصلي عقب
ماندگي ايرا=
06; را
در عدم رشد،
يا دقيقتر،
در افول علم
ميداند. اين
نظريه به طور
ضمني و مستقي=
605;
رشد تمدن
معاصر غرب و
برتري
آن را نسبت
به تمدنهاي
شرقي ناشي از
پيدايش و رشد
علم در اين
جوامع ميخو=
75;ند.
نظ=
1585;يه
سوم، بر ارزش=
204;هاي
انساني و نقش
شخصيت و
روانشناسي
اجتماعي تكي=
07;
دارد. بر اساس
اين نظريه شر=
591;
توسعه جامعه
وجود ارزشه=
75;ي
نوين و خلاق
انساني و
نوآوريهاي فردی
و اجتماعی
است. این نظری=
1607;
معتقد است که
در جوامع
پيشرفته
انسانها
ارزشهايي را
باور دارند ک=
607;
سازنده
مناسبات رشد
است. اينگونه
انسانها که
صاحب انگيزه
پيشرفت، خلا=
02;يت
و ابداع گري
هستند در
جوامع عقب
مانده کميابR=
04;اند.
دليل يا دلاي=
604;
اين کميابي ر=
575;
مي توان اختن=
575;ق
سياسي يا غلب=
607;
ارزشهاي سنت=
10;
دانست، که هر
نوع دگرخواه=
10;
و نوگرايي را
سرکوب مي کند
و يا با
هرگونه تجرب=
07;
جديد مخالفت
مي ورزد، که
نتيجه آن به
عقب ماندگي
جامعه مي
انجامد. اين
ظريه که تفاو=
578;
ميان شرق و
غرب را توضيح
مي دهد ريشه
در نظريه ماک=
587;
وبر، جامعه
شناس آلماني
دارد و در
نظريه هاي طي=
601;
معروف به مدر=
606;يزاسيون
از جمله
«انگيزه
پيشرفت»
ديويد مک للن=
583;
(McClleland – =
David ) و
«شخصيت
نوآور» اورت
هيگن (Everett Hagen) و به گونه
اي التقاطي د=
585;
جامعه شناسي
نخبه کشي ديد=
607;
مي شود. البته
کتاب اخير
ظاهراً با اي=
606;
گونه نظرات ه=
605;
خواني ندارد
زيرا نظريه
مدرنيزاسيو =
6;
را که اين
افراد با آن
پيوستگي
دارند به نقد
مي کشد (ص 148) ولي
با تاکيد بر
تقابل خصلت
شخصيتي يعني
تنبلي ايران=
10;
و پرکاري
انگليسي (ص 146)
نتيجه اي جز ا=
1610;ن
به دست نمي
دهد. علي رضا
قلي نويسنده
کتاب تاکيد م=
610;
کند که فرهنگ
رجعت طلب
جامعه نظير
تسليم طلبي د=
585;
برابر
خودکامگي
سياسي،
نخبگان اصلا=
81;
طلبي چون
ميرزا ابوال=
02;اسم
فراهاني،
ميرزا تقي خا=
606;
امير کبير و
محمد مصدق را
که آغاز گر
اصلاحات
ساختاري در ا
يران بودند ا=
586;
صحنه خارج کر=
583;[7]=
.
نظريه
نقش «انسان
مدرن» انکلز (=
span>A.Inkeles) و ارزشهاي
فرهنگي رابر=
78;
بلا (R.Bellah=
) و نوع
ايده آل «خوي=
588;
تحققي» از
آبراهام
مازلو در همي=
606;
گروه مي گنجد.
رابرت بلا
توسعه را در
چگونگي
آموختن براي =
570;موختن
مي داند. (Learning=
to
Learn). ب&=
#1585;
اساس اين
نظريه به قول
رونالد
رابرتسون «ک=
88;ورهاي
جنوب شرقي
آسيا و آسياي
شرقي از ژاپن =
1610;اد
گرفتند که
چگونه ياد
بگيرند.»
مازلو برخي ا=
586;
خصوصيات
شخصيتي نظير
درک درست و
روشن از واقع=
610;ت
، آمادگي برا=
610;
پذيرش
تجربيات
تازه، خلاقي=
78;،
عينيت گرايي =
608;
پرهيز از يک
سو نگري را به
عنوان
ويژگيهاي
ايده آل شخصي=
578;
انساني براي
توسعه به شما=
585;
مي آورد.
تحليل
جامعه شناخت=
10;
نهادي (Institutional Sociological
Analysis) ا=
1586;
توسعه، نظري =
7;
اي سنجيده در
بررسي مسئله
توسعه نيافت=
11;ي
در ايران است.
اين نظريه به
طور مشخص
ارزشهاي
اجتماعي (غير
اقتصادي) را
به ارزشهاي
اقتصادي (سود)
پيوند مي زند.
نورمن جاکوب=
86;
اشاره مي کند
که در تحليل
رشد و توسعه و
عمل تاکيد بر
مسائل
اجتماعي،
فرهنگي، ساخ=
78;اري
و نهادي ضرور=
578;
دارد. او
مسئله توسعه
نيافتگي در
ايران را از
«ديدگاه
نهادي» بررس=
10;
مي کند و مي
نويسد :
«عمل
اقتصادي
درجامعه
ايراني به
عنوان يک اول=
608;يت
تابعي از
ملاحظات غير
اقتصادي
مافوق آن است.
اين ملاحظات
از نقطه نظر
اقتصادي
منطقي نيست و
از اين رو
مانع توسعه
عمل اقتصادي
منطقي در
جامعه ايران=
10;
مي شود. اين
ملاحظات غير
اقتصادي
اگرچه بيشتر
نوعاً سياسي
هستند اما بر
اساس اين
تحليل شايد
بهتر باشد اي=
606;
ملاحظات را ب=
607;
عنوان ارزشه=
75;
تعهدات بسيا=
85;
اساسي و غالب
و يا اهداف
نهفته در ورا=
610;
نهادهاي
هفتگانه
جامعه ايران=
10;
جستجو کرد تا
آن که آنها را
به عنوان
ارزشهايي که
در نهادهاي
قدرت سياسي و
يا صرفاً
اقتصادي فعا=
04;
هستند، به
حساب
آوريم».(علمد=
575;ري،1383:
47)
به
گفته جاکوبز
اين هفت نهاد
عبارتند از
قدرت سياسي،
اقتصاد، کار=
48;
قشربندي
اجتماعي، من=
75;سبات
خويشاوندي :
نسل، مذهب و
نظم اجتماعي
دست نخورده و
ثابت (سنن)، و
تحول مشروع
(ارزشهاي
اجتماعي).
بر
اساس اين
نظريه اگر
بپذيريم که
فرهنگ ايران=
10;
فاقد عقلاني=
78;
مورد نياز نف=
593;
اقتصادي است =
608;
اين کمبود
مانع توسعه د=
585;
جامعه مي شود
آنگاه بايد
ديد چه عاملي
مشکل مشابه ر=
575;
در ساير جوام=
593;
شرقي سبب شده
است «چون علي =
1585;غم
وجود عقلاني=
78;
بسيار در تفک=
585;
چيني ، چه کنف=
1608;سيوسيسم
رسمي،
تائوئيسم و چ=
607;
مذاهب بدعت گ=
584;اري
چون
بودائيسم،
چين نيز مانن=
583;
ديگر جوامع ش=
585;قي
دچار کندي
توسعه بوده
است».
بنابراين با=
10;د
به دنبال عام=
604;
مشترک ديگر
عقب ماندگي ا=
586;
جمله نبود
عقلانيت
اقتصادي در
کليه جوامع ش=
585;قي
بود. جاکوبز
معتقد است که
تمام جوامع
آسيايي
مشکلات
مشابهي در
توسعه ندارن=
83;
ولي اين جوام=
593;
داراي ويژگي
هاي تاريخي
مشترکند که ا=
586;
سيستم
پاتريمونيا =
4;
ريشه مي گيرد.
اين سيستم با
فئوداليسم
تفاوت دارد و
به شيوه تولي=
583;
آسيايي نزدي=
05;
است.
گروه
سوم شامل
نظراتي است ک=
607;
به شکلهاي
مختلف به وجه
اقتصادي و
مناسبات تول=
10;دي
جامعه تکيه
دارد. اين
شکلهاي
توليدي عبار=
78;ند
از : 1)
فئوداليسم، 2)
سيستم قبيله
اي و 3) شيوه تول=
;يد
آسيايي. هر يک
از اين
ساختارهاي
اقتصادي به
عنوان علت
اصلي عقب
ماندگي در
ايران مورد
ملاحظه قرار
گرفته اند.
نظريه
اول از تئوري
تداوم شيوه
توليد
فئودالي در ا=
610;ران
پس از ورود
اسلام و به
خصوص پس از
سلجوقيان (1153-1038 م=
)
با نقش مهمي
که خواجه نظا=
605;
الملک ايفا م=
610;
کند ، نام مي
برد. اين
نظريه همين
نفوذ و تقويت =
1585;ا
مانع اساسي د=
585;
راه پيدايش
مناسبات
سرمايه داري
در ايران مي
داند.
تئوري
اساسي در اين
زمينه از کار
مشترک تاريخ =
588;ناسان
شهير روسي چو=
606;
دياکونوف،
پيگولوسکاي=
5;،
پطروشفسکي و
ديگران
اقتباس شده ست
که بسياري از
متفکران
ايراني در
دورهاي خاص
تحت تاثير
نظريه هاي
حزبي آنها در
مورد مناسبا=
78;
توليدي از
جمله شکل و
محتواي شيوه
توليد فئودا=
04;ي
در ايران قرا=
585;
گرفته اند.
اين نظريه با
اعتقاد به
تکامل تک خطي
و جهان شمول
تاريخ، تلاش =
583;ارد
که ايران پيش
از اسلام را
به سيستم برد=
607;
داري نسبت ده=
583;
و دوره پس از
اسلام را عصر
فئودالي
بخواند و
سرمايه داري
جهاني را مان=
593;
اصلي رشد
سرمايه داري
ملي (داخلي) در
ايران در عصر
کنوني به شما=
585;
آورد.
از
آنجا که اين
نظريه
ايدئولوژيک =
08;
قالبي است،
تمام جوامع ا=
586;
جمله ايران ر=
575;
در فرآيند
تحول تک خطي
تاريخ در پنج
مرحله قرار م=
610;
دهد و از اين
رو از ارزش
علمي خود مي
کاهد. آنها در
ترسيم نظري
خود از تحول
تاريخي ايرا=
06;
سه مرحله کمو=
606;
اوليه، برده
داري و
فئودالي را ب=
607;
طورکليشه اي
توضيح داده و
به مرحله
چهارم يعني
سرمايه داري
که مي رسند،
متوقف مي
شوند، زيرا ب=
607;
زعم آنها است=
593;مار
و امپرياليس=
05;
غرب مانع از
پيدايش
سرمايه داري =
608;
رشد در اين
جوامع گرديد=
07;
است. آنها لبا=
1587;
نظري از پيش
دوخته شده اي
را بر تن جامع=
1607;
ايران مي
کنند. اين کار
به اعتبار
تحقيقات آنه=
75;
خدشه وارد مي
سازد.
نظريه
دوم به ساختا=
585;
ايلي و کوچ
نشيني در اير=
575;ن
تکيه مي کند و
معتقد است كه
عدم سکونت
قبايل و عشاي=
585;
در ايران مان=
593;
بزرگي در راه
توسعه
اجتماعي و
سياسي بوده
است. دليل
اصلي کوچ
نشيني در
سرزمين هاي
شرقي از جمله
ايران کمبود
آب است که
باعث مي شده
کوچندگان به
دنبال طبيعت
سازگارتر از =
605;نطقه
اي به منطقه
ديگر کوچ
کنند. اين
شيوه زندگي
مناسبات
سياسي و
فرهنگي خاص
خود را به دنب=
1575;ل
داشت از جمله
وابستگي هاي
عشيره اي را
تقويت مي کرد
و مانع رشد و
گسترش زراعت =
608;
به خصوص سکنا
گزيني و
شهرنشيني مي
شد. اين مانع ت&=
#1575;
زمان سلطنت
رضا شاه پهلو=
610;
در ايران
ادامه داشت.
بنابراين عد=
05;
پيدايش
سرمايه داري
در ا يران را
مي توان
عمدتاً ناشي
از همين
مناسبات عشي=
85;ه
اي دانست. از
جمله آثاري ک=
607;
به تشريح راب=
591;ه
کوچ نشيني و
عقب ماندگي د=
585;
ايران باستا=
06;
مي پردازد، م=
610;
توان به نوشت=
607;
حبيب الله
پيمان اشاره
کرد. کتاب
موانع تاريخ=
10;
رشد سرمايه
داري در ايرا=
606;
دوره قاجاري=
07;
، اثر احمد اش=
1585;ف
نيز به تشريح
رابطه زندگي
عشايري و عدم
رشد سرمايه د=
575;ري
در ايران مي
پردازد[8].
نظريه
سوم دليل اصل=
610;
عدم پيدايش
مناسبات سرم=
75;يه
داري و عقب
ماندگي ايرا=
06;
را ناشي از
سلطه شيوه
توليد آسياي=
10;
مي داند. اين
نظريه نيز با
تكيه بر كمبو=
583;
آب براي كشت و
زرع نتيجه مي
گيرد كه همين
عامل يعني
كمبود آب نه
تنها شكل
محتواي كشاو=
85;زي
را مشخص و
متمايز از غر=
576;
كرده بلكه در
مناسبات
سياسي و
اجتماعي
جامعه نيز بس=
610;ار
دخيل بوده
است. شيوه
حكومتي
استبداد شرق=
10;
نيز برايند
همين مناسبا=
78;
در عرصه
اقتصادي و تو=
604;يدي
بوده است.
در
تقسيم بندي
نظرات در اين
گروه بندي ده
گانه و تفكيك
آنها از
يكديگر لازم
است به نكاتي
توجه شود :
نخست توجه به
سهم هر يك از
اين نظرات در
توضيح پديده
عقب ماندگي
ايران و دوم
رابطه آنها ب=
575;
يكديگر. به
عبارت ديگر
پرهيز از مطل=
602;
گرايي و
ناديده گرفت=
06;
نقش عوامل
مختلف در عقب
ماندگي ايرا=
06;
امري منطقي و
ضروري است.
واقعيتها
و رخدادهاي
تاريخي را نم=
610;توان
تابعي از يك
عامل واحد
دانست. هر يك
از عوامل تشك=
610;ل
دهنده جامعه
چون ساخت
اقتصادي،
جنگ، دين،
سياست،
ايدئولوژي،
رهبري يا همه
آنها با هم در
شرايط مشخص
تاريخي مي
توانند به
صورت عامل يا
عوامل برجست=
07;
حركت يا ركود
جامعه عمل
كنند. اما
همين عوامل ن=
605;ي
توانند هميش=
07;
به صورت عوام=
604;
پايدار و تعي=
610;ن
كننده سرنوش=
78;
تاريخي بشر
باقي بمانند.
همان گونه كه
اقتصاد جامع=
07;
در دوره اي مش=
1582;ص
ميتواند
تابع عوامل
پيش بيني نشد=
607;
ديگري قرار گ=
610;رد
و همان گونه
كه جنگ ميتو=
575;ند مسير
تحول جامعه ر=
575;
تغيير دهد دي=
606;
نيز مي تواند
عامل تعيين
كننده در يك
دوره مشخص
تاريخي باشد
يا از صورت
عامل غالب و
شكل
ايدئولوژيك
به در آيد و در
دوره مشخصي
ديگر به عامل
فرعي و ثانوي =
1583;ر
توسعه يا عقب
ماندگي بدل
گردد. تعيين
مناسبات ميا=
06;
اين عوامل در
دوره هاي مشخ=
589;
نيازمند برخ=
08;رد
علمي با آنها
در جامعه است.
بنابراين ال=
11;وسازي
هاي
جبرگرايانه =
08;
قطعي هيچگون=
07;
قرابتي با
وقايع مشخصي =
608;
متحول تاريخ
ندارد.
هدف
اصلي اين بخش =
span>از
مقاله توضيح
چرايي و
پيدايش تمدن
يونان و ويژگ=
610;
عمده تمدن
پيشرفته غرب
است. يكي از
گره گاههاي ب=
606;يادين
پيشرفت غرب و
عقب ماندگي
شرق از جمله
ايران در اين
توضيح نهفه
است. زيرا به
گفته انگلس
«بدون تمدن
هلنيسم و
امپراتوري
روم به عنوان
يك اساس،
اروپاي مدرن
وجود نداشت».
اگر چه بنابر
گفته برتران=
83;
راسل مقدمتا=
11;
بايد يادآور
شد كه «هيچ
چيز شگفت
انگيزتر از
پيدايش
ناگهاني تمد=
06;
يونان و يا
دشوارتر از
توضيح آن در
سراسر تاريخ
نيست». توضيح
پيدايش تمدن
غرب با توجه
به اين نكات
انجام مي
گيرد. فلسفه
عقلي غرب در
هيچ جامعه
ديگري از جها=
606;
يافت نشد. اين
فلسفه ناشي ا=
586;
وجود ويژگي
هاي تمدن
يوناني بود ك=
607;
مي توان آنها
را در چند اصل
خلاصه كرد : 1) ب =
7;
هم ريختن
مناسبات
قبيله اي يا
تيره اي و
جايگزين شدن
آن با مناسبا=
578;
طبقاتي ، 2) رشد
روابط پولي و
كالايي، 3) رشد
مالكيت
خصوصي، 4)
پيدايش دولت
طبقاتي، 5)
پيدايش موطن =
608;
پديده
شهروندي.
تمدن
در آغاز از
شرق شروع شد
ولي به دليل
قدرت سياسي
متمركز به سط=
581;
عالي رابطه
انسان با انس=
575;ن
يعني مناسبا=
78;
دمكراتيك
نرسيد.
ميان
پيدايش تمدن
ها و توليد يا
ميزان و شيوه =
1578;وليد
رابطه مستقي=
05;
وجود دارد.
در
شرق نيروي
مولده يعني
كار را دستگا=
607;
دولتي كنترل
مي كرد و به
جاي تكامل
وسايل توليد =
548;
محصول در خدم=
578;
اهداف
خودپرستانه
شاهان قرار م=
610;
گرفت. (مانند
ساختن اهرام
مصر). كافي است
مجسم كنيم اگ=
585;
نيرويي كه صر=
601;
ساختن اين
اهرام يا ساخ=
578;ن
ديوار چين شد=
607;
صرف رشد
توليد،
خلاقيتهاي
صنعتي، علمي =
608;
هنري مي شد چه
نتايج
متفاوتي نصي=
76;
اين تمدن ها
مي شد. فراعنه
مصر كشاورزا=
06; و
برده هاي اسي=
585;
را وا مي
داشتند تا
نيروي خود را
صرف ساختن
اينگونه
بناها كنند.
يا مثلاً هزي=
606;ه
ساخت ديوار
چين كه حدود 2
قرن به درازا
كشيد اگر مي
توانست صرف
توليد فكري و
يدي شود نتاي=
580;
بسيار
متفاوتي به
بار مي آورد.
اينها تنها
نمونه هاي
برجستهاي ا=
86;
اينگونه
عمليات غير
مولد تمدنها=
10;
باستان در شر=
602;
هستند. نمونه
هايي كه مي
تواند معيار=
07;ايي
براي ميزان
رشد جامعه و
نحوه استفاد=
07;
از آن به دست
دهد. علاوه بر
آن مي توان
اضافه نمود ك=
607;
اينگونه
دستگاههاي
عريض و طويل
كه عمدتاً در
خدمت قشر خاص=
610;
از اشراف و
حكومت گران
واقع مي شد
مانند ساختن
كاخها و معاب=
583;
ديني عظيم كه
هزينه آنها ر=
575;
مردم عادي
پرداخت مي
كردند نمي
توانست به طو=
585;
مسالمت آميز
انجام گيرد.
دستگاه
حكومتي براي
به كار كشيدن
مردم و
استثمار آنه=
75;
نيازمند
دستگاه نظام=
10;
قدرتمندي ني=
86;
بود كه بتوان=
583;
با توسل به آن
هم منابع ثرو=
578;
را كنترل كند
هم مردم را
وادار به كار =
1605;جاني
نمايد و هم در
برابر
مهاجمان كه
چشم طمع به
اين ثروتها و
امكانات
داشتند
مقابله كند.
مكانيسم
كنترل نيروي
كار توسط
دستگاه دولت=
10;
كنترل حياتي
ترين عنصر
توليد يعني آ=
576;
بود. در شرق
توليد بدون آ=
576;
ممكن نبود و
زمين بدون آب
ارزش نداشت.
منابع
و نتايج تولي=
583;
در تمدن
باستان در
خدمت اهداف
سلطه گرايان=
07;
پادشاهان و
حكام قرار مي
گرفت و اين
خود مانع
بزرگي براي
ارتقاء فكري =
608;
سياسي جامعه
بود.
رابطه
مستقيمي ميا=
06;
ميزان توليد
كشاورزي ، رو=
606;ق
تجارت و گستر=
588;
شهرها و صناي=
593;
و پيدايش منا=
587;بات
نوين حكومتي
وجود دارد
زيرا رشد
مازاد بر تول=
610;د
نيازمندي
هاي جامعه
شرايطي فراه=
05;
مي سازد كه
بخشي از جمعي=
578;
جامعه نيروي
خود را به جاي
صرف در كار تو=
1604;يد
غذا، در امور
ديگري از جمل=
607;
مبادله
محصولات ،
توليد صنايع =
608;
امور فرهنگي
متمركز كند.
توسعه جامعه
تابعي از اين
قاعده كلي
است. در شرق در
آغاز به دليل
طبيعت و سپس
سياست و دين و
قدرت متمركز=
88;
كه آن نيز
محصول عامل
اول بود چنين
فرصتي به دست
نيامد. اگر چه
اولين شهرها
ابتدا در
منطقه بين ال=
606;هرين
(ميان دو رود)
اطراف
رودخانه نيل=
48;
آفريقا،
آمريكاي
مركزي و چين
پيدا شدند.
ولي به دليل
وابستگي
جامعه به
كشاورزي و
محدود بودن ح=
608;زه
گسترش آن در
اين مناطق
نتوانستند ب=
07;
مراكز اصلي
قدرت بدل
شوند. اولين
انقلاب
اجتماعي جها=
06;
يعني اختراع
خيش چنين
امكاني را بر=
575;ي
جوامع باستا=
06;
فراهم آورد
ولي اولين شه=
585;
بزرگي كه
جمعيتي نزدي=
03;
به يك ميليون
را در بر مي گر&=
#1601;ت
شهر روم در
پنج قرن پيش
از ميلاد مسي=
581;
بود. آتن مركز
يونان كه
سرزمين كوچك=
10;
بود در اوج قد=
1585;ت
خود حدود
دويست هزار
نفر جمعيت
داشت. بغداد
در عصر رشد
تمدن اسلامي
يعني سده هاي
دوم و سوم
هجري جمعيتي
برابر يك
ميليون پيدا
كرده بود. ولي
نقش قدرت
متمركز دولت=
10;
كه ناشي از
وضعيت اقليم=
10;
منطقه بود
مانع از
پيدايش شراي=
91;
مشابهي چون
يونان و روم
شد.
رونق
كشاورزي و سپ=
587;
پيدايش شهره=
75;
باعث رشد تجا=
585;ت
شد. رشد تجارت
مراودات ميا=
06;
مناطق پيشرفته
مختلف را به
وجود آورد و
اين پايه و
اساس رشد فلس=
601;ي
، فرهنگي و
علمي گرديد.
اين رابطه
هيچگاه معكو=
87;
نبوده است.
در
زمينه علمي
نيز يونان به
پيشرفتهاي
شايان توجهي
دست يافت. از
جمله
دستاوردهاي
قابل توجه مي
توان به كشف
اصول مكانيك=
48;
رياضي، نجوم =
608;
علم پزشكي
اشاره كرد. كش=
1601;
قوانين آيين=
07;
ها، اندازه
گيري ابعاد
كره زمين توس=
591;
اراتوستن،
كشف ابعاد ما=
607;
و خورشيد و
فاصله آنها ت=
575;
زمين و همچني=
606;
مركزيت
خورشيد توسط
آويستارك
ساموسي ، كشف
مواد بيهوشي
در علم پزشكي
توسط هراكلي=
83;
تارانتي
نمونه هايي ا=
586;
پيشرفت علوم
در يونان
باستان است.
ولي آنچه حتي
بيش از اين
پيشرفتهاي
علمي اهميت
دارد رشد
اسطوره هاي
بسيار پرمعن=
10;
در منظومه
هومر است.
بسياري بر اي=
606;
باورند كه
ريشه هاي
انديشه هاي
فلسفي يونان
از اسطوره ها=
610;
هومر برخاست=
07;
است. اگرچه
اسطوره
واقعيت نيست
ولي واقعيت
ساز است. در
واقع الگويي
است براي آنچ=
607;
بايد باشد نه
آنچه بوده
است.
تمدن
يوناني با
حمله مقدوني
ها به مرحله
جديدي پاي
نهاد. مقدوني
ها صاحب جامع=
607;
اي عقب مانده
بودند كه در
مرحله قبيله
اي و كشاورزي
زندگي مي
كردند و نسبت
به تمدن
پيشرفته
يونان به كلي
بيگانه بودن=
83;.
دليل عقب
ماندگي
مقدوني ها طب=
610;عت
بسته آنها و
نداشتن
ارتباط با
دريا و رابطه
تجارتي با
جوامع ديگر
بود. «كوههاي
پوشيده از
جنگل و جلگه
حاصلخيز مرك=
86;
مقدونيه
تقريباً راه=
10;
به دريا نداش=
578;
و همين امر
عقب ماندگي
تكامل تاريخ=
10;
اين سرزمين
را موجب مي
شد». (آ برگر (A. Berguer=
)،
تاريخ جهان
باستان، جلد
دوم - يونان،
ترجمخ صادق
انصاري، علي
الله همداني=
48;
محمد باقر
مؤمني، چاپ
سوم، نشر
انديشه،
تهران، 1353، ص 170).=
با اين تحول
يعني حمله
مقدوني ها به
يونان جامعه
يوناني –
مقدوني به
وجود آمد. اين
حمله به حمله
مغول ها به
ايران شباهت
داشت. اما
وقتي نيروها=
10;
مقدوني به
يونان حمله
كردند
خلاقيتهاي
يوناني از بي=
606;
نرفت بلكه به
مناطقي امن ت=
585;
منتقل شد تا
آنكه حمله
اسكندر و دست
يابي به
سرزمين هاي
شرق دامنه
جديدي به رشد
تمدن يونان
داد. مقدوني
ها نيز همانن=
583;
مغولها كه
تمدن ايراني
را پذيرفتند=
48;
تحت تاثير
تمدن يوناني
ها قرار
گرفتند با اي=
606;
تفاوت كه با
خارج شدن
مقدونيه از
انزواي
اقتصاد طبيع=
10;
تحت تاثير
يونان به
تجارت روي
آوردند. علت
اصلي پيروزي
مقدوني ها بر
يوناني ها را
مي توان در
شكل سازمان
دهي قبيله اي
آنها يافت. ال=
1576;ته
وضعيت يگانه
يونان نيز به
اين امر كمك
مي كرد. يونان
به وسيله رشت=
607;
كوهها به منا=
591;ق
مختلف تقسيم
مي شد كه در هر
بخش دولت –
شهرهاي
مستقلي به
وجود آورده
بود. غلبه بر
اين وضعيت كا=
585;
پيچيده اي
نبود ولي از
آنجايي كه اي=
606;
مناطق به صور=
578;
دره هاي مواز=
610;
به دريا باز
مي شدند،
حمله از طريق
دريا به يونا=
606;
آسان نبود.
حملات مقدون=
10;
ها به يونان
در زمان فيلي=
662;
، پدر
اسكندر
مقدوني انجا=
05;
گرفت. پس از
كشته شدن
فيليپ،
اسكندر مامو=
85;
گسترش
امپراتوري
جديد مقدوني =
211;
يوناني شد . او
توانست
سرزمين زير
سلطه خود را
تا سرحد پنجا=
578;
گسترش دهد و
تمام
سرزمينهاي آ=
87;ياي
صغير ، مصر و
ايران را
تسخير كند.
اسكندر در
زمان تسلطش ب=
585;
ايران با زني
ايراني (روشن=
603;
دختر دارا،
داريوش سوم) ا=
1586;دواج
كرد و قريب به
ده هزار نفر
از سربازان خ=
608;د
را تشويق كرد
كه چنين كنند
و از اين راه
پايه هاي
ماندگاري
يونانيان را
در ايران
استوار كرد.
با مرگ اسكند
در 32 سالگي
سرزمين
پهناور زير
سلطه او ميان
سران
سپاهيانش
تقسيم شد و
بدين صورت
حكومت
سلوكيان در
سال 312 ق م در اي=
85;ان
به وجود آمد.
اين
حكومت شكلي ا=
586;
حكومت يونان=
10;
– ايراني داش=
578;.
وجود مقدوني
ها در ايران
اثرات زيادي
گذاشت تا حدي
كه زبان
يوناني به
صورت زبان
رسمي علمي در
ايران در آمد.
مقدوني ها طي
اقامت خود در
ايران و منطق=
607;
بيش از 400 شهر و 72
ساتراپ (ملوك
الطوايف) به
سبك يوناني ب=
607;
وجود آوردند
ولي اين حكوم=
578;
با وضعيت
اقليمي ايرا=
06;
سازگار
نيفتاد و پس
از هشتاد سال
سلطه سلوكي ه=
575;
به دليل بالا
گرفتن زد و
خوردهاي
مداوم
ساتراپها
سرانجام
پارتها به حك=
608;مت
آنها خاتمه
دادند و در
سال 248 پيش از
ميلاد سلسله
اشكانيان را
به وجود آورد=
606;د.
با
مرگ اسكندر و
از دست رفتن
فتوحات او كه
ميان سران
سپاهيانش
تقسيم شده بو=
583;،
يونانيان
دستخوش
تحولاتي شدن=
83;
كه سرانجام ب=
607;
حمله روم به
يونان و ضميم=
607;
كردن آن به
امپراتوري
روم منجر
گرديد. (148 م)
پس
از مرگ اسكند=
585;
يونانياني ك=
07;
زير يوغ
مقدوني
درآمده بودن=
83;
آزادي يافتن=
83;.
بسياري از
استادان
مدرسه آتن به
اسكندريه
پناه بردند و
در آنجا مدرس=
607;
اي تاسيس كرد=
606;د
كه تا زمان
حمله اعراب ب=
607;
مصر پابرجا ب=
608;د.
اين كانال
ارتباطي
فلسفه يونان=
10;
با تمدن
اسلامي بود.
با فروپاشي
امپراتوري
روم تمدن هلن=
610;
نيز زمينه
ادامه تكامل
خود را از دست
داد. فاتحان
عقب مانده
ژرمن كه هنوز
به شيوه قبيل=
607;
اي زندگي مي
كردند نيازي
به تمدن
پيشرفته هلن=
10;
نداشتند.
بنابراين
بخشي از آن را
از بين بردند
و ادامه آن به
تاريخ سپرده
شد. با فروپاش=
1610;
امپراتوري
روم بسياري ا=
586;
آثار فلسفي
يوناني از بي=
606;
رفت و ترجمه
هاي عربي اين
آثار بعدها ب=
607;
لاتين
برگردانده ش=
83;[9].
اروپا
در سده هاي 15 و 16
ميلادي در
شرايطي ديگر
بستري مناسب
براي احياي
تمدن يوناني =
211;
رومي فراهم
كرد. اين بار
نه
بازرگانان،
بلكه صنعت
گران رشد اين
تمدن معاصر
غرب را هدايت
كردند. فلسفه
نوين نيز با
نقد انديشه
هاي كهن و با
استفاده از
منطق ارسطوي=
10;
و فلسفه واقع
گرايي او كه آ=
1588;كارا
مدافع حكومت
طبقه متوسط
(بورژوا) بود، &=
#1576;نا
گرديد. چندين
ويژگي از
پيدايش و رشد
سرمايه داري
معاصر غرب در
تمدن يونان
وجود داشت كه =
1583;ر
ديگر تمدنها=
10;
باستان نبود.
از جمله اين
ويژگي ها مي
توان به نكات
زير اشاره كر=
583;
:
1- آ&=
#1586;ادي
اقتصاد
تجارتي ميان
افراد قوم
خودي، به
دنبال رشد
مناسبات
بازرگاني با
اقوام ديگر ب=
607;
وجود آمد.
يعني رابطه
بازرگاني
محدود به مبا=
583;له
كالاي اضافي
ميان يك قوم و
اقوام ديگر ن=
576;ود،
بلكه اين
مناسبات در
درون جامعه
خودي نيز راي=
580;
شد. به طوري كه
مناسبات كا&=
#1604;ايي،
يعني توليد
براي فروش،
نه مصرف خودي،
به طور
فزاينده اي
گسترش يافت.
همين مناسبا=
78; غير
سنتي روابط
سنتي دروني ر=
575;
نيز به هم
ريخت.
2- د&=
#1608;لت
– شهر به
عنوان يك نها=
583;
خارج از
مراودات سنت=
10;
درون قومي
پديدار شد. در
تمدن هاي ديگ=
585;
دولت حكم بزر=
711;
خانواده را
ايفا مي كرد و &=
#1575;فراد
رعيت شاه و
شاه پدر جامع=
607;
خوانده ميش=
83;.
3- پ&=
#1583;يده
شهروندي كه
نهاد دولت را
تابع قوانين =
605;ربوط
به حقوق
شهروندان مي
كرد، شكل
گرفت ولي در
تمدنهاي ديگ=
85;
نه شهروند
بلكه رعاياي
شاه وجود
داشتند.
قوانين حاكم
ميان شاه و
اين رعايا ني=
586;
از سنن جامعه
بر ميخاست.
موقعيت شاه و
رعيت كاملاً
مشخص و ثابت ب=
1608;د
و به وسيله
هنجارهاي
فرهنگي تعري=
01;
مي شد.
4- ت&=
#1581;ولات
فوق ناشي از
نفي سنن جامع=
607;
و ساخت دستگا=
607;
قانون گذاري
مانند مجلس
منتخب بود.
پديده شهرون=
83;ي
در شكل كامل
آن به موجب آن
كه تنها در
عصر تمدن جدي=
583;
غرب به وجود
آمد كليه
افراد عضو
جامعه را شام=
604;
مي شد. ولي در
تمدن باستان
يوناني نيز د=
585;
شكل محدود خو=
583;
يعني شامل
شهروندان
صاحب ملك و
دارايي به
وجود آمده
بود. پديده شه=
1585;وندي
ناشي از رونق
مناسبات
بازرگاني و
رشد شهرها بو=
583;
كه نظام طايف=
607;
اي را ملغي كر=
1583;.
5- فردگرا=
10;ي
به عنوان بين=
588;
توجيه گر
مناسبات قان=
08;ني
ميان انسان ه=
575;
به جاي سنتي
كه نياز به هي=
1670;گونه
استدلالي جز
وجود هنجار
فرهنگي نداش=
78; ،
پديدار شد.
6- دموكرا=
87;ي
انحصاري ميا=
06;
شهروندان به
وجود آمد. اين
ويژگي ها در
ديگر تمدنها=
10;
باستان وجود =
606;داشت.
لمبتون
براي وضعيت
خاص كشاورزي =
608;
زمين داري در
ايران چند
ويژگي را ذكر
مي كند . نخست
مسئله كمبود
آب است. به
عقيده وي «در
واقع مساله
آبياري عام&=
#1604;يست
كه پيشرفت
كشاورزي را د=
585;
ايران محدود =
605;ي
كند و اين
مساله در
جاهايي كه
زراعت آبي مع=
605;ول
است تاثير فر=
575;وان
در تعيين نوع
كشاورزي
داشته است.
بعلاوه
دسترسي به آب=
548;
عامل مهمي در
تعيين محل
سكونت و مانع
بزرگي در
احداث مزارع
منفرد و مجزا
از هم بوده
است»[10].
همين
ويژگي عامل
ايجاد مالكي=
78;
اشتراكي در ا=
610;ران
بود. دومين
ويژگي شكل
توزيع جمعيت
در ايران است
كه در روزگار
كهن تاثير
بسزايي بر
تحولات سياس=
10;
جامعه داشت.
اين ويژگي
منجر به تشكي=
604;
سازمان دهكد=
07;
شد. وي مي نويس&=
#1583;
كه «از قديم
تريم زمان ها
دهكده يك واح=
583;
تشكيلاتي
بوده كه اساس
حيات اجتماع=
10;
ايران را
تشكيل داده
است». تشكيلا=
578;
دهكده اي سازمان
اقتصادي و
سياسي لازم
براي پيشبرد
امر توليد در
وضعيت
جغرافيايي
ايران بود.
سازمان دهكد=
07;
مانعي براي
شكلگيري
مالكيت فردي
يعني اساس
تغيير و تحول
به سوي
مناسبات
سرمايه داري
بود. سومين
ويژگي ايلي
بودن جامعه
ايران بود.
مناسبات ايل=
10;
و قبيله اي از
نظر اقتصادي=
48;
سياسي و
اجتماعي مان=
93;
تحول و پيشرف=
578;
به سوي تمدن
معاصر به شما=
585;
مي آيد. اين
مناسبات
همچنين مانع
از شكل گيري
منافع فردي ،
حقوق سياسي و =
1662;يدايش
فرديت گرديد.
هويت فردي در
تمام زمينه ه=
575;
لازمه توسعه
مناسبات
سرمايه داري =
608;
جامعه مدني
است. چهارم
نبود تامين
مالي براي
زارع كه او را
وابسته به
زمين و فئودا=
604;
باقي نگه مي
داشت. پنجم
وجود سيستم
سهم بري
مزارعه كه در
تضاد با سيست=
605;
مزدبري
سرمايه داري
بود. ششم رسم
بيگاري كشيد=
06;
از دهقانان و
فراهم كردن
خدمات مجاني
براي ارباب و
هفتم غيبت
مالك در ده
بود. رفت و آمد
مالك ميان ده
و شهر و
درگيري او در
امور شهري از
جمله تجارت
مانع جدايي
عدم
جدايي پيشه ا=
586;
زراعت به
معناي عدم
توسعه شهر و
شهرنشيني در
ايران نبود.
پيش از آنكه
اروپا به تمد=
606;
شهري دست ياب=
583;
پيشرفتهاي
شهري در كليه
ممالك اسلام=
10;
از جمله ايرا=
606;
به چشم مي خور=
1583;.
اين مطلب را
منابع بسيار=
10;
تاييد كرده
اند. توسعه
تمدن شهري در
همين منطقه
باعث شد كه
پادشاهان
اروپايي با
بسيج توده ها
و تحريك
احساسات
مذهبي آنها
جنگهاي صليب=
10;
را به قصد
اشغال اين
مناطق پيشرف=
78;ه
تر به راه
اندازند. پيش
از پيدايش
مراكز شهري و
تجارتي در غر=
576;
مراكز
بازرگاني و
شهري بزرگي د=
585;
ايران به وجو=
583;
آمد. هرات،
توس، بلخ،
كابل،
نيشابور،
اصفهان، ري ،
آمل ، همدان،
قم، استخر،
فسا، اهواز و ...
از جمله اين
مراكز بودند.
بنابراين عل=
78;
عقب ماندگي
ايران نه در
عدم رشد مناط=
602;
شهري و
بازرگاني
بلكه در عدم ر=
1588;د
اين مراكز به
سيستم سرماي=
07;
داري به شكل
غرب بود. زيرا
مناسبات
ساختاري اين
شهرها تفاوت=
10;
با روستاها
نمي كرد. علت
اين امر سلطه
زمين داران
تاجر بر
اقتصاد اين
مراكز بود.
فئوداله هاي
اروپايي در
قلعه هاي خود
زندگي مي
كردند و
اقتصاد شهري
به دست پيشه
وران و بازرگ=
575;نان
نوكيسه ادار=
07;
مي شد. اين
تفكيك ناشي ا=
586;
سرشت نظام
فئودالي
اروپا و فراه=
605;
شدن زمينه ها=
610;
جدايي پيشه و
زراعت بود. در
ايران ارباب=
75;ن
دستي بر زراع=
578;
و دستي بر
تجارت داشتن=
83;[11].
بدين صورت كه
تجار بخشي از
سرمايه هاي
خود را در
كشاورزي نگا=
07;
مي داشتند
زيرا زمين
داري پرسودت=
85;ين
سرمايه گذار=
10;
و در عين حال
مايه كسب حيث=
610;ت
اجتماعي
افراد مي
گرديد[12].
در
اروپا
فئودالها و
بازرگانان د=
08;
طبقه مجزا از =
1610;كديگر
بودند.
فئودالها
خواهان حفظ
وضعيت حاكم
بودند در حال=
610;
كه طبقه تجار
خواهان
دگرگوني
مناسبات
اقتصاد
كشاورزي بود.
آنان روي به
گذشته داشتن=
83;
و اينان روي
به آينده .
تضاد و رقابت
اقتصادي اين
دو طبقه در
حوزه سياسي
نيز ادامه
داشت. در
اروپا طبقه
تجار براي
گسترش منافع
خود صنايع
دستي را گستر=
588;
داد و براي
دستيابي به
كار ارزان
دهقانان از
هيچ تلاشي
براي از بين
بردن سلطه
فئودالها و
آزادسازي كا=
85;
دهقانان از
قيد و بند
زمين فرو گذا=
585;
نكرد. در ايرا=
1606;
تفكيكي ميان
اين دو طبقه
نبود. در واقع
اين دو منافع=
548;
يعني منافع
حاصل از
مناسبات
كشاورزي و
فعاليتهاي
تجارتي به يك
طبقه، يعني
مالكان تعلق
داشت. تاجري
كه با توجه به
منافعش بر آن
بود تا روستا
و كشاورزي از
رونق نيفتد و
دهقانان هم
چنان وابسته
به زمين باقي
بمانند
رسالتي براي
كار صنعتي
نداشت. زماني
كه صنعت در
اروپا رشد كر=
583;
، در ايران
همين مالكان
تجار به جاي
گرايش به
توليدات
صنعتي، به خر=
610;د
و فروش
كالاهاي
صنعتي توليد
شده ديگران پ=
585;داختند
يعني نه تنها
اقدامي براي
صنعني شدن جا=
605;عه
در اين طبقه
صورت نگرفت
بلكه عملاٌ
مانع رشد صنع=
578;
ملي نيز شد.
در
حالي كه در ار=
1608;پا
ادامه
سياستهاي
اقتصادي
بازرگانان ا=
86;
يك سو و
مناسبات رو ب=
607;
افول
فئودالها و
دهقانان از
سوي ديگر سبب
پيدايش كار
آزاد (آزاد از &=
#1586;مين
و آزاد از
هرگونه
مالكيت) و
انباشت سرما=
10;ه
پولي شد. قدرت
گيري مالي
بازرگانان و
سپس صنعت گرا=
606;
به افزايش
نفوذ سياسي
آنها در جامع=
607;
انجاميد و
اندك اندك
فئودالها ني=
86;
ناچار شدند ك=
607;
زمينهاي خود
را بدل به
چراگاه يا
مزارع پنبه
كنند و يا
آنها را به
تجار نوكيسه
بفروشند تا
آنها اين تحو=
604;
را به وجود
آورند.
نويسندگان
كتاب تاريخ
ايران (ن.و.
پيكولوسكاي=
5;
و همكاران)
اگرچه تفكر
سيستم تك خطي
تحول تاريخي
را در نوشته
هاي خود منعك=
587;
كرده اند و در=
1576;اره
ايران نيز
مطابق همين
قوانين جهان
شمول متاثر ا=
586;
سياست حزبي،
معتقد به وجو=
583;
فئوداليسم
جانشين شده ب=
585;
سيستم برده
داري در ايرا=
606;
هستند ولي به
روشني اذعان
مي دارند كه
سبك و سياق و
سرشت نظام
زمين داري در
ايران نمي تو=
575;نست
با آنچه در
اروپا حاكم
بود، يكي
باشد. همين
تفاوت كه شرح=
588;
در زير از قلم
آنها خواهد آ=
605;د
مانع اصلي
جدايي پيشه و
زراعت يعني
يكي از اصول
ضروري رشد
مناسبات
سرمايه داري
در ايران بود
و اينك نقل
قول نسبتاً
بلندي از اين
نويسندگان :
«در
شهرهاي ايرا=
06;
اتحاديه هاي
اصناف وجود
داشت كه نطفه
آن در عهد
ساسانيان
پديد آمده بو=
583;
و صنف
بازرگانان
نيز تشكيلات=
10; داشت.
مثلاً در
نيشابور صنف
كلاه دوزان و
طناب بافان و
بازرگانان
ابريشم خام و
فروشندگان م=
06;سوجات
ابريشمي از
ديگران
متنفذتر
بودند».
در
شهرهاي ايرا=
06;
زمام امور در
دست فئوداله=
75;ي
صاحب زمين
اطراف بود كه
عموماً از
دهقانان
قديمي ايران=
10;
و بازماندگا=
06;
فاتحان عرب
بودند. اين
فئودالها كه
پيشتر زندگي
در قلاع خود ر=
1575;
ترجيح مي
دادند، اكنو=
06;
غالباً در شه=
585;
به سر مي
بردند و كمتر
در املاك خوي=
588;
روز مي گذران=
583;ند
و به اضافه
اينان خود در
آن املاك زرا=
593;ت
اربابي كلان=
10;
نداشتند.
فئودالهاي
مزبور در عين
حال با
شركتهاي بزر=
11; بازرگاني
و تجار عمده
فروش كه به
تجارت خارجي =
608;
ترانزيتي
مشغول بودند
ارتباط
داشتند و بخش=
610;
از عوايد
حاصله از مال
الاجاره
املاك را به ش=
1585;كتهاي
بزرگ تجاري م=
610;
سپردند و
اينان سهم سو=
583;
ايشان را به ص=
1608;رت
كالا و بيشتر
به صورت
منسوجات مي
پرداختند.
اينگونه
نزديكي بعضي
از دستجات
فئودال با تج=
575;ر
بزرگ يك پديد=
607;
خاص تاريخ
ايران و
بسياري از
كشورهاي
مجاور آن در
مشرق زمين
بوده است.
بدين
سبب در اينجا
برخلاف آنچه
در دوران قرو=
606;
وسطي در
اروپاي غربي
جريان داشت&=
#1607;
تجار بزرگ قط=
576;
مخالف
فئودالها
نبوده و با
ايشان مبارز=
07;
نمي كردند و
برعكس به
اتفاق فئود&=
#1575;لها
عليه نهضت
پيشه وران و
بينوايان
شهري به پيكا=
585;
مي پرداختند.
بالنتيجه
چون نيروهاي
اجتماعي در
ايران به اين
شكل صف آرايي
كرده بودند
سازمانهاي
صنفي پيشه
وران شهرهاي
ايران خيلي ض=
593;يفتر
از شهرهاي
اروپاي غربي
بودند و
نتوانستند
انحصار صنفي
را در شهرها
برقرار كنند =
608;
نمي توانستن=
83;
نرخ محصولات
پيشه وران را
چنانچه در
مغرب متداول
بود به ميل
خود در بازار
معين كنند. از
منابع تاريخ=
10;
چنين بر مي
آيد كه وقتي ص=
1606;ف
نانوايان
كوشيد در شهر
غزنه قيمت جد=
610;دي
براي نان وضع
كند سلطان
محمود غزنوي
امر كرد رئيس
صنف ايشان را
به زير پاي
پيلان
بيفكنند.
مقامات
شهري از قبيل
رئيس و قاضي و
امام جماعت و
محتسب و عسس و
غيره از اعيا=
606;
محل انتخاب م=
610;
شدند. در
ايران و ديگر
كشورهاي
آسياي مقدم و
ميانه اداره
امور شهرها ب=
607;
طور كلي بر
اثر مخالفت
فئودالها كه
از طرف تجار
بزرگ پشتيبا=
06;ي
مي شدند - د&=
#1587;ت
خود ساكنين
شهرها نبود و
فقط كوي هاي
شهر و اصنا =
1;
و اتحاديه ها=
610;
تجار و
روحانيون حق
داشتند از خو=
583;
رئيسي انتخا=
76;
كنند كه تابع
رئيس شهر بود. <=
/span>
پيشه
وراني كه در
اتحاديه هاي
اصناف گرد
آمده بودند ا=
586;
استادان
خليفه و
شاگردان مرك=
76;
بودند و از
لحاظ حقوقي
آزاد شمرده م=
610;ش=
span>دند.
ولي بسياري ا=
586;
شهرها كماكا=
06;
به دولت و يا ف&=
#1574;ودالهاي
محلي خراجي ب=
607;
صورت مصنوعا=
78;
پيشه خويش مي
پرداختند»
(علمداري،1383: 171).=
اين
نقل قول گويا=
610;
شرايط متفاو=
78;
نظام ارضي و ا=
1585;تباط
آن با شهر و اص&=
#1606;اف
از يك سو و با
دستگاه دولت=
10;
از سوي ديگر ا=
1587;ت.
در چنين
شرايطي نمي
توان از
فئوداليسم
اروپايي نام
برد . سرمايه
داري نمي
توانست از بط=
606;
اين سيستم رش=
583;
كند زيرا سمو=
605;
كشنده سرماي=
07;
داري در بطن
جامعه جاري
بود. فئودال
نمي توانست خ=
608;د
بورژوا هم
باشد.
شكل
مناسبات زمي=
06;
داري در ايرا=
606;
بسيار
يكنواخت و
همواره متمر=
03;ز
بوده است.
اگرچه
تغييراتي در
دوره هاي مخت=
604;ف
به وجود آمد،
ميزان
دگرگوني به
حدي نبود كه
نظام زمين
داري ايران ر=
575;
به شكل
فئوداليسم غ=
85;بي
نزديك كند.
هدف
از اين بحث
نشان دادن اي=
606;
واقعيت است ك=
607;
امكان پيداي=
88;
و رشد مناسبا=
578;
سرمايه داري
به عنوان هست=
607;
اوليه توسعه =
608;
تمدن معاصر ا=
586;
بطن نظام ارض=
610;
ايران وجود
نداشت. اين
نظام تابعي ا=
586;
وضعيت
جغرافيايي و
نظام اقتصاد=
10;
و سياسي حاكم
بر آن بود. به
طور مشخص شكل
بنه،
سازمان
اجتماعي
توليد
روستاهاي
ايران كه ساب=
602;ه
ديرينه دارد،
به دليل ويژگ=
610;
اقليمي ايرا=
06;
يعني كم آبي
به وجود آمد.
اين شكل
مشاركت كشت و
كار كه زير
نام بنه ،
صحرا ، حراثه
در مناطق
مختلف ايران
(جنوب، مركز و
شرق) وجود
داشت، امكا =
6;
توليد را در
حد نياز براي
روستانشينا =
6; فراهم
مي آورد. جواد
صفي نژاد در
تحقيقات چها=
85;ده
ساله خود
پيرامون بنه =
607;ا
در ايران آن
را «تعاوني
هاي كهن» مي
خواند كه با
توجه به اقلي=
605;
ايران به وجو=
583;
آمده بود. وي د&=
#1585;باره
علل ايجاد
تعاوني هاي
كهن (بنه ها) مي
نويسد :
«بنه
،صحرا، حراث=
07;
كه در طول
تاريخ كهن
زراعي ايران
در نيمه شرقي
كشور به وجود
آمده و نظام ي=
1575;فته
و شكل گرفته
است نتيجه
كمبود باران
به مناسبت خس=
578;
طبيعت در اين
منطقه و عكس
العمل پيگير =
608;
تلاش مداوم
روستانشينا =
6;
در مبارزه با
طبيعت است كه
به خاطر
نيازهاي
زراعي خود،
نظامهاي
توليد جمعي
زراعي سنتي ر=
575;
در سراسر
منطقه با
اشكالي
تقريباً
همانند به
وجود آورده
اند»
(علمداري،1383: 172).=
جامعه
ايران از
ويژگي هايي
برخوردار
بوده است كه
در مجموع آن
را به الگوي
شرقي يا آسيايي=
span>
نزديك تر مي
كند. شكل
مالكيت در
ايران به دلي=
604;
كمبود آب جمع=
610;
بوده است.
براي مثال
ساخت توليد
كشاورزي در
روستاها در
شكل «بنه»
نموداري از
كار گروهي
براي تامين آ=
576;
در كشت و كار
بوده است.
از آن گذشته
نظام تيول
داري و مالكي=
578;
خالصه (دولتي)
دست دولت را
براي كنترل
زمينها و
سپردن آنها ب=
607;
وابستگان
حكومتي
بازنگه داشت.
حتي زمين
داران بزرگ
نهاد
قدرت بسيار
متمركز و از
انواع ظل
اللهي و يا
پدرسالاران =
7;
(پاتريمونيا=
04;
يا شبه پدري)
بوده است به ط=
1608;ري
كه شاه پدر
ملت و ملت
رعيت
(فرمانبردار)
شاه محسوب مي=
204;شد.
ادغام دين و
دولت در اشكا=
604;
مختلف كه از
دوران پيش از
اسلام در
ايران رايج
بوده است ناش=
610;
از ضرورت
كارآيي بيشت=
85;
سيستم متمرك=
86;
و تك رهبري
بوده است.
ارباب غايب ي=
575;
سكونت ارباب
ده در شهر،
عدم جدايي شه=
585;
و روستا يا
پيشه و زراعت،
انباشت
سرمايه را به
تاخير مي
انداخت. اين
ويژگي ها اسا=
587;
شيوه توليد
آسيايي هستن=
83;[13].
بنابراين،
ايران به
مراتب بيشتر
نزديك به نظا=
605;
آسيايي بوده
است تا
فئوداليسم
اروپايي،
كه اساس آن بر
مالكيت خصوص=
10;
زمين ،
استقلال فئو=
83;الها
، اجراي
قوانين حفظ
مالكيت در
مقابل
تجاوزات
احتمالي
دولت، حضور
فئودال در
قلمرو املاك
خود و ايجاد
حكومتي زير
قانون دولت
مركزي و رعاي=
578;
آن از دو طرف و
سرانجام وجو=
83;
قدرت كليساي
كاتوليك به
عنوان رقيب
دولت بوده
است. اين
رابطه و اين
شكل مناسبات
با ادغام دين
و دولت در يك
نهاد در ايرا=
606;
متفاوت بوده
است. نظام
شاهنشاهي
ايران دستگا=
07;
خلافت اسلام=
10;
و حكومت هاي
برپا شده توس=
591;
تركان ساكن
آسياي مركزي=
48;
مغولها و
حكومتهاي مت=
05;ركز
پس از آن
هيچكدام در
چارچوب
فئوداليسم ا=
85;وپايي
نمي گنجد.
در
مناسبات شيوه
توليد آسياي=
10;
بر خلاف
فئوداليسم
اروپايي همك=
75;ري
داوطلبانه
مفهومي ندار=
83;.
در اينجا فقط
اجبار
دولتي در كار
جمعي و قهر
طبيعي به چشم
مي خورد. در
اين نظام دول=
578;
نقش پدر
خانواده صاح=
76;
كار و فرماند=
607;
را دارد. همين
شيوه و همين
مناسبات مان=
93;
بزرگي در راه
رشد جامعه
مدني بوده اس=
578;
كه اساس آن را
همكاري
داوطلبانه و
نه اجبار دول=
578;ي
تشكيل مي دهد. <=
/span>
اصلي
ترين دليل عق=
576;
ماندگي ايرا=
06;
از قافله تمد=
606;
معاصر غرب را
در چرايي عدم
پيدايش
فئوداليسم
نهفته مي داند.
تمدن معاصر
غرب محصول
مناسبات
سرمايه داري
است. اين
مناسبات از
بطن نظام
فئودالي
بيرون آمده
است. در ايران
اما، فئودال=
10;سم
پديدار نشد.
بنابراين
سرمايه داري =
608;
اين موتور
حركت تمدن
معاصر غرب ني=
586;
به وجود نيام=
583;.
تمام ابعاد
فكري ، صنعتي
و سياسي تمدن
معاصر غرب ،
بدون رشد
بورژوازي،
به عنوان يك
طبقه و
مناسبات
سرمايه داري
به عنوان
مبناي روابط
تعريف شده
اقتصادي ميا=
06;
طبقات ، گروه=
607;ا
و افراد جامع=
607;
با انگيزه
منافع فردي
ممكن نبود. در
ايران شرايط
اوليه پيداي=
88;
اين ويژگي ها
وجواد نداشت =
608;
اين يك تصادف
طبيعي و خارج
از كنترل
انسانها بود.
ماركس
در تفكيك
اروپاي غربي
از شرق و وجود
هسته پيدايش
سرمايه داري
در غرب معتقد
است كه در غرب
تحول به سرما=
610;ه
داري تنها
انتقال يك شك=
604;
از مالكيت
خصوصي (فئودا=
604;ي)
به شكل ديگر
آن (سرمايه
داري) است. در ح=
الي
كه در شرق،
سرمايه داري
نيازمند
انتقال مالك=
10;ت
عمومي به
مالكيت خصوص=
10;
است. بنابراي=
606;
او بر وجود
اصل تحول به
سوي سرمايه
داري در اروپ=
575;ي
غربي تكيه مي
كند و آن
منطقه را از
ساير نقاط
جهان جدا مي
سازد.
در
اينجا اين
نظريه مورد
توجه قرار مي
گيرد كه معتق=
583;
است شاخصهاي
رشد و عقب
ماندگي را
بايد در بطن
نهادهاي
اجتماعي
جستجو كرد. از
ميان عوامل و
علل تعيين
كننده كم و
كيف نهادهاي
مهم جامعه
(اقتصاد،
سياست، دين ،
خانواده ،
قوانين، ارت=
88;
و ...) راه و روش و
شيوه تامين
نيازهاي
زندگي بشر نق=
588;
ويژه اي دارد.
اين راه و روش
در هر دوره اي
از تاريخ
هدايت گر
مناسبات
اجتماعي
افراد در بطن
جامعه به طور
كلي و در بطن
نهادها به طو=
585;
=
605;شخص
است. اين راه
روش انتخابي
نبوده است،
بلكه در آغاز
بر اساس
امكانات طبي=
93;ي
موجود و سپس،
طي ازمايش و
خطا به عنوان
مناسبترين
راه، بر اساس
دستاوردهاي
مصنوعي برگز=
10;ده
ميشود،
البته اگر
نخواهيم
بگوييم كه بر
انسان تحميل
ميشود.
بنابراين
چرايي عقبم=
75;ندگي
ايران نه از
بطن يك نهاد
اجتماعي مان=
06;د
دين، بلكه
فراتر از آن
از درون شراي=
591;
اقليمي و
زيستي به وجو=
583;
آمده است.
پي= 1583;ايش تمدن باستان در يونان زاييده اين عواما بود. براي مثال، كبود آب و شرايط اقليم= 10; باعث به وجود آمدن سيستم استبدادي و وجود قبايل ك= 608;چنده در ايران شد. زندگي در كنا= 585; دريا به انسا= 606; ماهيگيري مي آموزد و در حاشيه كوير و مناطق خشك و كم آب، نخوه تأمين ذخيره و قناع= 578; در مصرف آب را.<= o:p>
كم=
1576;ود
آب در ايران
سر منشاء
مناسبات ويژ=
07;اي
بود كه در
چارچوب «شيو=
77;
توليد
آسيايي» مي=
11;نجد.
ركن
اساسي توليد
فئودالي
كشاورزي است.
كشاورزي به آ=
576;
و زمين
حاصلخيز
وابسته است.
اولين تفاوت =
588;رق
و غرب در
زمينه توليد
در ميزان آب
براي كشاورز=
10;
بوده است.
وفور آب در
غرب و كمبود
آن در شرق دو
نتايج متفاو=
78;
اجتماعي،
سياسي و
فرهنگي به
دنبال داشت.
در حالي كه در
غرب دسترسي ب=
607;
آب نيازمند
نيروي انسان=
10;
نبود، در شرق
بيشترين نير=
08;ي
كشاورزان صر=
01;
تامين آب مي
شد. به دليل
هزينه بالا و
مشقت فراوان =
608;
ناممكن بودن
تامين آب به
طور فردي،
نيروي متمرك=
86;
دولتي كه توا=
606;
مديريت و
سازمان دهي
نيروي انسان=
10;
را داشت،
مسئوليت
تامين آب را
به عهده مي
گرفت. از اين ر&=
#1608;،
عمدتاً دو نو=
593;
مالكيت دولت=
10;
و جمعي شكل
گرفت. در شرق
زمين كشاورز=
10;
بدون آب
تقريباً
ارزشي نداشت.
بنابراين،
مالكيت زمين
به طور عمده
منوط به
مالكيت آب مي
شد. به همين
دليل دولت و
در راس آن
سلطان بزرگت=
85;ين
زمين دار
جامعه مي شد و
كشت كاران هم=
607;
رعيت شاه
محسوب مي
شدند. شعار
«ملك و رعيت
همه سلطان
راست» از اين
واقعيت ريشه
گرفته است.
سواي
مالكيت
اربابي و خرد=
607;
مالكي در
ايران، پادش=
75;ه
معمولاً
زمينها را به
صورت اقطاع د=
585;
اختيار حكام
محلي و يا فرد
ديگري كه خود
اراده مي كرد =
1605;ي
گذاشت تا آنه=
575;
ضمن بهره كشي
از دهقانان
درصدي از
درآمد خود را
به خزانه شاه
و اگذار كنند. &=
#1608;اگذاري
اقطاع
معمولاً از
نسلي به نسل
ديگر ثابت نم=
610;
ماند و شاه مي
توانست هرگا=
07;
كه اراده كند،
زمين را از
كسي بگيرد و
به شخصي ديگر
بدهد، مگر
آنكه اقطاع ب=
607;
صورت سيورغا=
04;
بود.
در
غرب زمين ميا=
606;
فئودالها
تقسيم شده بو=
583;
و در اختيار
شاه نبود. هر
فئودالي در
قلعه خود دار=
575;ي
اختيارات تا=
05;
بود. اين
فئودالها
داراي نيروي
نظامي ويژه
خود بودند كه
در مقابل خدم=
578;
نظامي، قطعه
زميني به
عنوان فئود ب=
607;
آنها واگذار
مي شد. در شرق
رابطه ميان ي=
603;
شاه و تيول
داران بود و
در غرب رابطه
ميان صدها
فئودال و تيو=
604;
داران آنها.
انگلس در جمع
بندي از
جنگهاي
دهقاني در آل=
605;ان
درباره
پراكندگي و
استقلال
نواحي مختلف
آن مي نويسد: &laqu=
o;آلمان
نه فقط به شكل
شهرستانهاي
بي شمار و مست=
1602;ل
و كاملاً
بيگانه با
يكديگر،
از هم پراكند=
607;
بود، بلكه
خود ملت نيز
در هر يك از
اين
شهرستانها ب=
07;
نوعي به تقسي=
605;
بنديهاي
گوناگوني از
دستهها و
دسته بندي ها
دچار بود»
(علمداري،1383: 248).=
در
غرب ويژگي
اساسي تقسيم
قدرت ميان
فئودالها بو=
83;
در حاليكه در
شرق تمركز
قدرت در دست
شاه مستبد
بود. پايه هر
دو قدرت،
نوع زمين دار=
610;
آنها بود.
وابستگي
اقطاعي در شر=
602;
و استقلال
فئودالي در غ=
585;ب
ناشي از دو
نوع مالكيت ب=
585;
زمين بود.
مالكيت خصوص=
10;
فئودالها و
مالكيت دولت=
10;
(شاه) و يا جمعي
دهقانان در
شرق. در حالي
كه نوع اول
موجب تقسيم
قدرت سياسي
ميان صدها
فئودال مي شد=
548;
نوع دوم موجب
تمركز قدرت س=
610;اسي
در دست پادشا=
607;
و فراهم آورد=
606;
زمينه استبد=
75;د
فردي او مي
گرديد.
مالكيت
جمعي نيز مان=
593;
از رهايي فرد=
610;
دهقانان و
ايجاد كار
آزاد مي شد. در
اروپا شاه از
اختيارات
محدودي برخو=
85;دار
بود و عمدتاً
با حمايت
فئودالها در =
605;نصب
قدرت باقي مي
ماند. در شرق
حكام در تعيي=
606;
پادشاه نقشي
نداشتند و فق=
591;
گاهي حكام
محلي به قصد
تسخير قدرت
شاه يا حكام
ديگر دست به
حملات نظامي
مي زدند، ولي
حمله نظامي
حكام به
يكديگر و به
سلطه شاه نه
به قصد تقليل
قدرت متمركز
شاه، بلكه
با هدف گسترش
سلطه خود يا
پادشاهي خود =
575;نجام
مي گرفت.
ادامه اين دو
نوع مالكيت و
سياست و فرهن=
711;،
زمينه ساز دو
آينده متفاو=
78;
گرديد. در
حالي كه طبقه
جديد
بورژوازي در
غرب ظهور كرد
و توانست فئو=
583;الها
را از قدرت
ساقط كند و
پادشاهي مال=
10;
خود را بسازد
در شرق مقابل=
607;
با قدرت
متمركز
پادشاه ممكن
نبود، به
خصوص كه سلطن=
578;
وديعهاي
الهي محسوب م=
610;
شد. البته در
دوره هايي از
تاريخ ايران
جامعه ملوك
الطوايفي به
وجود آمد كه
جز تشديد
بيشتر و
برخوردهاي
نظامي قبايل
مختلف ثمره د=
610;گري
نداشت. تمدن
معاصر غرب از
متلاشي شدن
فئوداليسم و
رشد مناسبات
كالايي به جا=
610;
اقتصاد طبيع=
10;
و خودكفا شكل
گرفت.
در
شرق حكام محل=
610;
معمولاً دست
نشانده شاه ي=
575;
خليفه يا تاب=
593;
آنها بودند،
ولي در غرب
پادشاه دست
نشانده
فئودالها بو=
83;.
در شرق پادشا=
607;
از قدرت مطلق=
610;
برخوردار بو=
83;
كه مي توانست
حكام را به
سادگي جابه ج=
575;
كند. در غرب
فئودلها صاح=
76;
و مالك
سرزميني بود=
06;د، ك&=
#1607;
بر آن حاكميت
داشتند. قدرت
مطلق پادشاه
در شرق ناشي
از مالكيت
دولتي بر زمي=
606;،
اصلي ترين
منبع درآمد
اقتصادي بود.
در غرب زمينه=
575;ي
كشاورزي به
طور خصوصي
اداره مي شدو
وفئودالها
مالك اصلي آن
بودند. در شرق
پادشاه در را=
587;
تنها ارتش
منظم قرار
داشت كه حافظ
قدرت مطلق او
و سرزمينهاي
زير سلطه او
بود. در غرب فئ&=
#1608;دالها
داراي
جنگاوران زي=
85;
كنترل خود
بودند. در شرق
قدرت
استبدادي
متمركز فردي
بود. در غرب
قدرت
استبدادي
ميان
فئودالها و
پادشاهان و
پرنسها
پراكنده بود.
در شرق پيوند
دين و دولت و
در غرب جدايي
نهاد كليسا ب=
607;
عنوان يك فئو=
583;ال
و زمين دار
بزرگ از قدرت
محلي فئودال=
07;ا
بود.
اسلام
در سرزميني
بسيار متفاو=
78;
از همسايگان
خود تولد ياف=
578;
اما عرصه
پرورش اسلام
نه صرفاً
عربستان بلك=
07;
سرزمين و
تمدنهاي
پيشرفته تر ا=
602;وام
مجاور بود.
اين درهم
آميختگي،
سازنده تمدن
جديدي به نام
تمدن اسلامي
گرديد. خلافت
اسلامي در شك=
604;
مناسبات
قبيله اي
نخستين شكل
قدرت حكومتي
اين تمدن بود
كه به زودي مت=
1581;ول
شد. رفته رفته
اسلام خود به
امپراتوري
بزرگي بدل شد
و سپس پايه و
اساس
هنجارهاي
فرهنگي و سيا=
587;ي
مردمان
خاورميانه
گرديد. از اين
پس اسلام به
عنوان دين
غالب در بطن
هنجارهاي
اجتماعي حتي
بدون پشتوان=
07;
مستقيم قدرت
سياسي (خلافت
اسلامي) در
اين جوامع
درآمد كه تا
به امروز دوا=
605;
و تكامل يافت=
607;
است . به طوري
كه امروزه شن=
575;خت
اين جوامع
بدون شناخت
نقش اسلام در
آنها عملي
نيست.
تمدن
اسلامي مي
توانست در بط=
606;
فرهنگ و تمدن
متحول يونان=
10;
نه تنها
عربستان بلك=
07;
ايران را هم د=
1585;
مسير رشد
بيشتري قرار
دهد ولي
برداشت ايست=
75;
و جزم
انديشانه از
دين و تلاش
براي انطباق =
605;عيار
و ارزش متحول
جامعه با
سنتهاي گذشت=
07;
عقب ماندگي ر=
575;
به صورت پديد=
607;
اي هميشگي
درآورد.
كشمكش
بين اين نيرو
كه قدرت
حكومتي را در
اختيار دارد =
608;
نيروي متحول
اجتماعي كه ب=
585;
نيازهاي جدي=
83;
انسان و جامع=
607;
استوار است
ستيزي ميان ا=
610;ن
دو نيروي كهن=
607;
و نو به وجود
آورد كه تا
پذيرش رسمي
پويايي حركت
جامعه و
استقلال كام=
04;
دستگاه
حكومتي ادام=
07;
خواهد يافت.
اين ستيز نه
بر سر دين
بلكه بر سر قد=
1585;ت
است. مي بايد
قدرت حكومتي
از نهاد و
اعتقادات
ديني جامعه
جدا شود و
افراد براي
نوع دين خود
حق انتخاب
داشته باشند.
تحليل
هاي مختلف و
گاه متضادي
درباره حواد=
79;
تاريخي چون
حمله اعراب و
پيدايش
اسلام، سلطه
تركان آسياي
مركزي و يورش
مغولها
ارائه شده
است. براي
نمونه علي مي=
585;
فطروس حمله
اعراب به
ايران را
«موثرتر و
مرگبارتر از =
581;مله
مغولها»[14] توصيف
كرده است،
زيرا اسلام ب=
575;
سلاح ايدئول=
08;ژي
ديني وارد
ايران شد. اما
احسان طبري
برخلاف او مع=
578;قد
است كه غلبه
اعراب و اسلا=
605;
تحولي كيفي و
گاه مثبت در
جامعه ايران
به وجود آورد.
زيرا سيستم
كاستي و شيوه
هاي مذهبي و
اشرافي دوره
ساساني را كه
مايه فساد آن
شده بود، بره=
605;
زد و موجب رشد
خلاقيت نسبي
مردم شد[15].
به طوري كه از
قرن چهارم تا
هفتم هجري
ايران مهد پر=
608;رش
بزرگترين
فلاسفه و
علماي عصر خو=
583;
مانند فاراب=
10;،
ابن
سينا،ابوري=
1;ان
بيروني،
رازي، خيام،
غزالي، فخر
رازي و خواجه
نصير الدين
طوسي شد.
البته
ميرفطروس به
وجود اين
فلاسفه و علم=
575;
عميقاً اذعا=
06;
دارد ولي آيا
اين رشد فكري
نتيجه ورود
اسلام به
ايران بوده ي=
575;
سقوط حكومت
ساساني و يا
هر دو و يا
اساساًً ربط=
10;
به اين وقايع
تاريخي نداش=
07;
است. استنباط
برخي از محقق=
575;ن
بر اين پايه
استوار است ك=
607;
حمله اعراب ب=
607;
ايران به
تخريب فيزيك=
10;
منجر شد ولي
آنها مسئول ت=
582;ريب
فرهنگي ايرا=
06;
نبوده اند.
غلامحسين
صديقي با
استناد به
گفته هاي جلا=
604;
همايي در اين
باره مي
نويسد:
«باقي
بودن بسياري
از كتب مقدس
ادبيات زردش=
78;ي
در سه قرن اول
حكومت عرب،
نشان مي دهد
كه عربها چنا=
606;
كه بعض پارسا=
606;
تصور مي كنند=
548;
مستقيماً
مسئوول از
ميان رفتن
آنها نيستند.
تا وقتي كه
جمعي معتبر و
مهم از
ايرانيان به
دين قديم خود
باقي مانده
بودند مي
توانستند
قرنها ادبيا=
78;
خود را حفظ
كنند، ولي
هنگامي كه در
اثر تغيير دي=
606;
و سخت گيري مز=
1583;يسنان
در اقليت
افتادند و در
زير حكومت وح=
588;ي
تاتارها قرا=
85;
گرفتند به
سرعت تمام
ادبيات خود ر=
575;
كه مورد
استعمال و
استفاده
روزانه نبود =
575;ز
دست دادند. از
ميان رفتن اي=
606;
تاليفات
بيشتر به علت
تجديد نكردن نسخ
خطي است تا
نابود كردن ا=
586;
طرف فاتحان
زيرا كه نسخه
خطيكاغذي
كمتر از پنج
يا شش قرندو=
575;م
مييابد»
(علمداري،1383: 302).=
اگر
توسعه تمدن
معاصر غرب از
دين آغاز نشد
پس بر اساس
كدام تجربه
توسعه ايران
بايد از دين آ=
1594;از
شود؟ نقش
اسلام در
ايران فراتر
از حمله اعرا=
576;
به ايران و يا
بيگانه
قلمداد كردن
آن است. اسلام
و اعراب را نم=
1610;
توان و نبايد
مساوي يكديگ=
85;
قرار داد. بعد
مخالفت
ايرانيان
عليه اعراب
فراتر از
برداشتهاي
متفاوت از
اسلام در
ايران است. در
تحليل جامعه
شناختي از عق=
576;
ماندگي ايرا=
06;
به جاي بررسي
نقش اسلام
بايد به بررس=
610;
نقش دين به
طور كلي و نقش
اسلام به طور
مشخص پرداخت.
اديان مي توا=
606;ند
بومي و يا
وارداتي
باشند. بومي
يا وارداتي
بودن دين نقش=
610;
در سرشت مثبت
يا منفي آنها =
1606;دارد.
اديان
اروپايي نيز
وارداتي
هستند ولي كس=
610;
آنها را از
اين زاويه
ارزيابي نمي
كند زيرا
مسيحيت در
اروپا پرورش
يافت. نقش مسي=
1581;يت
در جوامع
اروپايي كمت=
85;
از نقش اسلام
در جامعه
ايران نبود.
بنابراين به
جاي دين به
عنوان عامل
خارجي بايد ب=
607;
چگونگي نقش
متقابل دين و
ديگر نهادها=
10;
جامعه پرداخ=
78;.
بايد عوامل
متحول شدن
مسيحيت را در
غرب ارزيابي
كرد. در
ارزيابي
رابطه متقاب=
04;
دين و جامعه
يعني مناسبا=
78;
متقابل افرا=
83;
با يكديگر
تفاوت سرشت
اديان نيز
بايد در نظر
گرفته شود.
با
توجه به پي
آمد دگرگوني
هايي كه در
جامعه ايران
به نام دين رخ
داد ديگر نمي
توان از اسل&=
#1575;م
به عنوان عام=
604;
بيگانه سخن
گفت. هنوز و
همچنان كسان=
10; مشكلات
جامعه را از
اين دريچه مي
نگرند. در اوا=
1606;
پيدايش اسلا=
05;
در ايران تضا=
583;
و نبرد ميان
تعصب قومي يا
شعوبيه
ايراني و عرب
جريان داشت. ش=
1593;وبيه
ايراني كه
اساس آن بر
نفي
امتيازهاي ن=
88;ادي
و طبقاتي و
حتي ديني بود
، واكنشي
طبيعي در
برابر برتري
جويي و برتري
پسندي تازيا=
06;
به حساب مي
آمد اما با
وجود اين تضا=
583;،
آنها از
يكديگر اثر
پذيرفتند و
اندك اندك تل=
601;يقي
از دو فرهنگ و
تمدن در ايرا=
606;
ساخته شد. به ط&=
#1608;ري
كه بعدها
ايرانيها چه
فارس و چه
تركان آسياي
مركزي خود را
كمتر از اعرا=
576;
مدافع اسلام
نمي دانستند.
مثلاً نقش
خواجه نظام
الاملك وزير
سلجوقي در
بنيادين كرد=
06;
اسلام در
ايران با
ايجاد مدارس
ديني (نظاميه)
بسيار درخور
توجه است يا
شاعران و
متفكران بنا=
05;
ايراني چون خ=
575;قاني
و سنايي
اشعاري در
تكفير و تقبي=
581;
فلسفه و عقل و
در دفاع از
دين اسلام
سرودند. هم
چنين سعدي يك=
610;
از برجسته
ترين سخنورا=
06;
شعر و ادب
پارسي در غم
زوال خلافت
بني عباس
(مستعصم) قطعه
اي مي سرايد
كه اگر بازتا=
576;
درستي از سطح =
1601;رهنگ
حاكم بر جامع=
607;
آن روز ايران
باشد، مي توا=
606;
به عمق افول
هويت ايراني
در برابر
اسلام خلافت=
10;
پي برد، به
ويژه آنكه
سعدي از ظلم و
ستم عباسيان
نسبت به
ايرانيان بي
اطلاع نبود.
درست
نيست كه تصور
كنيم هر آنچه
عقلي و علمي و &=
#1605;ثبت
بود از
ايرانيان يا
اديان ايران=
10;
مستفاد مي شد
و هر آنچه ضد
علم و فلسفه و
منفي است از ا=
1593;راب
و اسلام. آنان
كه نام ايران
را با خوبي و پ&=
#1610;شرفت
و علم تداعي
مي كنند و هر
آنچه را زشت و
نادرست است ب=
607;
ديگران نسبت
مي دهند به
نوعي
نژادپرستي
مخرب دچار مي
شوند. اين
خودستايي ها=
10;
بي پايه
ايراني ها
براي ايران
نيز مخرب بود=
607;
است.
بنابراين
آنچه مي توان
نتيجه گرفت
اين كه اولاً
بايد در علل
عقب ماندگي
ايران نقش دي=
606;
را بررسي كرد
و نه نقش
اسلام را زير=
575;
دين غالب در ا=
1610;ران
مي توانست
زردشتي باشد
ولي دليلي
وجود ندارد ك=
607;
بپذيريم اگر
دين زردشت به
صورت غالب در
ايران باقي م=
610;
ماند ديگر
مانعي در راه
توسعه ايران
باقي نمي
ماند. ثانياً
نقش ايرانيا=
06;
را در نهادين=
607;
كردن اسلام د=
585;
ايران باز
شناخت و دچار
اين توهم نشد
كه گويا
ايرانيان هم=
07;
در مقابل
اسلام مقاوم=
78;
مي كردند و
اعراب اسلام
را به زور به
ايرانيان
تحميل نمودن=
83;.
نقل قول زير
برداشت درست=
10;
از نقش ديگر
ايرانيان در
نهادينه كرد=
06;
اسلام در
جامعه است و
در عين حال
نشان مي دهد
كه وقتي ديني
به صورت فرهن=
711;
جامعه رشد كر=
583;
به فضاي تنفس
فكري انسانه=
75;
بدل مي شود و
آنچه را تولي=
583;
مي كند از
حيطه آن خارج
نيست.
«فقه
اهل تسنن يعن=
610;
اكثريت
مسلمانان
جهان بر پايه
شش كتاب كه به
صحاح سته
معروف است
قرار دارد.
نويسندگان ه=
85;
شش كتاب
ايراني هستن=
83;.
فقه اهل تشيع
بر اساس چهار
كتاب كه به
نام كتب اربع=
607;
معروف است
قرار دارد.
اين كتابها
نيز به وسيله
سه دانشمند
ايراني نوشت=
07;
شده است.
مذاهب تسنن
چهار تا است
كه از چهار
نفر پايه گذا=
585;ان
آن لااقل دو
نفرشان
ايراني هستن=
83;
(امام
ابوحنيفه و
امام محمد
حنبل)
بزرگترين
مفسران قرآن
ايرانيانند.
بيشتر فلاسف=
07;
و حكماي اسلا=
605;ي
از ميان
ايرانيان
برخاسته اند.
از چهار نفر
نواب خاص اما=
605;
دوازدهم
شيعيان سه نف=
585;
ايراني بودن=
83;
كه نايب
چهارمي آن عل=
610;
بن محمد سمري
بود كه غيبت
كبرا را اعلا=
605;
كرد و گفت كه : «=
;امام
فرموده اند ك=
607;
ديگر نايبي
نخواهم فرست=
75;د
تا خودم ظهور
كنم» نوبختي
نيز ايراني
است و درباره
دو نايب ديگر
، عثمان بن
سعيد و فرزند=
588;
محمدبن عثما=
06;
به درستي ملي=
578;
آنها معلوم
نشده است.
دستور زبان
عربي و كتاب
لغت عربي به
وسيله
ايرانيان و
براي اولين
بار وسيله سي=
576;ويه
نوشته شده
است. بنابراي=
606;
آنچه به نام
تمدن اسلامي
نام برده مي
شود بيشتر آن
ساخته و پردا=
582;ت
تلاش و تفكر
ايراني است=
[16].» (علمداري،1383:
339).
وقتي
مي گوييم
اسلام باعث
ماندگي جامع=
07;
ايران شده اس=
578;
بدين معناست
كه اگر دين
غالب در ايرا=
606;
غير از اسلام
بود (مسيحيت،
يهوديت،
زردشتي ...)
جامعه ايران
عقب نمي ماند.
چنين فرضي
درست نيست.
آنچه باعث عق=
576;
ماندگي جامع=
07;
ايران و عدم ا=
1589;لاح
ديني شده است
از عوامل
معيشتي جامع=
07;
برخاسته است.
اديان غير
اسلامي نيز
اگر وضعيت
اصلاح نشده آنها
را در نظر
بگيريم با
توسعه و تحول
جامعه موافق
نيستند.
اصولاً هر
ديني بر ثابت
قدمي استوار
است. بنابراي=
606;
بايد ديد چه
عواملي ثاب=
8;
قدمي دين را
مورد حمايت
قرار مي دهد و
چه عواملي دي=
606;
را متحول مي
سازد. نه
مسيحيت در
آفريقا و آمر=
610;كاي
لاتين و نه
بودائيسم و
هندوئيسم در =
607;ندوچين
عامل اوليه
عقب ماندگي
اين جوامع بو=
583;ه
اند. برعكس
بايد در
جستجوي عوام=
04;
عقب ماندگي
دين در اين
جوامع بود.
اروپا
در سده هاي
پانزدهم به
بعد شاهد
تحولات نوين=
10;
بود كه دين را
از حكومت جدا
كرد و شرايط
را براي آزاد=
575;نديشي
فراهم ساخت.
در ايران و
ساير جوامع
اسلامي بايد
شرايطي به
وجود آيد كه
دين سنت گراي =
1605;وجود
اصلاح شود.
ديني كه حتي
خود دين دارا=
606;
از نزديك به 1400
سال تاريخ آن
حتي 100 سال آن ر=
5;
هم اسلامي نم=
610;
دانند و نمي
توانند از آن
دفاع كنند.
پايه و اساس
اصلاح گري دي=
606;
نه در خود آن
بلكه در جامع=
607;
است.
افزون
بر عوامل
طبيعي حوادث
تاريخي مهم
مانند هجوم
قبايل همساي=
07;
از جمله اعرا=
576;
و مغول ها به
ايران در رون=
583;
اين رشد و عقب
ماندگي نقش د=
575;شتهاند،
ولي رابطه اي=
606;
حوادث تاريخ=
10;
با عوامل
طبيعي را باي=
583;
ارزيابي از
واقعيت هاي
اجتماعي مشخ=
89;
تر كرد. رشد
فكري جامعه ب=
575;
توسعه و يا
عقب ماندگي آ=
606;
ارتباط دارد=
48;
بنابراين
چگونگي
پيدايش رشد
فكري و يا افو=
1604;
آن نيز بايد
شناخته شود.
برخي معتقدن=
83;
كه عوامل عقب
ماندگي ايرا=
06;
همين حوادث
تاريخي اند ك=
607;
بر عينيت يا
ذهنيت جامعه
اثر منفي و حت=
1610;
مخرب باقي
گذاشته اند.
درباره اينك=
07;
كدام عامل،
حمله اعراب،
سلطه قبايل
ترك آسياي
ميانه و يا
حمله مغول ها
نقش برجسته
تري در عقب
ماندگي ايرا=
06;
داشته اند
اختلاف نظر
وجود دارد ول=
610;
علي رغم صدما=
578;
و وقفه هايي
كه هر يك از
اين وقايع
تاريخي بر
روند توسعه
ايران ايجاد
كردند
هيچكدام عام=
04;
اصلي عقب
ماندگي ايرا=
06; نبوده
اند.
پيش
از بررسي
اثرات هجوم
قبايل بر
ايران بايد ا=
610;ن
واقعيت تفاو=
78;
شرق و غرب را
كه ديرينه تر
از حمله قباي=
604;
ديگر به ايرا=
606;
بود و منحصر
به سرزمين
ايران هم نمي
شد، در نظر
گرفت. تفاوت
جغرافيايي ،
فرهنگي و
سياسي شرق و
غرب از زمان
ارسطو يعني س=
607;
قرن پيش از
پيدايش
مسيحيت و نه
قرن پيش از
حمله اعراب ب=
607;
ايران و ظهور
اسلام مطرح
گرديده است .
بنابراين
اثرات حمله
اعراب به
ايران بايد ب=
575;
در نظر گرفتن
اين پيشينه
ارزيابي شود.
اگرچه يك حمل=
607;
خانمان
برانداز مي
تواند خود به
خود قرنها رش=
583;
تمدن يك جامع=
607;
را دچار وقفه
كند ولي حمله =
1575;عراب
به ايران چني=
606;
نكرد. خلافت
اسلامي بر يگ=
575;نگي
ايران استوا=
85;
گرديد و باعث
انتقال فرهن=
11;
يوناني به
ايران شد. به
همين دليل پس
از سلطه اسلا=
605;
علوم و فلسفه
به شكوفايي
جديدي رسيدن=
83;.
پي=
1588;
از بررسي
اثرات هجوم
قبايل بر
ايران بايد ا=
610;ن
واقعيت تفاو=
78;
شرق و غرب را
كه ديرينهت=
85;
از جمله قباي=
604;
ديگر به ايرا=
606;
بود و منحصر ب=
1607;
سرزمين ايرا=
06;
هم نميشد، د=
585;
نظر گرفت.
تفاوت
جغرافيايي،
فرهنگي و سيا=
587;ي
شرق و غرب از
زمان ارسطو،
يعني سه قرن
پيش از حمله
اعراب به
ايران و ظهور
اسلام مطرح
گرديده است.
بنابراين
اثرات حمله
اعراب به
ايران بايد ب=
575;
در نظر گرفتن
اين پيشينه
ارزيابي شود.
اگر چه يك
حمله خانمانR=
04;برانداز
ميتواند خو=
83;
به خود قرنه=
575;
رشد تمدن يك
جامعه را دچا=
585;
وقفه كند، ول=
610;
حمله اعراب ب=
607;
ايران چنين
نكرد. خلافت
اسلامي بر
يگانگي ايرا=
06;
استوار گردي=
83;
و باعث انتقا=
604;
فرهنگ يونان=
10;
به ايران شد.
به همين دليل
پس از سلطه
اسلام علوم و
فلسفه به
شكوفايي
جديدي رسيدن=
83;.
پيش
از حمله اعرا=
576;،
ايران در عرص=
607;
علوم، طب،
رياضيات و
نجوم ، هنر و
موسيقي
پيشرفتهايي
كسب كرده بود.
ايرانيان پس
از گذشت صد و
پنجاه سال از
حمله اعراب ب=
607;
ايران اين با=
585;
زير لواي تمد=
606;
اسلامي به
اعتلاي جديد=
10;
دست يافتند.
اما نكتهاي
كه بسيار
درخور توجه
است، اين است
كه علي رغم
وجود
دانشمندان
زيادي در
جامعه، تمدن
ايران نه تنه=
575;
هم رديف جوام=
593;
غربي رشد نكر=
583;
بلكه بسيار ا=
586;
آنها عقب
ماند. بايد
گفت وجود اين
دانشمندان د=
85;
عرصه تاريخ
ايران معماي
عقب ماندگي
ايران را جدي
تر مي كند و
ضرورت
انديشيدن
پيرامون
دلايل آن را
دو چندان مي
سازد. برخي
راز و رمز اين
عقب ماندگي ر=
575;
در ذهنيتي مي
دانند كه بر
فرهنگ ايران
غلبه يافت
يعني اسلام ر=
575;
ريشه تفكري
فردستيز مي
دانند و بعضي
ديگر وجود
چنين ذهنيتي
را به پيش از
اسلام مرتبط
مي دانند كه ب=
1575;
وجود حضور
نزديك به يك
قرن يوناني ه=
575;
در ايران،
جهان بيني
ايراني شيوه
كهن منبعث از
دوگرايي آيي=
06;
زردشتي (نيكي
و بدي) را حفظ
كرد و هيچ
تاثيري از
تفكر عقلي
يوناني
نپذيرفت .
نفود فرهنگ
يوناني به حد=
610;
بود كه در
زمان امپرات=
08;ري
اشكاني زبان
يوناني در
كنار زبان آر=
575;مي
يكي از
زبانهاي رسم=
10;
جامعه بود[17].
كساني
كه اسلام را
مانع رشد تفك=
585;
خردگرايانه =
05;ي
دانند
معتقدند كه ب=
575;
ورود اسلام
تفكر ايراني
اسلامي از
همان آغاز به
بيراهه رفت و
فلسفه عقلي
يونان
نتوانست در
ايران ريشه
بگيرد. فشاهي =
1605;تفكران
فلسفه ايران
را از فارابي
تا ابن سينا و
بيروني و
ملاصدرا
آلوده به وحي
و عرفان اسلا=
605;ي
مي داند به
طوري كه عقل
يوناني در
تفكر آنها
مغلوب «وحي
اسلامي»
گرديده است.
به همين دليل
او نتيجه مي
گيرد كه
«انقلاب علم=
10; و
فلسفي كه در
قرن نهم
ميلادي (سوم
هجري) در جهان
اسلام آغاز
گرديده بود ا=
586;
همان آغاز
محكوم به مرگ
بود[18]»
بنابراين
فشاهي عامل
ضعف فلسفه
ايراني را غل=
576;ه
تفكر اسلامي
بر آن مي داند
و به نوعي آن
را با عقب
ماندگي ايرا=
06;
مرتبط مي
سازد. وي
اضافه مي كند
كه ابوريحان
بيروني هفت
قرن پيش از
گاليله به
مركزيت
خورشيد در
منظومه شمسي
پي برده بود
ولي اواخر
عمرش آن را پس
گرفت. در حالي
كه گاليله در
شرايط اختنا=
02; ديني
غرب، سرانجا=
05;
از كشفيات خو=
583;
به نوعي دفاع
كرد. فشاهي
دليل اين
تفاوت را با
علامت سئوال
در «تسليم»
روحيه شرقي و
«طغيان» غرب=
10;
مي داند و خود
معماي شكست
فكري شرق را
به تعبير هگل
به «نيرنگ
تاريخ»حوا =
4;ت
داده است.
با
استيلاي
اعراب بر
ايران ابتدا
وقفه اي در اد=
1575;مه
روند پيشرفت
جامعه به وجو=
583;
آمد ولي پس از
تثبيت اسلام
به عنوان نها=
583;
ديني- حكومتي
تحولات فكري=
48;
فلسفي و علمي
باز رشد كرد.
اگرچه كم و
كيف اين رشد
نيز منشا
اختلاف نظره=
75;
و ارزيابي ها=
610;
متفاوت و
متضاد است.
ورود
اعراب و دين
اسلام را
نبايد پديده
اي ايستا و يك
دست شمرد،
بلكه بايد
اثرات دوره=
75;ي
=
608;
متقابل اين
دگرگوني را ب=
607;
طور مشخص در
ارزيابيها
منظور كرد.
آنچه به نام
تمدن اسلامي
شناخته ميش=
08;د
جوهر ايراني
نيز دارد،
زيرا ايران د=
585;
عصر غلبه
اسلام، ميان
قرون دوم تا
ششم هجري، با=
586;
يكي از مراكز
مهم تمدن فكر=
610;
جهان شد. رد يا
پذيرش مطلق
هجوم اعراب و
ورود اسلام ب=
607;
ايران، نماي=
75;نگر
كليت واقعيت
آن نيست.
آيا
ميتوان
علت عقب
افتادگي
ايران را در
حوادث تاريخ=
10;
كه بر ايران
گذشت چون حمل=
607;
اعراب، ظهور
اسلام يا حمل=
607;
مغولها
دانست؟
برخلاف نظر
رايج اين
عوامل تنها
نقش ثانوي در
عقب ماندگي
ايران داشته
اند. اسلام
نيز به مانند
هر دين ديگري
در خدمت مناف=
593;
سلطه گرايان=
07;
اعراب و سپس
تركان و
ايرانيان
قرار گرفت.
اسلام به صور=
578;
ايدئولوژي
دستگاههاي
حكومتي چه
عرب، چه ترك و &=
#1670;ه
ايراني درآم=
83;.
علي
ميرفطروس دو
عامل را در
عقب ماندگي
جامعه ايران
دخيل مي داند
نخست حمله
اعراب و
پيدايش اسلا=
05;
و سپس حمله
مغولها ولي
معتقد است كه
با وجود تخري=
576;
فيزيكي ايرا=
06;
توسط نيروها=
10;
مهاجم مغول
نقش اسلام
بسيار برجست=
07;
تر بوده است.
زيرا اسلام ب=
585;
خلاف مغول، ب=
575;
خود يك
ايدئولوژي ب=
07;
همراه آورد د=
585;
حالي كه
مغولها
دستاورد فكر=
10;
نداشتند. بدو=
606;
شك هر عمل
تخريبي مي تو=
575;ند
صدمات و لطما=
578;
بزرگي به رشد
تمدن يك جامع=
607;
وارد كند. اين
تخريب مي
تواند فكري و
يا فيزيكي با=
588;د.
اعراب در قيا=
587;
با مغولها
تخريب فيزيك=
10;
بزرگ و غير
قابل جبراني
به بار
نياوردند ول=
10;
ورود اسلام
تحول فكري
جديدي بود ك=
07;
بايد نقش آن
ارزيابي شود.
بنابراين در =
711;فته
ميرفطروس
واقعيتي
درخور تامل
نهفته است،
ولي نتيجه
گيري او با
واقعيت
مطابقت ندار=
83;.
درست است كه
مغولها تخري=
76;
فكري در جامع=
607;
ايجاد نكردن=
83;
و پس از چند
دهه از سلطه خ=
1608;د
اندك اندك خو=
583;
را با شرايط
فرهنگي ايرا=
06;
وفق دادند،
ولي از نظر
فيزيكي تخري=
76;
بزرگي به بار
آوردند كه
شايد دهها سا=
604;
ايران را به
عقب برگردان=
83;،
زيرا به دليل
اهميت شبكه
هاي آبياري
تخريب شده
توسط مغولها،
ايران از ابز=
575;ر
توليد معيشت=
10;
و رشد فكري
قرنها به دور
افتاد. احمد
كسروي معتقد
است كه «زمان
مغول بدترين
دوره زبوني و
بيچارگي اير=
75;ن
است.»[19]
(علمداري،1383:
354).
خلاقيت
فكري
ايرانيان به
انفعال و
سرخوردگي كش=
10;ده
شد. در حاليكه
در زمان ورود
اسلام نتايج=
10;
برعكس به دست
آمد. احمد كس=
1585;وي
ضمن اشاره
به فزوني شعر=
575;
و بدآموزي ها
و زيانهايي ك=
607;
شعرا به رشته
نظم كشيده ان=
583;
اضافه مي كند :<=
/span>
«در
اين دوره
آلودگي روان=
10;
ايرانيان به
آخرين پايگا=
07;
رسيده و
درماندگي
آنان به اين
نتيجه انجام=
10;د
كه از كشور و
زندگاني و هم=
607;
چيز چشم بپوش=
606;د
و آن را به
بيگانگان و
گردنكشان
گذارده،
خودشان تنها
به شعر سرودن =
1608;
عرفان بافتن =
608;
فلسفه تنيدن =
608;
كشاكشهاي كي=
88;
بپردازند.»
(علمداري،1383: 354).=
اين
عوامل ديگر
ربطي به حمله
مغول يا اعرا=
576;
ندارد. اگر
دين در نفس
خود عامل عقب
ماندگي جامع=
07;
بود آنگاه
چگونه مي توا=
606;
رشد غرب را كه
هنوز جامعه ا=
610;
ديني باقي
مانده است،
توجيه كرد؟ ب=
607;
نظر مي رسد كه
نه دين بلكه
تفسير ويژه ا=
610;
از دين ميتو=
575;ند
عامل عقب
ماندگي مرحل=
07;
اي جامعه
باشد. اين تعب=
1610;ر
توجيه ادغام
دين و حكومت
بوده است كه
پيش از پيداي=
588;
اسلام در عصر
ساسانيان ني=
86;
وجود داشت.
ممكن است
پرسيده شود ك=
607;
اگر ادغام دي=
606;
و دولت باعث
عقب ماندگي
جامعه ميشو=
83;.
درباره
نقش حملات
قبايل همساي=
07;
به ايران و نت=
1575;يج
حاصل از آن
علي ميرفطرو=
87;
مي نويسد:«ا=
610;ران
به خاطر
موقعيت
جغرافيايي و
شرايط اقتصا=
83;ي
– سياسي خود
به عنوان يك
«چهارراه
جهاني» از
يكطرف : كانون
تلاقي
فرهنگها و
تمدنهاي
گوناگون بود=
07;
و از طرف ديگر=
span>، همواره
عرصه حملات و
هجوم هاي
متعدد قبايل =
608;
اقوام مختلف
بوده است . اين
حملات و هجوم
ها هربار با
ويران كردن
شبكههاي
آبياري و
تاسيسات
كشاورزي ،
فروپاشي منا=
87;بات
اقتصادي-اجت=
05;اعي
قتل عامهاي
گسترده و خرابي
شهرها و
روستاها،
حيات طبيعي و
تكامل تاريخ=
10;
جامعه ايران
را با وقفه ها=
1610;
و ركودهاي
طولاني روبر=
08;
ساخته اند.[20]»
وي
ضمن بر شمردن
نمونه هاي
فراوان و مشخ=
589;
از حملات
قبايل بيگان=
07;
و اثرات مخرب
آنها و تاكيد =
1576;ر
مرگبارتر
بودن حمله
اعراب از حمل=
607;
مغولها به
ايران به دلي=
604;
آنكه «مغوله=
75;
به خاطر فقدا=
606;
يك مذهب مشخص
و عدم اعتقاد
به هيچ يك از
اديان و
آيينها ي
معتبر در
مجموع از تعص=
576;
مذهبي و رجحا=
606;
ملتي بر ملتي
ديگر بدور
بودند.» سخن
مي گويد.
ميرفطروس
بي آنكه توجه
داشته باشد ك=
607;
مهاجمان مغو=
04;
نيز همانند
تركان آسياي
ميانه نمي تو=
575;نستند
بدون استفاد=
07;
از اسلام به س=
1604;طه
خود در ايران
تداوم بخشند
نتيجهگيري
زير را اضافه
مي كند :
«بدين
ترتيب مي توا=
606;
گفت كه با
چنان سطحي از
تكامل
اقتصادي-
اجتماعي و
فرهنگي،
هرگاه هجوم
مرگبار
مغولها و
حملات ديگر
قبايل عقب
مانده به
ايران وجود
نمي داشت . بي
ترديد جامعه
ما خيلي زودت=
585;
از جوامع ارو=
662;ايي
بدوران
بورژوازي و
پيشرفت گام م=
610;
نهاد.»
(علمداري،1383: 356)<=
/span>.
علي
شريعتي نيز ا=
586;
ديدگاهي
متفاوت يعني
دين باور همي=
606;
برداشت
نادرست را در
توضيح علل عق=
576;
ماندگي جوام=
93;
اسلامي از
جمله ايران
بيان كرده اس=
578;.
او مينويسد:
«اگر
حمله تركهاي
ماوراء النه=
85;
، غزها، غزنو=
610;ان،
سلجوقيان،
اتابكان،
تيموريان، م=
94;ولان
و ... كه
فئوداليسم و
برده داري را
تحميل كردند-
نبود، همان
بورژوازي
پيشرفته اي ر=
575;
كه در قرن
هيجدهم اروپ=
75;
داشتيم در
اسلام قرون
سوم و چهارم
مي داشتيم.»[21]
(علمداري،1383: 356) =
.
در
اين بيان،
شريعتي
برخلاف نظر
ميرفطروس به
عامل اصلي عق=
576;
ماندگي ايرا=
06;
يعني حمله اع=
585;اب
و اسلام اشار=
607;
نمي كند.
برعكس اسلام
را پديده اي
مي داند كه مي
توانست
بورژوازي را
همانند غرب
رشد دهد. به هر
دو نظر فوق
ايرادهايي
بنيادي وارد
است.
شك
نيست كه «يك
جنگ ويران
كننده مي
تواند به تنه=
575;يي
كشوري را برا=
610;
قرنها از سكن=
607;
خالي كرده و
تمامي تمدنش
را نابود
نمايد.»ولي
ارزيابي
ميرفطروس
ابتدا از
مرگبارتر بو=
83;ن
حمله اعراب و
سپس حمله
مغولها به
عنوان مانع
رشد بورژواز=
10;
در ايران چند
اشكال دارد.
اولاً اگر
حملات قبايل
ديگر، باعث
تخريب شبكه
هاي آبياري و
تاسيسات
كشاورزي شد،
حمله اعراب ب=
607;
ايران برخلا=
01;
حمله مغولها
چنين ويژگي ا=
610;
نداشت، دوم
اينكه ، اين
ارزيابي دلا=
10;ل
رشد بورژواز=
10;
را در غرب در
نظر نگرفته
است. ضمن
اينكه ايشان
مي پذيرند كه
براي رشد جام=
593;ه
مدرن،
بورژوازي
بايد رشد كند.
جامعه ايران
قرنها پس از
حملات عربها =
608;
مغولها و پس ا=
1586;
ايجاد حكومت
مركزي توسط
صفويه حتي در
قرن 19 به دوران
بورژوازي گا=
05;
ننهاد چه رسد
به قروني كه
در هيچ جايي
از كره زمين
هنوز اثري از
مناسبات
بورژوازي
نبود. سوم
اينك افول
فرهنگي در اي=
585;ان
قبل از حمله
مغولها
پديدار شده
بود. براي
نمونه غلبه خ=
591;
پهلوي و زبان
پارسي در
ايران قبل از
ورود مغولان
روبه افول
نهاده بود تا
آنكه ايلخان
مغول آخرين
ضربت را بر آن &=
#1608;ارد
نمود. اين امر
در مورد آداب
و رسوم ايران=
610;
مانند عيد
نوروز و جشن
مهرگان نيز
صادق است ولي
اين عوامل را
نمي توان
دلايل عدم
پيدايش بورژ=
08;ازي
در ايران
شمرد.
ادعاي
ميرفطروس
مبني بر اينك
اعراب بر خلا=
601;
مغولها
ايدئولوژي
جديدي را با
خود به ايران
آوردند، درس=
78;
است ولي چرا
جامعه ايران
اين
ايدئولوژي ر=
75;
در درون خود
نهادينه كرد=
7;
شايد به گفته
جوال موكير
«هر جامعه اي =
1576;ه
طور كلي ديني
را پرورش مي
دهد كه شايست=
607;
آن است.» چرا
ايرانيان از =
570;يين
سنتي خود دست
كشيدند؟ آيا
دين ايراني
يعني آيين
زردشتي در
برابر
ايدئولوژي
اسلامي شكست
خورد؟ شجاع
الدين شفا
معتقد است كه
در ايران آيي=
606;
زردشتي نه در
برابر
ايدئولوژي
اسلامي بلكه
در برابر
شمشير عرب
شكست خورد و
اين بدان
معناست كه
عامل تعيين
كننده نه
ايدئولوژي
بلكه نيروي
قهر نظامي
بود. اگر دو
نظريه فوق (مي=
1585;فطروس
و شريعتي) يكي
تعصب مليت و
ديگري دين را
بيان مي دارد
نظريه شفا اي=
606;
هر دو را با هم
بيان مي كند.
واقعيت اين
است كه ادغام
دين زردشت در
حكومت
ساسانيان
موجب شد تا
شكست يكي ديگ=
585;ي
را نيز به
شكست بكشاند.
اما در عين
حال همين
جابجايي سبب
شد تا ايران
وارد مرحله
جديدي شود.
سده هاي دوم
تا ششم هجري
يعني پس از
اسلام صدها
دانشمند و
فيلسوف و ادي=
576;
و شاعر با
آوازه هاي
جهاني در
ايران پرورش
يافتند. در
حاليكه زمان=
10;
كه مغولها بر
ايران مسلط
شدند بي آنكه
ايدئولوژي
جديدي
با خود آورد=
607;
باشند، افت
عميق فرهنگي =
548;
علمي و فلسفي
بر ايران حاك=
605;
شد و سپس به
جاي آن پند و
اندرز نويسي
رايج شد. با
غلبه كامل
قدرت آنها
جامعه به
انفعال كامل =
603;شيده
شد و صوفي گري
و كشمكش
كيشهاي ديني
جاي هرگونه
خلاقيت فكري
را گرفت. به
نظر مي رسد كه &=
#1589;دمات
و لطمات روحي
و فرهنگي حمل=
607;
مغول به ايرا=
606;
بيش از تخريب
فيزيكي و
خسارتهاي
اقتصادي آن
بود. از اين پس
به ندرت به
صاحب انديشه
اي برمي خوري=
605;
كه در زير برق
شمشير
پادشاهان
اسلام پناه
جان سالم به
در برده باشد
و يا اثري
تاريخي و قاب=
604;
تعمق به جاي گ=
1584;اشته
باشد. در واقع
قرون وسطاي ا=
610;ران
از اين مقطع
آغاز گرديد ن=
607;
با ورود اعرا=
576;
و اسلام. در
حالي كه قرون
وسطاي اروپا
با حمله قباي=
604;
ژرمن بر تمدن
امپراتوري
روم و سلطه
كليساي
كاتوليك رخ
داد.
ميرفطروس
معتقد است كه
دانشمندان
ايراني از جم=
604;ه
ابوريحان
بيروني، محم=
83;
خوارزمي،
زكرياي رازي =
608;
.. پيش قراولان
رشد علوم
بودند كه پيش
از غرب به
كشفيات علمي
نويني دست
يافتند،
كشفياتي كه
سرآغاز تمدن
معاصر غرب
بود. مي توان
پرسيد پس
چگونه شد كه
اين
دستاوردهاي
علمي و فلسفي
كه از قضا پس
از اسلام
شكوفا شد،
به رشد تمدني
مشابه غرب
نرسيد؟ و اين
چگونه است كه
غربيان از اي=
606;
دستاوردها
بهره گرفتند
ولي ايرانيا=
06;
خود نتوانست=
06;د
آن را به شكل
تمدني رشد
يافته تر ارت=
602;اء
دهند. به
عبارت ديگر
اگر ايرانيا=
06;
قبل از غربي
ها به علوم
پيشرفته دست
يافتند چرا
غربي ها
توانستند از
اين علوم برا=
610;
پيدايش و رشد
تمدن معاصر
خود استفاده
كند ولي خود
ايراني ها
نتوانستند؟ =
08;
زماني كه غرب=
610;
ها در دوران
معاصر به
پيشرفتهاي
علمي رسيدند
چرا ايرانيا=
06; همانند
آنها
نتوانستند ا=
86;
اين علوم بهر=
607;
بگيرند؟
بنابراين
اولاً اين
فرضيه درست
نيست كه غربي=
575;ن
از
دستاوردهاي
علمي
ايرانيان
براي پيدايش =
608;
رشد تمدن خود
بهره گرفتند.
ثانياً علل
پيدايش تمدن
معاصر غرب
علوم نبود.
اين اشتباهي
است كه محققا=
606;
ديگر نيز دچا=
585;
آن شده اند. ثا&=
#1604;ثاً
اوج شكوفايي
انديشه علمي
در ايران پس
از غلبه كامل
اعراب رخ داد.
با هجوم و
سلطه مغولها
كه ساختار
اقتصادي و
توليدي ايرا=
06;
را نيز نابود
كردنداين
ايستايي و
تخريب به طور
بارزي نمايا=
06;
شد. ولي با
پيدايش صفوي=
07;
كه ايران
يگانگي ملي
خود را
بازيافت و
رونق اقتصاد=
10; نيز
به وجود آمد ،
روند رشد علم
تغييري نسبي =
603;رد
ولي به ابعاد
پيشين خود
بازنگشت. اين
تاريخ آغاز
پيدايش تمدن
معاصر غرب
است.
بنابراين
استدلال آنا=
06;
كه فكر مي
كنند اگر اعر=
575;ب
به ايران حمل=
607;
نكرده بودند =
608;
اسلام به
ايران نيامد=
07;
بود و روند
رشد تمدن
ساسانيان كه
يكي از دو يا
چهار تمدن
بزرگ آن زمان
يعني روم، چي=
606;
و هند بود
ادامه مي
يافت. امروز
ايران يكي از
ابر قدرتهاي
جهان مي بود،
درست نيست.
در
نادرستي اين
ادعا بايد گف=
578;
كه كداميك از =
1575;ين
چهار تمدن
بزرگ كهن يا
حتي كداميك ا=
586;
تمدنهاي بيس=
78;
و چهارگانه
كهن آن طور كه
آرنولد توين
بي مورخ
انگليسي از
آنها نام مي
برد و آثار آن=
1607;ا
باقي است،
توانستند
روند رشد خود
را ادامه دهن=
583;
كه ايران
بتواند؟ اگر
علت افول تمد=
606;
ايراني اسلا=
05;
بود اين عامل
در تمدنهاي د=
610;گر
يا وجود نداش=
578;
و يا اگر هم
بود بسيار
فرعي و ناچيز
بود. بنابراي=
606;
چرا آن تمدنه=
575;
نتوانستند
دوام بياورند=
;؟
بايد به دنبا=
604;
عوامل رشد
تمدني گشت كه =
1587;رشت
آن با تمدن
باستان
متفاوت است.
شكل و محتواي
تمدن معاصر
غرب از همان
قماش تمدن
باستان نيست.
اينها نتايج
دو انقلاب
اجتماعي
متفاوت اند.
اولي نتيجه
انقلاب كشاو=
85;زي
و دومي انقلا=
576;
سرمايه داري .
اگر براي پيد=
575;يش
انقلاب اول
سرزمينهاي
تمدن باستان
مساعد بودند
براي انقلاب
دوم يعني
پيدايش
سرمايه داري
اين
سرزمينهاي و =
580;وامع
آمادگي مشاب=
07;
غرب را
نداشتند.
مسلماً
رشد غرب در
قرن شانزدهم
در مرحله
اوليه خود بو=
583;
و اگر بپذيري=
605;
كه استعمار
مانع رشد شرق
شد، اين فرض
درباره جامع=
07;
ايران كه هيچ
زماني
مستعمره غرب
نبود صادق ني=
587;ت.
در زير چگونگ=
610;
نقش استعمار
در عقب ماندگ=
610;
ايران تشريح
مي گردد.
در
زماني كه غرب
در قرن شانزد=
607;م
ميلادي پا به
عرصه رشد تمد=
606;
معاصر خود گذ=
575;شت
ايران هنوز ا=
586;
غرب عقب تر
نبود. جدا از ع&=
#1608;امل
رشد آنها عام=
604;
جديدي از اين
مقطع وارد مع=
575;دلات
رشد غرب و عقب
ماندگي شرق ب=
607;
طور كلي و اير=
1575;ن
به طور مشخص
شد. اين عامل
جهاني شدن
مبادله بود.
واقعيت اين
است كه حيات و
رشد سرمايه
داري به جهان=
610;
شدن آن وابست=
607;
بود و اقتصاد
كشاورزي هدف=
88;
تامين
نيازمندي ها=
10;
محلي بود. در
حاليكه غرب
وارد اين
مرحله شده بو=
583;
در ايران خبر=
610;
از سرمايه
داري نبود.
سرمايه داري
مجبور بود كه
عرصه مبادلا=
78;
خود را به
دورترين نقا=
91;
جهان
بگستراند و
همين امر رشد
و قدرت روز
افزون آن را
ضمانت مي كرد. <=
/span> جهاني
شدن
مبادلات،
پديده
استعمار را ب=
607;
وجود آورد. از
اين پس رقابت
براي كسب سود
بيشتر سرلوح=
07;
كار غرب قرار
گرفت. شرق با
اين پديده
تقريباً
بيگانه بود.
هر قدر غرب
رشد مي كرد
ايران در
مقابل قدرت آ=
606;
به طور نسبي
ناتوان تر مي=
204;شد.
عامل
نفوذ استعما=
85;
در ايران اين
نبود كه آنها =
1580;لوي
انديشيدن
ايراني ها را
بگيرند يا
اجازه ندهند
كه ما ماشين
بخار بسازيم =
608;
يا منابع جدي=
583;
انرژي را كشف
كنيم. شرق و
غرب بر دو
ساختار متفا=
08;ت
استوار بودن=
83;.
ساختار شرق ا=
586;
جمله ايران م=
578;مركز
و ساختار غرب
پراكنده بود.
اينها هر د=
08;
از دو نوع
مالكيت بر
زمين ناشي م در
روند مناسبا=
78;
عصر جهاني شد=
606;
مبادلات همي=
06; ساختار
موجبات رشد
بيشتر غرب و
عقب ماندگي ا=
610;ران
را فراهم
ساخت. غرب به
دنبال
پراكندگي ثر=
08;ت
از يك سو و
ميراث قواني=
06;
روم از سوي
ديگر به تقسي=
605;
قدرت سياسي
رسيد و شرق به
دنبال تمركز
ثروت از يك
طرف و ميراث
سنت ديني از
طرف ديگر كه
نهايتاً
حكومت را مشي=
578;
الهي مي دانس=
578;
به استبداد
فردي رسيد. در
غرب قدرت شاه
به دست مالكا=
606;
فئودال و پس
از آن
بورژوازي
كنترل مي شد.
در ايران قدر=
578;
حكام محلي به
دست شاه ادار=
607;
مي شد. قدرت و
ثروت شاه در
غرب محدود و
مشخص و در
ايران نامشخ=
89;
بود. او به هر
جايي كه اراد=
607;
مي كرد دست مي
انداخت. در
غرب فئوداله=
75;
مالك قلات خو=
583;
بودند. در
ايران شاه مل=
603;
ري و خراسان
را به اين و آن
مي بخشيد و
اگر او را خوش
نمي آمد از او
پس مي گرفت و
به شخص ديگري
مي داد و يا
حتي فراتر از
اين بخشش هاي
شاهانه در
ايران گاهي «اميرالامر=
575;ء
يا خليفه وزي=
585;
را مصادره مي
كردند. گاه
خليفه اميري
را به امير
ديگر مي فروخ=
578;
: از او پولي مي
گرفت و به او
اجازه مي داد
كه آن را به ا
ضافه هر مبلغ=
610;
ديگر كه
بتواند از آن
امير به
مصادره
بستاند.»
(علمداري،1383: 360).=
به
هر حال در عصر
مبادلات جها=
06;ي،
ايران از طري=
602;
پادشاهان
مستبد كه خود
را مالك ملك و
بوم مي
دانستند با
حكومتهاي
قانوني كنتر=
04;
شده يا
بنگاههاي
خصوصي غربي
وارد معامله
مي شد. در غرب
منافع يك دول=
578;
قانوني از طر=
601;
نمايندگان آ=
06;
و يا يك بنگاه
خصوصي تامين
مي شد و در
ايران شاه يا
وزيران او به
نمايندگي از
طرف كليت
جامعه بي آنك=
607;
كنترلي در ار=
575;ده
و تصميم او
باشد وارد اي=
606;
مبادلات مي
شدند. آنچه
مهم تر بود نه
منافع يك ملت
بلكه منافع گ=
585;وهي
از نخبگان
سياسي و در
راس آن شاه
بود. در چنين
شرايطي نفوذ
عامل استعما=
85;
بسيار تعيين =
603;ننده
بود. خريدن
شاه يا ايادي
او و يا هر دو
بسيار ساده
بود. اينچنين
بود كه جامعه
ايران در گرو
ساختار
تاريخي خود د=
585;
عصر مبادلات
جهاني يا دقي=
602;
تر بگوييم
گسترش روز
افزون مبادل=
75;ت
جهاني و
رقابتهاي
مالي بازنده
بود. والر
اشتاين معتق=
83;
است كه
حكومتهاي
زمين دار در
كشورهاي عقب
مانده
(پيراموني)
تمايل بيشتر=
10;
براي ايجاد
رابطه با
كشورهاي غرب=
10;
دارند تا
بورژوازي
محلي، زيرا
آنها مي
خواهند با
ايجاد رابطه
با آنها راه
را براي فروش
كالاهاي خود
به آنها و
خريد كالاها=
;ي
لوكس غربي
فراهم كنند د=
585;
حالي كه بورژ=
608;ازي
رقيب آنها
خواهد بود.
عامل ديگري ك=
607;
اين ارتباط ر=
575;
نزديك مي كند
قدرت نظامي
نيروهاي غرب=
10;
است كه
حكومتهاي عق=
76;
مانده جوامع
پيراموني
خواستار
دريافت حماي=
78;
آنها در مقاب=
604;
قدرتهاي محل=
10;
و مردم اند.
براي مثال
بايد به نقش
دول غربي چون
روس و انگليس
در مقابله با
خواست مردم
ايران در جنب=
588;
مشروطه توجه
كرد. حكومت
هاي جوامع
مركزي نيز
براي تضعيف
رقباي خود،
يعني
بورژوازي
محلي جوامع
عقب مانده
ترجيح مي دهن=
583;
كه دولتهاي
زمين دار اين
جوامع را تقو=
610;ت
كنند.
استعمار
نياز نداشت ك=
607;
به طور مستقي=
605;
مانع رشد
تكنولوژي در
ايران شود.
سيستم سياسي =
608;
اقتصادي
ايران خود
اجازه رشد و
پرورش
خلاقيتهاي ا=
10;رانيان
را نمي داد،
اذهان عمومي
در شرايط
تمركز قدرت ي=
575;
توسط سلطان
مستبد و يا
شيوخ متحجر
كنترل مي شد.
اين دو نهاد
خود را مركز
تمام دانستن=
10;
هاي عالم مي
دانستند و
مناسبات سنت=
10;
قدرت به آنها
فرصت مي داد
كه بر سرنوشت
جامعه كنترل
داشته باشند.
تنها شكستن
اين مراكز
قدرت مي
توانست زمين=
07;
رشد فكري و
مادي را در
ايران فراهم
آورد كه آن
نيز محال بود.
در غرب اين
سيستم با رشد
بورژوازي
شكسته شد.
در
غرب
«بورژوازي د=
07;
را تابع سياس=
578;
شهر ساخت. شهر=
1607;اي
كلان به وجود
آورد بر تعدا=
583;
نفوس شهر نسب=
578;
به نفوس ده به
ميزان شگرفي
افزود و بدين
سان بخش مهمي
از اهالي را
از بلاهت
زندگي ده
بيرون كشيد.
به همان شيوه
كه ده را تابع
سيادت شهر
ساخت كشورها=
10;
وحشي و نيمه
وحشي را نيز
وابسته كشور=
07;اي
متمدن و
ملتهاي فلاح=
78;
پيشه را
وابسته ملل ب=
608;ژوا
و خاور را واب=
span>س=
b>ته
باختر نمود.»
(علمداري،1383: 362)<=
/span>.
هر
قدر تمدن غرب
بيشتر رشد كر=
583;،
ايران به
تكنولوژي و
سرمايه آنها
وابسته تر شد
و آنها به
بازار و مواد
خام ايران
علاقمه مند ت=
585;
شدند. در روند
اين مبادله و
انقلاب صنعت=
10; و
علمي مورد
نياز سرمايه
داري، ايرا =
6;
از صحنه رقاب=
578;
خارج شد و فقط
به حد مبادله
كالا آن هم به
گونه اي
نامتوازن
بسنده كرد.
از
اين داده ها
ميتوان
چنين نتيجه
گرفت كه اگر
صرفاً اسلام
عامل عقب
ماندگي ايرا=
06;
بود ما نمي
بايست به
شكوفايي علم=
10;
سده هاي دوم
تا ششم مي
رسيديم. اگر
حملات قبايل
ديگر عامل
اصلي عقب
ماندگي ايرا=
06;
بود چرا از
قرن 16 به بعد كه
حمله اي در
مقياس پيشين
رخ نداد،
پيشرفتي حاص=
04;
نشد و سرانجا=
605;
چرا غرب كه تا
اين زمان از
شرق پيشرفته
تر نبود با يك
جهش انقلابي
به تمدن بزرگ=
610;
دست يافت. پس
بايد نتيجه گ=
585;فت
كه با وجود
بيان
واقعيتهايي
از ويژگيها و
عوامل درگير
در عقب ماندگ=
610;
ايران دليل
اصلي تفاوت
شرق و غرب را
بايد در رشد
يكتاي بورژو=
75;زي
در غرب و عدم
پيدايش آن در
ايران نه وجو=
583;
عواملي چون
اسلام يا
حملات قبايل
همسايه دانس=
78;.
رشد مناسبات
سرمايه داري
در غرب بدون
فلسفه عقلي
يعني علم ممك=
606;
نبود و اين
امر تفاوتي
ديگر اين بار
در عرصه ذهني
بين ايران و
غرب به شمار
مي رود.
اي=
1606;
مقاله بر آن
بود تا به
دلايل عقبم=
75;ندگي
ايران و عوام=
604;
پيشرفت غرب
بپردازد. در ز=
1610;ر
مهمترين
دلايل و عوام=
604;
مرور خواهند
شد.
اي=
1585;ان
پيش از حملة
اعراب به تمد=
606;
پيشرفتهتر¡=
0;
نسبت به اقوا=
605;
ديگر دست
يافته بود.
علت آن هر چه
بود، نميتو=
75;نست
نژادي باشد.
بنابراين بح=
79;
نژاد برتر
زمينة علمي
ندارد، زيرا
اگر دليل
نژادي داشت،
ديگر نه
سرزنشي و نه
راه حلي براي
وضع كنوني
باقي ميمان=
83;.
اصولا انسانR=
04;ها
از يك نژاد
واحدند و بقي=
607;
تفاوتها
فرهنگي است ك=
607;
در بستر وضعي=
578;
اقليمي متفا=
08;ت
(تغذيه، سرما
و گرماي هوا و .=
..)
شكل گرفته
است. در عصر
جدايي اين
تمدنها اين
تفاوت زياد
بود، ولي
امروز در عصر
جهاني شدن
فرهنگها و
توسعه
تكنولوژي اي=
06;
تفاوتها كمR=
04;كم
رنگ ميبازد.
شي=
1608;ة
معيشت و امرا=
585;
معاش در ايرا=
606;
مانند هر جام=
593;ه
ديگر تابعي ا=
586;
وضعيت اقليم=
10;
بوده است. اير=
1575;ن
يكي از مناطق
خشك است كه در
عين حال وجود
چند فلات حاص=
604;
خيز آن را از
جوامع سخت
صحرانشين
متمايز ميك=
06;د،
ولي به هر حال
وضعيت خشك
جغرافياي
ايران عامل
مهمي در شكل=
583;هي
مناسبات
اقتصادي،
سياسي و
اجتماعي بود=
07; است،
كه نزديكيه=
75;يي
با ساير مناط=
602;
در شرق داشته
است.
كم=
1576;ود
آب در ايران
عامل مهمي در
مناسبات تول=
10;دي
و سياست حاكم
بر آن بوده
است. اين
سيستم به
مراتب به شيو=
607;
آسيايي نزدي=
03;تر
است
فئوداليسم
اروپايي،
«روحيه شرقي&raq=
uo;
ايرانيان در
برابر «روحي=
07;
غربي» پديده
فرهنگي منبع=
79;
از شيوه
معيشتي
آنهاست. اگر
بخواهيم نگا=
07;ي
كاربردگراي=
5;نه
به اين مسئله
بكنيم، بايد
اذعان داريم
كه اين روحيه
كه شامل
مجموعهاي ا=
86;
خصايل فردي و
جمعي است،
مكمل وضعيتي
است كه زندگي
در آن اقليم
را عمليتر م=
610;سازد.
اين روحيه
كاركردي بود=
07;
و وارداتي
نيست. با همين
معيار روحيه
كنوني غربي ي=
575;
فرهنگي غرب
محصول
متفاوتي از
رشد مناسبات
پيشرفته سرم=
75;يهداري
صنعتي است،
يعني با رشد چ=
1606;ين
مناسباتي در
جوامع ديگر،
روحيه مشابه=
10;
به وجود ميآ=
610;د.
به هر حال
آنچه مهم است=
548;
اين كه اين
روحيه شرقي و
غربي نژادي
نيست،
بنابراين
تغيير پذير
است.
كم=
1576;ود
آب دشواري
بزرگ شرق برا=
610;
توليد بود.
سازمان تأمي=
06;
آب قدرت
متمركز
حكومتي را مي=
204;طلبد.
دين به عنوان
نهاد ديگر
قدرت و كنترل
كننده ذهنيت =
608;
ارزشهاي
جامعه در خدم=
578;
اين قدرت قرا=
585;
گرفت. اتحاد د=
1610;ن
و دولت مانع
اصلي رشد
آزادانه
خلاقيتهاي
انساني شد.
از
ميان عوامل
مؤثر در تفاو=
578;
شرق و غرب،
عامل تصادف ر=
575;
نميتوان حذ=
01;
كرد. تصادف هم
در روند زندگ=
610;
فردي و هم در
روندحركت يك
جامعه نقش
دارد. طبيعت
غنيتر غرب د=
585;
دوره مشخصي ا=
586;
تحول به سوي
توسعه مدرن ب=
607;
غربيان بسيا=
85;
كمك كرد.
نقش
حملات قبايل
همسايه به
ايران و جنگ=
607;اي
قبيلهاي و
ناحيهاي
ميان خود
ايرانيان در
بازداري
تكامل جامعه
بسيار مهم
بوده است.
شك=
1610;
نيست كه بعضي
از اين حملات
تمدن ايران ر=
575;
چند قرن به
عقب برگردان=
83;.
اگر اين نتيج=
607;
را در مناسبا=
578;
پيچيده
اجتماعي
دروني و بيرو=
606;ي
بگنجانيم،
اثرات آن چند
برابر ميشو=
83;.
ولي بهرحال
عامل عقبما=
06;دگي
ايران حملات
اقوام مهاجم
نبوده است.
حم=
1604;ه
اعراب به
ايران را
نبايد به
عنوان پديدهR=
04;اي
يك جانبه و
ايستا نگريس=
78;.
پيدايش اسلا=
05;
در ايران
مسلماً
تغييري اساس=
10;
در روند رشد
تمدن ايران ب=
607;
وجود آورد.
حمله قبايل ب=
607;
يكديگر پديد=
07;
تازهاي نبو=
83;.
آنچه اين حمل=
607;
را از ساير
تهاجمات متم=
75;يز
ميكند،
ايدئولوژيك
بودن آن است.
آنچه اسلام ب=
575;
خود آورد تنه=
575;
تمدن عقبما=
06;دهتر
اعراب نبود،
اسلام پلي شد
تا چند تمدن
بزرگ آن عصر
را با يكديگر
پيوند دهد.
حاصل اين
روابط تمدن
اسلامي را به
وجود آورد كه
نقش ايران در
آن اندك نبود.
كسي نمي توان=
583;
ادعا كند كه
اگر اسلام به
ايران نيامد=
07;
بود و اديان
بومي به غلبه
خود ادامه مي =
1583;ادند
به طور قطع
وضع روند
تكامل تمدن
ايراني چنان
بود كه امروز
در اروپاست،
زيرا بسياري
ديگر از تمدن=
204;هاي
باستان كه
اسلامي هم
نبودند عقب
ماندند. از
بيست و چند
تمدن بزرگ
باستان، كه
آرنولد توينR=
04;بي
از آنها نام
ميبرد،
هيچيك در تمد=
606;
جديد تداوم
نيافتهاند =
08;
جزء پيشرفتهR=
04;ترين
تمدنهاي
جهان نيستند.
حتي از تمدني
چون مايا در
قاره آمريكا
تنها اثراتي
ناچيز به جاي
مانده است.
حم=
1604;ه
اعراب به
ايران با
انگيزههاي
متفاوت انجا=
05;
گرفت، ولي دي=
606;
توجيه گر اين =
1575;نگيزه
بود.
تاريخ نشان
داده است كه ت=
1585;كيب
دين و دولت مي=
8204;تواند
به قدرت مخرب=
610;
براي توسعه
جامعه بدل شو=
583;.
ادغام دين و
دولت پيش از
اسلام در
ايران وجود
داشت. با پيدا=
1610;ش
تمدن اسلامي
دو جريان
فكري، فلسفي =
608;
عقيدتي
معتزله و
اشاعره در
برابر هم قرا=
585;
گرفتند كه
سرانجام
جريان
خردگراي
معتزله به دس=
578;
حكومت
عباسيان و
مبشران جزم
انديش ديني
سركوب شد.
شواهد نشان م=
610;دهد
كه ادامه تفك=
585;
فلسفي و
انتقادي
معتزله اگر
ممكن بود،
ايران را به
توسعه مشابه
غرب نميرسا=
06;د،
زيرا نقش عام=
604;
ذهني در
ارتباط با
مناسبات
اقتصادي -
اجتماعي
معناي تعيين
كننده مييا=
76;د.
ذهنيت توسعه
گر ميتواند
در خدمت
ساختار توسع=
07;
پذير قرار
بگيرد و رشد
آن را دو
چندان كند.
اس=
1604;ام،
مسيحيت و
يهوديت سه دي=
606;
سامي در سه
شرايط متفاو=
78;
پرورش يافتهR=
04;اند
و بيانگر
روحيات
مردمان مناط=
02;
مختلفاند.
آنچه امروز د=
585;
تفاوت اين
اديان ديده م=
610;شود
نتيجه تركيب
اصول آنها
(كليات جهان=
576;يني
ديني) با
ويژگيهاي
فرهنگ هاي
مختلف شرق و
غرب است.
خشونت دولتي
در كشورهاي
اسلامي پيش ا=
586;
آنكه اسلامي
باشد ناشي از
عقبماندگي =
08;
عدم توسعه اي=
606;
جوامع است.
اسلام كنوني
دين جوامع عق=
576;
مانده است، ن=
607;
جوامع عقبم=
75;نده
حاصل دين
اسلام. بي
آنكه بخواهي=
05;
اثرات متقاب=
04;
دين و عقبما=
606;دگي
را انكار شود.
اصل تغيير را
بايد در تحول
توليدي جامع=
07;
ديد. پس از ورو&=
#1583;
اعراب و اسلا=
605;
به ايران و
پيوند چند
تمدن با
يكديگر،
جامعه ايران=
10;
باز در دوره=
607;ايي
از رونق و
درخشاني ويژ=
07;اي
برخوردار شد=
48;
ولي مشكلات
ناشي از
استبداد دين=
10;
- دولتي و
وخامت اوضاع
كشاورزي و
سرانجام سلط=
07;
مغولها اين
روند را به
افول كشاند.
درگيريهاي
خونين داخلي
در ايران طي
قرون متمادي
همه مذهبي
نبودند، ولي
مذهب و فرقه=
711;رايي
ديني ابزار
بسيج عمومي
بود.
پي=
1588;
از پيدايش
تمدن معاصر
غرب، يعني
حدود چهار قر=
606;
پيش، غرب هنو=
586;
از شرق
پيشرفتهتر
نبود. عوامل
اين دگرگوني
را بايد
عمدتاً در
همين مقطع
تاريخي جستج=
08;
كرد، نه در
قرون باستان=
48;
زيرا تمدن
قديم روم و
يونان نيز
همانند ايرا=
06;
با هجوم قباي=
604;
ديگر و تغيير
شرايط از بين
رفتند. آنچه
باعث رونق
تمدن اروپاي=
10;
در سدههاي
اخير، با
تأخيري هزار
ساله شد را
نمي توان
دقيقاً در
چارچوب تمدن
باستان جستج=
08;
كرد، زيرا
آثار مادي اي=
606;
تمدن از بين
رفته بود.
ثانياً، سطح
رشد جامعه و
تفاوت آن با
قرن هفدهم
ميلادي قابل
لمس نبود.
ثالثاً اثرا=
78;
فلسفي و فكري
تمدن يونان
باستان به طو=
585;
مساوي در
اختيار
همگان، از
جمله
ايرانيان
قرار داشت. پر=
1587;ش
اين است كه
چرا غرب از
قرن شانزدهم
به بعد توانس=
578;
از آن بهره
گيرد و شرق
نتوانستند ا=
86;
اين فكر و
فلسفه عقلي ب=
607;
طور مساوي اس=
578;فاده
كنند. بايد
پاسخ به اين
پرسش را بيشت=
585;
در سيستم
فئودالي
اروپا جستجو
كرد كه زمينه
زايش و تحول
سرمايه داري
را در خود
داشت و سيستم=
204;هاي
توليدي مشرف
زمين از آن
برخوردار
نبودند. بايد
توجه داشت كه
يونان بزرگ=
78;رين
مركز تمدن
باستان خود ا=
586;
كشورهاي
پيشتاز در
تمدن معاصر
نبوده است و
امروز نيز يك=
610;
از عقبماند=
07;ترين
كشورهاي
دنياي غرب اس=
578;
و از آخرين
كشورهايي بو=
83;
كه در دهه
هفتاد ميلاد=
10;
از مصائب ديك=
578;اتوري
نظامي رهايي
يافت. پرسش
اين است كه
چرا يونان،
سرزمين فلسف=
07;
عقلي و
دمكراسي كهن
نتوانست پيش
قراولي خود ر=
575;
حفظ كند و
قبايل مهاجم
اروپايي به
اين تمدن،
مانند ژرمن=
07;ا،
انگلوساكسو =
6;ها
و فرانكها ا=
586;
آن پيشي
گرفتند؟ راز
اين دوگانگي
را بايد در
پيدايش و رشد
سرمايهدار¡=
0;
در بخش غربي
اروپا ديد.
با
رشد تمدن
معاصر غرب و
پيشي گرفتن آ=
606;
از شرق، پديد=
607;
استعمار ظهو=
85;
كرد كه تفاوت
كنوني غرب و
شرق را نميت=
608;ان
بدون افزودن
اين عامل
توضيح داد.
نقش استعمار
در همه مناطق
جهان يكسان
نبود، ولي
نفوذ استعما=
85;
را تنها دليل
عقب ماندگي
ايران دانست=
06;،
امري خلاف
واقع است.
دل=
1575;يل
رشد تمدنها
را نميتوان
ثابت و پايدا=
585;
شمرد. اگر
روزگاري كم
آبي عامل
تعيين كنندهR=
04;اي
در ساخت سيست=
605;
متمركز سياس=
10;
و استبداد شر=
602;ي
بود، اين مان=
593;
امروز با رشد
تكنولوژي
ديگر تعيين
كننده نيست.
آنچه امروز
ايران را عقب
نگاه داشته
است نه عوامل
اقليمي، بلك=
07;
عوامل اقتصا=
83;ي،
سياسي،
اجتماعي و
فرهنگي و دين=
610;
است. بايد به
رفع، تعديل و
يا اصلاح
مشكلاتي
پرداخت كه در
بطن اين
نهادها نقش
بازدارنده
ايفا مي كنند.
تد=
1575;وم
سيستم
استبداد شرق=
10;
در ديكتاتور=
10;ها،
خودكامگيه=
5;
و انحصارگريR=
04;ها
عصر كنوني
پديدهاي
تاريخي شده
است كه به
حوزه سياست
محدود نميش=
08;د.
اينكه چرا
ايران با
فروريختن يك =
583;يكتاتوري
در ديكتاتور=
10;
ديگري گرفتا=
85;
ميشود،
پديدهاي چن=
83;
بعدي است كه
در تمام
نهادهاي
جامعه جريان
دارد، ولي مه=
605;تر
از همه وحدت
اقتصاد و
سياست و سلطه
بورژوازي
تجاري است كه
از ويژگيها=
10;
برجسته و باق=
610;
مانده از شيو=
607;
توليد آسياي=
10;
است. دين را
نيز بايد بر
اين وحدت
اضافه كرد.
ادغام اين سه
نهاد در
يكديگر مانع =
575;ز
پيدايش اصل
مهم رشد يعني
رقابت است. در
كنار استقلا=
04;
اين سه نهاد،
رقابت در عرص=
607;
اقتصاد،
سياست و دين
ضرورت توسعه
است. براي رفع
ديكتاتوري
سياسي توسعه
اقتصادي و
براي توسعه
اقتصادي،
توسعه
اجتماعي و
براي توسعه
اجتماعي،
توسعه سياسي
ضروري است.
جدايي اجتما=
93;
اين نهادها ا=
586;
يكديگر و
انتگراسيون
سيستمي (يك پا=
1585;چگي
جامعه) لازم
است.
در
پاسخ به علل
عقب ماندگي
ايران و
پيشرفت مغرب
زمين تاكنون
نظريات متعد=
83;
و مختلفي مطر=
581;
شده است و
كتابهاي
متعددي به
تأليف و چاپ
رسيده است كه
از ابعاد
مختلف اين
مسئله را مور=
583;
كاوش و تجزيه
و تحليل قرار
دادهاند:
اينكه چرا ما
عقب مانديم و
غرب پيشرفت=
67;
پرسشی است
تاريخي و بجا
كه در تاريخ
معاصر بارها
پرسيده شده
ولي پاسخ آن
را درست نجست=
607;
ایم. بررسيها=
610;
شناخته شده و
جا افتاده در
دهههاي اخي=
85;
پاسخ آن را در
عوامل
«بيروني»
جستهاند. به
عبارت ديگر م=
575;
«منفعل»
بوديم و
ديگران يعني
اروپا و غرب
«فعال». آنها
آمدند و زدند
و بردند و ما
را بدبخت
كردند.
بنابراين
نگرش عدم
توسعه (و يا
عقب ماندگي)
ايران صرفاً
تقصير امپري=
75;ليسم
و كاپيتاليس=
05;
و استعمار و
كنشگران و
عوامل داخلي
آنهاست.
در
سالهاي اخير
برخي جامعه=
88;ناسان
و تاريخ دانا=
606;
ايران توجه
خود را به درس=
1578;ي
به روش تحليل
نويني منعطف
كردهاند.
يعني آيا كدا=
605;
عوامل دروني
(يعني ايراني) &=
#1578;وازن
جهاني را طور=
610;
دگرگون ساخت
كه غرب را بر
ايران مسلط
كرد؟ و آيا
كدام
فرآيندها در
غرب رخ دادند
كه در عرض چند
قرن عقب
افتادگي فاح=
88;
اروپا را در
مقابل تمدن
ايراني (و
اسلامي) جبرا=
606;
كرد و حتي به
آنها فرصت دا=
583;
از ما پيشي
بگيرند؟
به
نظر من به
عنوان يك
دانشجوي علو=
05;
اجتماعي با
وجودي كه
رويكرد
تاريخي در
بررسي مسائل
ميتواند تا
حدودي به درك
علل و ريشهه=
575;ي
موضوعي كمك
كند ولي مسئل=
607;
را تنها در حد
نظري و توجيه=
610;
باقي ميگذا=
85;د.
به نظر ميرس=
583;
بايد به مسئل=
607;
عقب ماندگي
ايران با نگا=
607;
معاصر و
جديدتري نظر
افكند اگر
قرنها پيش
حملات تاريخ=
10;
مغول و اعراب=
548;
عوامل
اقتصادي و چه
و چه باعث عقب
ماندگي ايرا=
06;
شدند پس چرا
الان و پس از
گذشت سالها
ايران قادر ب=
607;
جبران يا
پيشرفت چشمگ=
10;ري
نشده است؟ چر=
575;
هنوز ايران ر=
575;
به عنوان يك
كشور در حال
توسعه و جهان
سومي ميدان=
06;د؟
به نظر ميرس=
583;
رويكرد
تاريخي به
مسئله عقب
ماندگي ايرا=
06;
كه در كتابها=
610;
مختلف توسط
دانشمندان و
متفكران كار
كشته و قابل
احترام به آن
پرداخته شده
رويكردي نظر=
40;
است.
با=
1610;د
به فكر زمان
حال بود چرا
جامعة ما الا=
606;
با اين همه
مسئله و مشكل
و فقر و
بيكاري و طلا=
602;
و شكاف طبقات=
610;
و انواع و
اقسام مسايل
اجتماعي روب=
85;و
است؟ كه ايرا=
606;
را نه تنها
جلو نميبرد
بلكه به عقب
نيز ميراند=
67;
با وجودي كه
كشور ما رشد
اقتصادي دار=
83;
و آمارها اين
مسئله را
تصديق ميكن=
06;د
ولي آيا در
زمان حال
توسعه واقعي
نيز دارد؟
بايد به فكر
علل عدم
پيشرفت و علل
معاصر عقب
ماندگي و پس
رفت كشور نيز
بود.
تج=
1585;به
رويايي ايرا=
06;
با مدرنيته و
مدرنيسم داس=
78;ان
دلكش و در عين
حال غمباري
است كه از دو
سه پيش تا
امروز ادامه
دارد.
ام=
1585;وز
كه سالهاست
صحبت از جهان=
610;
شدن ميشود،
ايران براي
استقرار در
اين نظام
جهاني و يا
هضم در آن
نياز دارد كه
ساز و كار
مشخص در قبال
اين جهان مدر=
606;
داشته باشد.
مت=
1601;كران
ايران از يك
قرن پيش به
دنبال حل اين =
1578;عارضات
هستند و
بسياري از اي=
606;
معضلات تا
امروز نيز
ادامه دارد.
در حالي كه
امروز عدها=
10;
در جهان نداي
پايان دوران
مدرن و آغاز
عصري پسا مدر=
606;
را بلند كرده
اند، ما هنوز
بر سر راه داد=
1606;
اين مهمان
خوانده و
ناخوانده
(مدرنيته) در
منزل دچار جد=
604;
و اختلاف و
ترديديم.
رو=
1610;ارويي
ايران با غرب
و چالشهاي اي=
585;ان
با مدرنيته و
مواجهه و
رخدادهاي
پيامد آن به
نظر ميرسد
آخرين حلقه ا=
586;
سلسله زنجير=
10;
است كه به اير=
1575;ن
امروز
انجاميده اس=
78;.
يعني جامعة
ايران امروز =
608;
مناسبات
ايراني امرو=
86;
از خلال آن
حاصل شده است.
با=
1610;د
با الهام از
ديدگاه
تاريخي،
نگاهي جامعه
شناحتي به اي=
606;
موضوع داشته
باشيم و بر
اين اساس با
آزاد ساختن
خودمان از
تأثير اوضاع =
608;
احوال محيطي =
608;
با دور ساختن
انديشهمان
از جريانهاي
عادي زندگي
روزانه براي
از نو نگريست=
606;
به اين موضوع
و با استقلال
در پژوهشها و
متفكرانمان=
8;
حيات اجتماع=
10;
ايران را به ش=
1610;وة
آزاد
انديشانه
مطالعه كنيم.
عل=
1605;داري،
كاظم، چرا
ايران عقب
ماند و غرب
پيش رفت؟
تهران، ن&=
#1588;ر
توسعه.
[1] . فريدون
آدميت،
انديشههاي
ميرزا فتحعل=
10;
آخوندزاده،
تهران، خوار=
86;مي،
1349، صص 110-109.
[2] . محمدرضا
فشاهي،
گزارشي كوتا=
07;
از تحولات فك=
585;ي
و اجتماعي در
جامعه
فئودالي
ايران،
انتشارات گو=
78;نبرگ،
1354.
[3] . باقر پرهام، با هم نگرش و يكتانگري (مجموعه مقال= 575;ت). تهران، آگاه= 48; 1378، صص 231-217.
[4] .
آرامش
دوستدان
درخششهاي
تيره،
انتشارات
خاوران، چاپ
دوم، پاريس، 199=
9 -
1377.
[5] . عل=
;ي
رضا قلي،
جامعهشناس¡=
0;
نخبه كشي،
قائم مقام /
امير كبير /
مصدق، نشر ني=
548;
چاپ هشتم،
تهران، 1377.
[6] .
پيشين، ص 160
[7] - علی
رضا قلی، پیشین
[8] - احمد
اشرف، موانع
تاریخی رشد
سرمایه داری
درایران دور=
07;
قاجاریه،
انتشارات پی=
75;م،
(انتشارات زم=
740;نه)،(تهران
1359)
[9] . حن=
;ا
الفا خوري -
خليل البحر.
تاريخ فلسفه
در جهان
اسلامي،
ترجمه
عبدالمحمد
آيتي، جلد
دوم، كتاب
زمان، چاپ
دوم. تهران، 1358.
<=
span
class=3DMsoFootnoteReference>3- ا.ك.
س. لمبتون،
زارع و مالك ،
ترجمه اميري=
48;
مركز انتشار=
75;ت
علمي و فرهنگ=
610;
1362
<=
span
class=3DMsoFootnoteReference><=
span
dir=3DRTL>4-
احمد اشرف،
موانع تاريخ=
10;
رشد سرمايه
داري در ايرا=
606;
: دوره قاجار،
انتشارات
زمينه، تهرا=
06;
1359
<=
span
class=3DMsoFootnoteReference><=
span
dir=3DRTL>6-
محمد علي (هما=
1610;ون)
كاتوزيان،
اقتصاد سياس=
10;
ايران از مشر=
608;طيت
تا پايان
سلسله پهلوي=
48;
ترجمه
محمدرضا نفي=
87;ي
و كامبيز
عزيزي، نشر
مركز، 1372.
<=
span
class=3DMsoFootnoteReference><=
span
dir=3DRTL>8-
علي
ميرفطروس،م =
4;احظاتي
در تاريخ
ايران، اسلا=
05;
و «اسلام
راستين»،
انتشارات
فرهنگ (كاناد=
575;-
فرانسه) چاپ
اول، آلمان 1981 =
9;
22
9- احسان ط=
76;ري،
برخي بررسيه=
75;
درباره جهان
بينيها و جنب=
588;
هاي اجتماعي
در ايران از
نشريات ح.ت.ا.، =
1348
<=
span
lang=3DAR-SA style=3D'font-family:Zar'>1-
غفور
ميرزايي،
فردا در اسار=
578;
ديروز، تاري=
82; ايران
و بررسي عوام=
604;
سازنده
ساختار
فرهنگي و حكو=
605;تي،
انتشارات
مزدا 1376، ص 167
<=
span
lang=3DAR-SA style=3D'font-family:Zar'>1-
احمد تفصلي،
تاريخ ادبيا=
78;
ايران پيش از
اسلام، به
كوشش ژاله
آموزگار،
ايران،
انتشارات سخ=
06;
1374 ، ص 76
<=
span
lang=3DAR-SA style=3D'font-family:Zar'>2-
محمدرضا
فشاهي،
ارسطوي
بغداد، از عق=
604;
يوناني وحي
قزآني، كوشش
در آسيب شناس=
610;
فلسفه ايران=
10;،
اسلامي، نشر
باران، سوئد=
48;
1998.
<=
span
class=3DMsoFootnoteReference><=
span
dir=3DRTL>14-
احمد كسروي،
در پيرامون
تاريخ، به
كوشش عزيز
عليزاده،
ايران،
انتشارات
فردوس، 1377 ص 45
[20] . عل=
;ي
مير فطروس،
ملاحظاتي در
تاريخ ايران=
48;
اسلام و
«اسلام
راستين»،
انتشارات
فرهنگ، (كانا=
583;ا
- فرانسه)، 1998،
آلمان، صص 15-14.