منو سایت
تاريخ:دوازدهم بهمن 1400 ساعت 15:43   |   کد : 7889
نگاهی به علل میل به قمار در جامعه ایران از دریچه سریال بازی مرکب
مصاحبه با مجله اندیشه آینده

مصاحبه با مجله اندیشه آینده. شماره دوم. دی ۱۴۰۰. صص ۲۶-۳۱

 

نگاهی به علل میل به قمار در جامعه ایران از دریچه سریال بازی مرکب

 

* این سریال به طرز عجیبی مورد استقبال قرار گرفت و قرائت هایی غیرروشی نیز از آن صورت گرفت. اگر موافق باشید به عنوان گام ابتدایی این مسئله را از چارچوب نظری بازشناسی کنیم.

قبلش بیایید یک بار بازی مرکب را با هم مرور کنیم. این بازی موقعیتی را نشان می دهد که به افراد بازنده‌ای که احتمالا زندگی‌شان را از دست داده‌اند و قرار است بمیرند یا زندگی بی‌معنی و در تعقیب و گریزی را داشته باشند، پیشنهاد می شود که سر همین وضعیتشان قمار کنند؛ یعنی این وضعیت بد را به یک شانس تبدیل کنند، برای اینکه یا یک ثروت خوب به دست بیاورند یا بمیرند. درچنین وضعیتی که آدم هایی تلاش می کنند دزدی کنند، در زندگی مدام قمارهای کوچک کنند، مدام سر دیگران کلاه بگذارند و برای همه اینها احتمال دستگیر شدن، کشته شدن در تعقیب و گریز پلیس بودن وجود دارد، فقط کمی سطح بالا می آید و می‌شود قمار

منطق قمار همین است، اینکه آدم ها ثروتی را که دارند وسط می گذارند و روی آن قمار می کنند. قمارباز داستایوفسکی را ببینید، آنجا از حقارت طمع و آدم هایی که طمعشان اندک است گفته می شود. در بازی مرکب تا جایی طمع ها برجسته می شود که آدم ها بر سر جان خودشان قمار می کنند. بنابراین بخشی از ماجرا به منطق قمار برمی گردد؛ بدون منطق قمار نمی شود بازی مرکب را فهمید.

موضوع دومی که مطرح است این است که اصولا در قمار چنانچه کار منطقی پیش برود و آدم ها تقلب نکنند و نتوانند دست طرف مقابل را بخوانند، پای احتمال وسط می آید. در بازی مرکب هم می بینید آنجا که آدم ها محاسبه می کنند و اطلاعات قبلی شان در بازی موثر می شود، آن تاثیر را از بین می برند. به عنوان مثال در فصل هفتم که بازی پنجم است یعنی بازی پل یا پله های شیشه ای، وقتی بازیکنی متوجه می شود که شیشه سکوریت (شیشه مقاوم) با شیشه معمولی چه تفاوتی دارد، نور را از بین می برند که باز هم آدم ها در بی اطلاعی تصمیم بگیرند. منطق قمار همین است. در قمارخانه ها هم اگر افراد محاسبات پیچیده داشته باشند یا بتوانند حدس بزنند، جلوی فعالیتشان گرفته می شود. بنابراین هرچه بازی شانسی‌تر، منطق قمار بالاتر.

حالا وارد بازی می شویم و برای تحلیل از دو بازی دوتایی استفاده می کنیم. اولی دو بازی یعنی «بازی دیکتاتور» (Dictator game) و «بازی اولتیماتوم» (Ultimatum game) است که بازی های اجتماعی محسوب می شوند. در بازی دیکتاتور، یک نفر پولی را بین خودش و طرف مقابل تقسیم می کند و طرف مقابل عملا هیچ چیزی نمی تواند بگوید. بازی اولتیماتوم اینگونه است که شما چیزی را تقسیم می کنید و طرف مقابل می تواند قبول نکند و در این صورت به شما هم چیزی نمی رسد. حال باید دید بازی مرکب اولتیماتوم است یا دیکتاتور؟ در بازی بین همه بازیکنان و تصمیم‌گیرندگان اصلی، بازیکنان می توانند شرط طرف مقابل را بپذیرند یا نپذیرند؛ پس به نوعی به بازی اولتیماتوم نزدیک است، چون شما امکان پذیرفتن یا نپذیرفتن شرایط را دارید، کمااینکه آدم ها بعد از بازی اول، تصمیم می‌گیرند دیگر ادامه ندهند ولی دوباره وسوسه می‌شوند که به بازی بر‌گردند.

هرچند ظاهر بازی، بازی اولتیماتوم است اما عملا شاهد بازی دیکتاتور هستیم، زیرا بازیگر راه چاره ای ندارد. در ادبیات قدیم آمده کسی که در بیابان محتاج یک جرعه آب باشد حاضر است یک چشمش را هم بدهد تا زنده بماند. وقتی عملا با بازندگان روبرو باشیم به نوعی با بازی دیکتاتور مواجهیم. بنابراین بین بازیگردانان و بازیکنان بجای بازی اولتیماتوم، بازی دیکتاتور در جریان است و بازیکنان تقریبا حق انتخابی ندارند و مجبورند بر سر جانشان قمار کنند.

با ورود به بازی میان بازیکنان، دو نوع دیگر بازی را هم شاهدیم؛ بازی های پارامتریک و استراتژیک. بازی پارامتریک به نوعی از بازی اطلاق می شود که بازیگر بازی خودش را انجام می دهد و تصمیمش تاثیری روی سایر بازیکنان ندارد، مثل بازی اول که هرکه زودتر از خط رد شود برنده می شود یا بازی دوم که شخص باید بتواند شکلی را برش دهد. به عبارت دیگر خصلت بازی پارامتریک این است که در روند بازی، رفتار بازیگران روی رفتار هم تاثیری ندارد، اما در بازی استراتژیک اینگونه نیست و بازی یک طرف روی بازی طرف مقابل و نتیجه کلی اثرگذار است، مانند طناب کشی یا بازی پل.

اصولا بازی های اجتماعی از انواع بازی های استراتژیک هستند چرا که تصمیم ما بر تصمیم دیگران اثر می گذارد. چنانچه با این منطق وارد شویم، سوالی که مطرح می شود این است که ما باید با دیگران چه رفتاری داشته باشیم؟ همکاری یا عدم همکاری؟ مثلا در بازی طناب کشی شما باید با تیم خودتان همکاری کنید تا برنده شوید و برنده نشدن شما مستلزم زیان جمعی است. بنابراین هرچند آدم ها می توانند سعی کمتری بکنند (یعنی طفیلی‌گری یا سورای مجانی free riding)،‌ اما در صورت عدم همکاری با هم تیمی ها، احتمال مرگ برای همه تیم وجود دارد، بنابراین چنین اقدامی انجام نمی دهند. این انتخاب میان همکاری و عدم همکاری است.

در یک دسته بندی دیگر، دو نوع دیگر بازی داریم؛ بازی دوراهی زندانی و بازی جوجه مرغی یا بزدلانه. در بازی دوراهی زندانی نفع شما در عدم همکاری با دیگران و سوءاستفاده از همکاری آنها است. بازی بزدلانه یا جوجه مرغی مثل این است که شما در یک بهمنی گرفتار شده باشید، در این صورت شما تلاش می کنید که از بهمن بیرون بروید. فارغ از اینکه دیگران همکاری کنند یا نه، جان خودتان را نجات می دهید. البته سریال بازی مرکب و بازی های درون آن، عملا بازیِ سرجمع صفر است یعنی فرد یا می برد و زنده می ماند یا می بازد و می میرد و لذا در کل همکاری معنا ندارد.  هر چند در برخی بازی های فرعی، یا همکاری معنا دارد یا خیر. مثلا در بخشی از بازی که دو نفر تیله بازی می کنند، یک نفر کشته می شود؛ یعنی اینجا همکاری معنا ندارد اما در سایر موارد همکاری وجود دارد مانند بازی طناب کشی. بنابراین بازی مرکب ترکیبی از انواع بازی هاست.

*چطور شد که این بازی به این اندازه دیده شد؟ ما سابقه پلتفرم را هم در فضای مشابه داریم. چرا جامعه ایرانی به زمینه های اجتماعی-فلسفی در سریال ها اقبال دارد؟

البته این اقبال جهانی است. ما نوعی از مصرف فیلم را داریم که از سینما به سمت تلویزیون رفته است و نتفلیکس یکی از رسانه های اول در این حوزه است. بیرون رفتن از منزل به ویژه در شرایط کرونایی سخت شده و در ایران هم همان فضا درحال بروز و ظهور است. بخشی از موفقیت نتفلیکس بخاطر کروناست و البته قبل از آن هم این موفقیت وجود داشته است.

البته من معتقدم تلویزیون همچنان رسانه اول در ایران است، همان چیزی که در تلویزیون پخش می شود، که آنچه در شبکه نمایش خانگی پخش می شود را هم شامل می شود. این سریال در شبکه نمایش خانگی آمد و پخش و دیده شد. قبل از این سریال هم فیلم انگل بوده که خیلی دیده شد. در ایران سریال های کره جنوبی بسیار دیده می شود زیرا هم با فضای فرهنگی و هم با نظام کنترل رسانه ای ما سازگارتر است؛ به این معنی که محصولات نمایشی کره جنوبی برای نمایش در ایران خیلی نیاز به سانسور ندارد. در یک قسمت از این سریال هم ظاهرا صحنه ارتباط جنسی وجود داشته که حذف آن هم خیلی به داستان لطمه نزده است. می توان گفت بخشی از اقبال به فیلم به این توضیح برمی گردد. البته مسئله اصلی که در فیلم شاهد آن هستیم چیزی است که من به آن وضعیت انسانی می گویم؛ مسئله جهانی برد و باخت و سرمایه داری.

*ما با یک سوژه مقروض مواجه هستیم؛ کسی که در ابتدا مالش و بعد هم اعتبارش را را از دست داده است و سپس وارد فرآیندی می شود که بر سر جانش قمار می کند. یکی از محل های مورد بحث، مسئله امر اخلاقی در این سریال است. براساس تز نظریه بازی ها و یا منفک از این تز چقدر مسئله وارد شدن در فرایند همکاری اجتماعی با امر اخلاقی نسبت دارد؟ به عبارتی حلقه مفقوده امر اخلاقی را چگونه می توانیم تحلیل کنیم؟

ما نگاه های متفاوتی راجع به امر اخلاقی داریم. مسئله این است که ما چقدر می توانیم درمورد مرگ دیگران تصمیم بگیریم. بخشی از سریال «مکان خوب» (The Good Place) یا دکتر هاوس هم به همین تصمیم گیری در حوزه اخلاق برمی گردد، یعنی این که ما مجاز هستیم درباره مرگ دیگران تصمیم بگیریم یا نه. البته این مساله در خیلی از فیلم های جدی جهانی نیز مطرح شده است و یکی از موضوعات اساسی ادبیات هم هست و مساله همیشگی بشریت است.

آنچه ما در بازی مرکب می بینیم، مشابه آن را در فیلم «دایره» (The Circle) در سال ۲۰۱۵دیده ایم، با  این تفاوت که در بازی مرکب قواعد بازی توسط تصمیم گیرندگان توضیح داده می شود، اما در سیرکل افراد باید خودشان قواعد را کشف کنند. همچنین تفاوت بازی مرکب با آن امر اخلاقی در این است که در سریال شما در جایگاه قادر مطلق ننشسته اید که برای دیگران تصمیم بگیرید که مثلا یهودیان و لهستانی ها و سیاه پوستان و شرقی‌ها کشته شوند یا خیر، بلکه جایگاه شما هم مثل جایگاه دیگران است.

مایکل سندل مثالی در باره این قادر مطلق بودن می زند:‌فرض کنید قطاری می آید و باید شما میله ای را بکشید یا نکشید، که با این اقدام یا یک نفر یا 10 نفر می میرند. میله را می کشید که با کشتن یک نفر از مرگ آن ده نفر جلوگیری کنید یا خیر.  یا ماجرا را پیچیده تر می کند و می گوید آیا می توانیم یک آدم درحال مرگ یا چاق را روی ریل بیندازیم که جلوی مرگ تعداد نفرات بیشتر را بگیریم یا نه. این کار به منزله اقدام برای مرگ دیگران است، معمولا مسئله اخلاقی در چنین شرایطی پیش می آید. اما آنچه در فیلم بازی مرکب می بینیم تصمیم گیری درمورد مرگ خود یا  دیگران است؛ در تیله بازی بالاخره 50 درصد آدم ها می میرند، و کسی که در بازی است یا می میرد یا زنده می ماند، راه دیگری ندارد. این یک موضوع متفاوت است و وضعیت را از حالت اخلاقی خارج می کند. کلا اگر حداقلی از همکاری وجود نداشته باشد، شکل گیری جامعه در آن ناممکن می شود. این وضعیت را با شرایط فیلم «گمشدگان» (Lost) مقایسه کنید. اینجا بازی بازندگان است، من به کسانی که چیزی از دست نمی دهند، جامعه بازندگان می گویم. جامعه ای که از ۴00 نفر یک نفر باقی بماند دیگر جامعه نیست، این تقلیل جامعه به فرد و حذف جامعه است؛ این بازی مرگ و زندگی است و در این بازی دیگر پای اخلاق در میان نیست.

در فیلم دایره (۲۰۱۵) می ببینید که آدم ها برای مرگ دیگران استدلال می کنند؛ می گویند مثلا می پذیرند که ابتدا سیاهان، زنان، بالای 65 ساله ها، هم جنس گرایان، گناهکاران و تبهکاران کشته شوند. ولی در نهایت هم خودشان کشته می شوند. بنابراین آن جایگاه قضاوت و اخلاق جایی است که وضعیت انسانی وجود داشته باشد. در فیلم بازی مرکب وضعیت انسانی وجود ندارد، یک عده بیرون نشسته اند و تماشا می کنند که چند صد نفر بر سر مرگ و زندگی خود در حال جنگ هستند و چون منابع محدود است (بازی سرجمع صفر) در نهایت یک نفر برنده می شود و زنده می ماند. از آنجا که تنها یک نفر برنده می شود، تقلب، دروغ و کلاه گذاشتن سر دیگران و حتی کشتن دیگران هم مجاز می شود. شما می بینید که در بازی تیله بازی سر آن فرد پاکستانی کلاه می گذارند، یا مثلا در بازی پل بازیگر دیگران را پرت می کند. یا یک شب دست به کشتن یکدیگر می زنند تا از تعداد رقبا کم شود. همان شبی که متوجه می شوند که می توانند یکدیگر را بکشند این بخش بازی ظاهرا برنامه ریزی شده نیست ولی تقریبا می تواند جزء بازی باشد.

عملا متوجه می شوند که هرچه تعداد آدم ها را کمتر کنند، احتمال برنده شدن بیشتر است. بنابراین اینجا «برنده تر» نداریم، اما در جامعه با همکاری میان افراد این امر ممکن است و لذا بازی مرکب بازنمایی جامعه نیست. حتی در نظام برده داری هم ارباب به برده غذا می دهد که زنده بماند و فردا هم کار کند.

لذا اصولا این بازی، بازی جامعه نیست، بلکه انتهای خط جامعه است؛ آن زمانی است که جامعه تبدیل شده به آنچه که هابز آن را «وضعیت طبیعی» می خواند، که در آن انسان، گرگ انسان است. در وضعیت طبیعی هر حیوان به اندازه مصرف امروزش حیوانات دیگر را میخورد و برای فردایش، باقی حیوانات را آزاد می گذارد. لذا اگر  دیدید شیر و آهویی در کنار هم از یک برکه آب می خورند علتش این است که شیر، سیر است و آهو را برای غذای فردایش نگه می دارد. منتها در این بازی فردایی نداریم و چون فردایی نداریم جامعه ای هم نداریم. بازی مرکب انتهای جامعه است، آنجا که آدم ها بر سر مرگ و زندگی می جنگند. زمانی که زلزله بیاید، آنجاست که بیشتر انسانها تنها جان خود و خانواده اشان را نجات می دهند چون منابع به شدت کم شده، می جنگند و می کشند و دیگران را از بین می برند. در چنین شرایطی جامعه در وضع عادی خود نیست و شاهد وضع طبیعی هستیم.

*وضعیی که در بازی مرکب نشان داده می شود، یعنی سوژه مقروضی که بر سر جانش قمار می کند، چه اندازه توانسته کنایه شفافی از وضعیت جامعه باشد؟

هرچند درمجموع سطح فقر مطلق بالا آمده اما اگر بپذیریم که در جامعه، سود فرد در استثمار دیگران است شاهد وضعیتی هستیم که برخی جوامع به آن سمت می روند؛ وضعی که در آن افراد بخشی از سلامتی خود را با فروش کلیه و قرنیه و ... می دهند تا بتوانند زنده بمانند. حتی بالاتر از آن، کسانی هستند که مبتلا به سرطان می شوند و به دلیل ناتوانی در تامین هزینه درمان، به مرگ تدریجی تن می دهند. با فقیرتر شدن جوامع به این سمت خواهیم رفت.

مسئله اینجاست که اگر در جامعه ایران طبقه متوسط حذف شود (که متاسفانه به این سمت در حال حرکت هستیم) طبیعتا چنین چیزی را شاهد خواهیم بود. در بخشی از آشوب ها و اعتراضات 98 مشاهده کردیم که افراد هرچه بود را غارت می کردند، غارت برای آدمی که در وضع طبیعی نگه داشته شده و به تعبیر مرحوم حکیمی در الحیاه در مسکنت و فقر شدید است، می تواند مجاز باشد. البته جامعه این امر را مجاز نمی داند ولی وقتی فرد آینده ای برای خود متصور نیست این اقدام را برای خودش مجاز می بیند. لذا بستگی دارد وضعیت را چطور ببینیم.

*با توجه به رفتارهایی که به لحاظ اجتماعی در این چند سال داشتیم، حرکت به سمت بازارهای مالی، بورس و امروز هم حرکت به سمت سایت های شرط بندی و به طور کلی این مدل تلاش ها برای رفتن به سمت بازارهایی که احتمال سوددهی برای افراد ایجاد می کند را هم می توان از همین منظر دید؟ میلی که موجب می شود افراد تلاش کنند سود خود را بیشینه کنند درحالیکه احتمالا از راه های معمولی موجود در جامعه این امکان برایشان فراهم نیست. می توانیم چنین چیزی را متصور باشیم؟

در دوره ای گلدکوئیست مطرح بود و هنوز هم این بازاریابی شبکه ای رواج دارد. در گلدکوئیست عده ای ثروتمند می شدند اما به قیمت فقر بقیه. در این موضوع عده زیادی درگیر نبودند، اما در سال گذشته قریب به 13 میلیون نفر در بورس زیان کردند به قیمت اینکه دولت بتواند بخشی از منابعش را تامین کند. در این ماجرا شاهد زیان جمعی تعداد کثیری از افراد بودیم برای اینکه دولت بتواند هزینه های عمومی را برای همه جامعه تامین کند. طمعی از نوع طمع گلدکوئستی است که موجب زیان می شود. تقریبا در قمار و بخت آزمایی نیز چنین چیزی وجود دارد. در بخت آزمایی و قمار عملا اینقدر میزان زیان بالا و سود کم است که بردی متصور نیست. چه کسی در قمار مداوما ادامه می دهد؟ بازنده؛ کسی که چیزی برای باخت بیشتر ندارد جلو می آید!

هر اندازه چشم اندازی برای ثروتمند شدن از طریق عادی وجود داشته باشد یا تامین حداقل زندگی سخت تر باشد، مسیر به سمت راه های دیگر کج می شود. می توان گفت رواج قمار یا رواج راه های غیرعادی پولدار شدن در جامعه ای رخ می دهد که افرادی به صورت غیرعادی پولدار شوند و بقیه هم میل به پولدارشدن داشته باشند. اگر شرایط اقتصادی بهبود نیابد، این موقعیت رواج بیشتری پیدا خواهد کرد.

*اگر بخواهیم تحلیل خطرناکتری داشته باشیم، چقدر تا آن ناجامعه فاصله داریم؟

زمانیکه طبقه متوسط حذف شود. آن چیزی که جامعه را نگه می دارد، طبقه متوسط است، بنابراین حذف طبقه متوسط و فقیر شدن همگانی، جامعه را به سمت چنین فضایی سوق می دهد. خطرناکترین پدیده ای که در این چندساله شاهد هستیم حذف طبقه متوسط است.

*می توان گفت این آخرین تلاش های طبقه متوسط برای ارتقای خودش است؟

طبقه متوسط می خواهد زندگی خود را حفظ کند. اینکه می بینید آدم ها دلار یا ماشین می خرند از روی طمع نیست، بلکه ترسِ از دست دادن دارند. منابع این قشر درحال نابودی است و به همین جهت است که افراد سعی می کنند منابع خود را به منابع کمتر زیان ده تبدیل کنند؛ این تلاش برای بقا است و با تلاش برای ارتقاء فرق می کند. جامعه ای که در حال از دست دادن منابعش است، برای بقا تلاش می کند نه ارتقاء.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان