منو سایت
تاريخ:هفتم دی 1396 ساعت 11:17   |   کد : 7827
ضرروت مرور نویسی و مرورخوانی
محمد ملاعباسی
 نوشته محمد ملاعباسی در سایت ترجمان در باره ضرورت مرورنویسی و مرورخوانی. 2 دی 1396 (اینجا)


بازار نشر کتاب‌های فارسی بازاری پویا و شلوغ است. هرساله هزاران کتاب جدید منتشر می‌شود و نویسندگان و مترجمان تازه‌ای حاصل کار خود را به خوانندگان عرضه می‌کنند. در این هزاران عنوان هم کتاب خواندنی و ازدست‌ندادنی فراوان است هم کتاب بی‌فایده و وقت‌تلف‌کن. اما مشکل آن است که هیچ مرجعِ مناسبی وجود ندارد که چنین تفکیکی را برای خوانندگان فراهم کند. این کاری است که سبکی از ژورنالیسمِ کتاب باید برعهده بگیرد.


متن نوشته این است:

 «ای کاش مردم کتاب می‌خواندند».

این محبوب‌ترین دریغِ کتاب‌خوان‌هاست. با آن خودشان را از بقیه سوا می‌کنند و به سبک زندگی‌شان می‌بالند و به حال دیگران تأسف می‌خورند. اگر یکی دو قلم عدد و آمار هم اضافه کنید دیگر چه بهتر. سرانۀ مطالعه در کشور ما سه دقیقه در سال است. یا در ماه. شاید هم در روز. فرقی نمی‌کند، هر چه باشد به اندازۀ مطلوب نیست. اما در ژاپن و آلمان و فلان کشورهای پیشرفته مردم روزی هشت ساعت کتاب می‌خوانند یا ده ساعت.

ساختار پیش‌داوری‌ها مشابه همدیگر است و راحت با هم کنار می‌آیند. پیش‌‌داوری‌های جماعت کتاب‌خوان‌ هم مستثنا نیست، حتی اگر خیال کنیم که کتاب‌خواندن قرار است پیش‌‌داوری‌هایمان را کاهش دهد. بنابراین تأسف برای کتاب‌نخوانی مردم، به‌سادگی، همنشین می‌شود با نظریه‌های رایج در تاکسی دربارۀ دلایل عقب‌ماندگی ما و پیشرفت بقیه. البته این هم خودش نوعی کلیشه است که پیش‌‌داوری‌ها و قضاوت‌ها و تعمیم‌های ناروا فقط در تاکسی است که توفیق اجباری‌اش نصیبمان می‌شود. واقعیت این است که پیش‌‌داوری‌ها همه‌جا حاضرند: در جمع‌های خانوادگی، محافل دوستی، کانال‌های بحث و گفت‌وگوی تلگرامی، کافه‌ها، یادداشت‌های روزنامه، یا کلاس‌های دانشگاه. به‌هر‌حال، پیش‌داوری‌ها هرکجا و دربارۀ هر چیز که به میان می‌آیند ماهیت واحدی از خودشان نشان می‌دهند: ثابت‌فرض‌کردن وضع امور و ناامیدی از هرگونه تغییر یا بهبود و ممانعت از فکرکردن به راه‌حل‌ها یا ابتکارات جدید. بگذارید همه‌چیز همین‌طور که هست بماند، این‌طوری با خیال راحت می‌شود آه کشید و به حال بقیه غصه خورد.

پیش‌داوری‌ها تسکینمان می‌دهند، اما هیچ کمکی از دستشان ساخته نیست. پس بهتر آنکه مسیر دیگری را در پیش بگیریم. شاید باید بپرسیم: «اصلاً چرا مردم باید کتاب بخوانند؟» شاید باید این پرسش را از نگاه خود همین مردم کتاب‌نخوان نگاه کنیم. اقشار مختلف مردم نیازهای گوناگونی دارند، خیلی‌هایشان رمان‌خواندن را بیهوده و حوصله‌سربر می‌دانند –و اتفاقاً در بسیاری از موارد این احساس نه ناشی از رمان نخواندن، بلکه حاصلِ خواندنِ رمانی است که هیچ لذتی از آن نبرده‌اند-، خیلی‌ها نیازی به خواندن جامعه‌شناسی و تاریخ و سیاست نمی‌بینند، بلکه دلشان راهنمایی ساده و کارآمد می‌خواهد که با استفاده از آن بتوانند اختلافاتی را که با دختر نوجوانشان دارند حل کنند، یا می‌خواهند یکی دو کتاب جمع‌و‌جور و جذاب دربارۀ شهری که می‌خواهند به آنجا سفر کنند بخوانند یا می‌خواهند بدانند چطور باید از ماهی‌های آکواریومِ کوچک خانگی‌شان مراقبت کنند که زودبه‌زود تلف نشوند. ما کتاب‌خوان‌ها ولی ازشان انتظار داریم که فضای غریب و تلخِ بوف کور را دوست داشته باشند یا برای زندگی سخت روشنفکران روسی در دوران استالین دل بسوزانند یا به بحران‌های سیاسی بین‌المللی علاقه نشان دهند.

ما جماعتی که از قضای روزگار سر و کارمان با کتاب و قلم افتاده است یک روز باید از این تبختر دست برداریم و برویم سراغ همین کتاب‌نخوان‌ها و برای نیازهای آن‌ها کاری بکنیم. چنین کاری، هر چه باشد، قطعاً برای خود ما نیز فایدۀ بسیار خواهد داشت. بگذارید کمی از تجربۀ شخصی خودم در این باره بگویم.

چند هفته پیش، یکی از دوستانم در تلگرام برایم نوشت که نیاز دارد دربارۀ موضوعی کتاب بخواند و از من خواست تا اگر منبعی به ذهنم می‌رسد معرفی کنم. فکری کردم و دو سه تا کتاب معرفی کردم، ولی ناگهان به ذهنم رسید که احتمالاً بهترین چیزی که در این رابطه می‌تواند بخواند مقاله‌ای است که در یک مجموعه مقاله به چاپ رسیده است. نویسندۀ مقاله را می‌دانستم، اما عنوان آن را فراموش کرده بودم و چیزهایی هم از اسم آن مجموعه مقاله به یاد داشتم. با خودم گفتم که حتماً با یک جست‌وجوی سادۀ اینترنتی پیدا خواهد شد. آن کلماتی که از عنوان کتاب یادم بود جست‌وجو کردم و خوشبختانه در اولین نتایج نام کتاب و ویراستار اصلی‌اش را به دست آوردم. خب کافی بود که فهرست کتاب را نیز از جایی ببینم و به دوستم بگویم. اما متعجبانه متوجه شدم که، جز یک معرفیِ کوتاه که در ادامه درباره‌اش حرف خواهم زد، هیچ‌کجا نمی‌شود خلاصه یا مروری از کتاب یافت. در واقع، برای فهمیدنِ آنکه در آن کتاب چه می‌گذرد، تنها یک راه جلوی پایتان بود: آن را بخرید. قیمت؟ قابل شما را ندارد: ۷۵ هزار تومان. حالا بگذارید بگویم چه کتابی منظورم است تا کمی ماجرا روشن‌تر شود. نام آن کتاب را احتمالاً شنیده‌اید: متن‌هایی برگزیده از مدرنیسم تا پست‌مدرنیسم. کتاب مجموعه‌ای است از بیست و چند متن بسیار مهم و تاریخی از متفکرانی درجۀ اول که مترجمانی برجسته آن‌ها را ترجمه کرده‌اند و یکی از جدی‌ترین ناشران علوم انسانی در ایران آن را به چاپ رسانده است. مقاله‌ای که من به دنبالش بودم نیز مقالۀ «نیچه، تاریخ، تبارشناسی» بود که میشل فوکو آن را نوشته است. از چنین کتابی که سال‌ها از چاپ اول آن می‌گذرد و تاکنون بارها تجدیدچاپ شده است، به معنی دقیقِ کلمه هیچ «مرور» کارآمدی در کل وب فارسی وجود ندارد. همان‌طور که گفتم تنها یک نوشتۀ مختصر دربارۀ کتاب می‌توانید پیدا کنید که آن را هم استاد داریوش آشوری نوشته است و در آن چندخطی به معرفی کتاب پرداخته، اما بخشِ اصلی نوشته‌اش را به نقدِ ترجمۀ کتاب اختصاص داده است.

اگر استثنائات را کنار بگذارید، وضعیت دربارۀ قریب به اتفاق کتاب‌های موجود در زبان فارسی چنین است. اگر خودتان جزء دایرۀ کتاب‌خوان‌ها نباشید یا دوستانی نداشته باشید که با این فضا آشنایی داشته باشند، هیچ مرجعی وجود ندارد که به شما بگوید اگر دربارۀ فلان موضوع می‌خواهید اطلاعاتی به دست آورید، سراغ کدام کتاب‌ها بروید. از آن مهم‌تر، هیچ‌کس سرنخی در اختیارتان نمی‌گذارد که کدام کتاب‌ها وقتتان را تلف خواهد کرد و نباید گول اسم و ظاهرشان را بخورید. از قرار معلوم، کتاب‌خوان‌ها یک‌جور شبکۀ بزرگِ شفاهی برای توصیه یا نهیِ خواندنِ کتاب‌ها ساخته‌اند، یک‌جور قفسِ بزرگِ آگاهی. اما دیگران، یعنی کتاب‌نخوان‌ها، به‌سختی می‌توانند از این شبکه استفاده کنند. مسئله این نیست که کسی جلوی استفادۀ آن‌ها از این فضا را گرفته است، مسئله این است که ما تلاشی برای ساده‌شدنِ استفادۀ آن‌ها از این فضا نکرده‌ایم.

این همان وظیفۀ فراموش‌شدۀ «مرور کتاب نویسی» است، کاری که گویا برخی از معتبرترین نشریات دنیا، مثل مرور کتاب نیویورک۱ یا مرور کتاب لندن۲، تمرکزشان را روی آن گذاشته‌اند و بسیار سایت و مجلۀ پرخوانندۀ دیگر بخش‌هایی مهم از کارشان را به آن اختصاص داده‌اند. از قضا، جمع شایان توجهی از نویسندگان و متفکران پرآوازه نیز در این کار سهیم می‌شوند و از خوب و بد کتاب‌های جدید می‌نویسند.

مرور کتاب نویسی فضایی نادیده‌گرفته‌شده در دنیای فارسی‌زبان است که جای خالی آن، علی‌الخصوص امروز، با اهمیتِ روزافزون رسانه‌های دیجیتال به‌شدت به چشم می‌آید. مثلاً مجله‌های تخصصی‌ای که خانۀ کتاب در حیطه‌های مختلف مثل دین، علوم اجتماعی، هنر و... منتشر می‌کند را در نظر بگیرید. این مجله‌ها تا مدتی پیش ماهنامه بودند (مجلات معتبر مرور کتاب معمولاً هفته‌نامه یا دوهفته‌نامه هستند) اما اخیراً شده‌اند فصلنامه! و مقالات همین فصلنامه‌ها را نیز اگر بخواهید در اینترنت بخوانید، باید بخریدشان. فکر نمی‌کنم کار دیگری بشود کرد که به این خوبی تضمین کند کسی سراغ این مقاله‌ها نخواهد رفت. از طرف دیگر، سایتِ مرجعی مثل 
خانۀ کتاب، که قرار است ۱۰ تا ۱۵ صفحۀ ابتدایی هر کتاب را در یک فایل پی‌.دی.‌اف در دسترس بگذارد، در موارد بسیاری این امکان را به کاربر نمی‌دهد. یعنی شما از حداقلِ اطلاعات که همان فهرست کتاب باشد محرومید. سایت‌های اختصاصیِ نشرها نیز از این قاعده دور نیستند. آن‌ها هم یا هیچ مروری دربارۀ کتاب‌هایی که خودشان منتشر کرده‌اند ارائه نمی‌دهند یا چند سطرِ سرهم‌بندی‌شده زیر هر عنوان نوشته‌اند و به‌ندرت به خواننده امکان می‌دهند تا چند صفحه‌ای از متن کتاب را ببیند. از آن ناامیدکننده‌تر، مرور کتاب‌هایی است که روی درگاه خبرگزاری‌ها یا رسانه‌های دیجیتال حوزۀ کتاب قرار می‌گیرد. از استثنائات که بگذریم، بیشتر این مرورها نیز نوعی چیدمان از چند پاراگرافِ جداشده از خود کتاب‌اند. یک پاراگراف از متن پشت جلد، یک پاراگراف از مقدمۀ مترجم و احیاناً یکی دو جمله از کتاب. بدونِ آنکه این چیدمانِ نقل‌قول‌ها «طرحی کلی» از کتاب را به خواننده ارائه دهد.

نکتۀ دیگر آن است که به‌ندرت نویسنده یا متفکری معتبر و شناخته‌شده به مرورنویسی روی می‌آورد. اندک کتاب‌هایی هم که از این مغاکِ گمنامی و نادیده‌گرفته‌شدن بیرون می‌جهند و نویسندگانِ نام‌آشنا درباره‌شان چیزی می‌نویسند معمولاً از سر بدشانسی‌شان است نه اقبالشان. به این دلیل که چنین نوشته‌هایی۳ غالباً فُرم «نقد ترجمه» را به خود می‌گیرند، مثلاً نوشتۀ استاد داریوش آشوری دربارۀ همان کتاب بالا، یا نوشته‌های دیگر نویسندگانی که انگشت بر برخی کتاب‌ها گذاشته‌اند و بیش از آنکه از خودِ کتاب چیزی بگویند ترجمۀ آن را نکوهیده‌اند. گاهی نیز اصلاً از همان اول رک و راست تیتر زده‌اند «کتاب‌هایی که نباید خواند». نقدِ ترجمه لازم است و حتماً باید بیشتر از این‌ها نوشته شود، ولی نباید جای مرور کتاب را بگیرد. مرور به قولِ برد هوپر، مرورنویس چیره‌دست آمریکایی، «یک قانون ثابت و همیشگی» دارد. این قانون سخن‌گفتن دربارۀ دو چیز است: «۱. کتاب در مورد چیست؟ و ۲. تا چه حد خوب است؟» مرور کتاب قرار است در زمانی کوتاه به خواننده «طرحی کلی» از چیستی و کیفیت کتاب ارائه کند. به او مختصراً بگوید که در کتاب چه می‌گذرد، مهم‌ترین موضوعات و استدلال‌هایی که در کتاب آمده چیست، نثر آن چگونه است، به درد چه مخاطب‌هایی می‌خورد و نهایتاً کتاب خوبی هست یا نه.

با آنکه مرور کتاب‌ها در قدم اول نوشته‌هایی با تاریخ مصرف طولانی به نظر می‌رسند، اما، در عمل، مرور کتاب می‌تواند ماهیتی کاملاً زمانمند داشته باشد. یک کتاب معین را در برهه‌های زمانی مختلف می‌توان از منظرهای گوناگون خواند. به عبارت بهتر، کتاب‌ها را می‌‌توان به اقتضای مسائل زمان دوباره فراخواند. دوباره از آن‌ها آموخت یا دوباره از ایده‌هایشان اجتناب کرد. اهتمام به معرفیِ کتاب‌های جدید و نوشتن مرور برای کتاب‌هایی قدیمی که همچنان برای مسائل روز سخنی برای گفتن دارند به‌خودی‌خود سبکی از «ژورنالیسم» است، ژورنالیسمی که اگرچه نشانه‌هایی از آن در مجلاتِ فرهنگی و اجتماعی فارسی‌زبان دیده می‌شود، اما در وب فارسی نادر و ناپایدار است. با‌وجوداین، شاید امروز ضرورتِ ایجاد چنین ژورنالیسمی در دنیای مجازی به‌مراتب از دنیای رسانه‌های مکتوب بیشتر باشد.

ترجمان، به یک معنا، تلاشی بوده است برای برداشتن قدم‌هایی در این راه پیموده نشده و ناآشنا. تلاش برای ارائۀ فرمی از متن که، در عینِ موضوعیت زمانی، قابلیتِ استفادۀ درازمدت داشته باشد. ژورنالیسمی نه در جهتِ تثبیتِ یک خط فکری، بلکه در جهتِ تکثیرِ راه‌های اندیشیدن به یک موضوع. ژورنالیسمی که وظیفۀ خود را دعوتِ خوانندگانش به قدم‌گذاشتن در راه اندیشه می‌داند، نه رساندن آن‌ها به مقصدی پیشاپیش معین. ژورنالیسمِ پیشنهاد، نه تصمیم. به همین دلیل است که بخش عمده‌ای از نوشته‌هایی که ترجمان اقدام به ترجمه و انتشار آن‌ها می‌کند در دنیای کتاب‌ها سیر می‌کنند یا از نوشتارهایی تشکیل می‌شوند که در اساس «مرور کتاب» به شمار می‌روند.

انتشارات ترجمان نیز به‌تازگی کتابی کوتاه از یکی از مرورنویسان باتجربه و مشهور آمریکایی، برد هوپر، را ترجمه و منتشر کرده است. چگونه مرور کتاب بنویسیم کتابِ راهنمایی است مملو از مثال‌های خواندنی و روش‌های کاربردی برای کسی که می‌خواهد مرور کتاب بنویسد. هوپر در این کتاب قالب‌های مختلفی که در آن می‌شود دربارۀ کتاب‌ها نوشت توضیح می‌دهد، ملزومات هر کدام را توضیح می‌دهد و نهایتاً با ارائۀ مصداق‌هایی جالب‌توجه تفاوت آن‌ها را از یکدیگر نشان می‌دهد. از این مهم‌تر، هوپر توصیه‌هایی به خواننده می‌کند که چطور بر اساس نوعی «ملاک و معیار» دربارۀ خوبی یا بدی کتاب‌ها قضاوت کند و میزانِ کارآمدی یا ناکارآمدی کتاب‌ها را تنها براساس سلیقۀ خود نسنجد یا، به تعبیر دیگر، کتاب را براساسِ نیازهای خواننده بنگرد و نه براساس خواستِ خود. این دعوت به قضاوتِ اندیشیده‌شده البته وظیفه‌ای فراتر از مرورنویسی است. شاید تلنگری است به همۀ ما، برای تردید در پیش‌فرض‌هایمان و تأمل در پیش‌داوری‌هایمان.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان