منو سایت
تاريخ:پنجم ارديبهشت 1395 ساعت 23:54   |   کد : 7753
نقش مهم اما کمرنگ شده مردم در «راهپیمایی  22 بهمن»
بازسازی «نظریه مردمی» انقلاب اسلامی
نقش مهم اما کمرنگ شده مردم در «راهپیمایی 22 بهمن» بازسازی «نظریه مردمی» انقلاب اسلامی
 
 این مقاله متن اصلاح شده سخنرانی من است در سمینار «جامعه شناسی راهپیمایی 22 بهمن» که 30 بهمن 1393 ارائه شد و اکنون در کتاب همایش منتشر شده است. مشخصات کتاب و مقاله من چنین است:

جوادی یگانه، محمدرضا (1394) «نقش مهم اما کمرنگ شده مردم در «راهپیمایی  22 بهمن»: بازسازی «نظریه مردمی» انقلاب اسلامی» در: جامعه شناسی راهپیمایی 22 بهمن. به اهتمام علی جعفری. پژوهشکده باقرالعلوم (ع) و سوره مهر. صص 140-148.

گزارش سخنرانی من در آن همایش را می توانید در اینجا ببیند. فیلم سخنرانی را هم می توانید در سایت سیمافکر (اینجا) (یا نسخه کم حجم آن را در اینجا) ببینید. در سخنرانی تعریضی هم به نمایش روحانیون در مراسم سالانه 19 بهمن از ابتدای انقلاب تاکنون داشتم، که در مقاله نیامده است. 
 

نقش مهم اما کمرنگ شده مردم در «راهپیمایی  22 بهمن»

بازسازی «نظریه مردمی» انقلاب اسلامی

 

مقدمه ویراستار: صورتبندی «تبیینهای علّی» از راهپیمایی 22بهمن و اینکه منشأ و فلسفۀ پیدایش یک چنین پدیده ای چیست از دشوارترین و در عین حال خطیرترین حوزه های نظری «راهپیمایی پژوهی» است. در این حوزه، اگرچه تکاپوهای نظری زیادی را شاهد نبوده ایم امّا همین تولیدات اندک، بسیار درخشان و الهام بخش بوده اند. برجسته ترین نظریّه در تبیین «چرایی راه پیمایی 22بهمن» محصول تلاشها و تأمّلات «دکتر حسین کچویان» است که شرح مفصّل آن در بخش مربوط به گفتگو با ایشان آمده است. البتّه، سیاق نظری تبیینهای علّی، استفادۀ از آنها را در سطوح خُردتر تحلیلی با پیچیدگی و دشواری مضاعفی روبرو می کند. مهارت و دقّت زیادی لازم است تا صاحبنظری بتواند فحوا و ممشای نظریّۀ کلان نگری مثل آنچه تحت عنوان «ماهیّت معمّایی راهپیمایی22بهمن» از سوی دکتر کچویان تبیین شده است را در تحلیل انتقادی و ریزبینانۀ جزئیّات پدیدۀ راهپیمایی 22بهمن، استفاده کند. متن پیش رو حاوی سخنرانی درخشان «دکتر محمّدرضا جوادی یگانه»، دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران، است که طیّ آن تلاش می شود تا در رویّه ای انضمامی، از چارچوب تبیینی دکترکچویان برای تحلیل آسیب شناختی «قطعنامه های پایانی»، «بازنمایی تلویزیونی»و «برخی اشکال حضور راهپیمایانۀ مسؤولین» استفاده شود. سویه های انتقادی و انضمامی متن پیش رو بر مهارتهای تحلیلی ایشان اشعار دارد. سخنرانی دکتر جوادی یگانه البتّه به این موارد محدود نیست؛ چنانچه خواهید خواند، ابتدای سخن ایشان، حاوی مقدّمۀ تبیینی مستوفا و بدیعی در جامعه شناسی خود انقلاب اسلامی است که به تسلّط ایشان بر حوزۀ جامعه شناسی انقلاب را نیز نشان می دهد.

 

نقش مهمّ، امّا کمرنگ شدۀ مردم در «راهپیمایی ۲۲بهمن»: بازسازی «نظریۀ مردمی» انقلاب اسلامی

 گفتاری از دکتر محمّدرضا جوادی یگانه- دانشیار گروه جامعه شناسی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران

 

کابوس نظریّات انقلاب

»انقلاب اسلامی ایران» به تعبیری «کابوس نظریّات انقلاب» است. به عبارتی وقتی انقلاب اسلامی رخ داد، نظریّات مربوط به انقلاب به هم ریخت. «تدا اسکاچپول» که یکی از معروفترین نظریه پردازان انقلاب است، اوّلین واکنش اش این بود که انقلاب ایران استثنایی بر انقلاب های دیگر است و بعد به تدریج نظریّه اش را اصلاح و عناصر ایدئولوژیک را در نظریه اش وارد کرد. تحلیل های فراوانی در مورد علل وقوع انقلاب و مشخّصاً «علل وقوع انقلاب اسلامی» بیان می شود که «چارلز کورمن»، این تحلیل ها را «تحلیل‌های پس از وقوع» می داند. مثلا؛ «شرایط بین المللی»، «فضای باز سیاسی»، یا «مسجد»- که به تدریج وارد فضای انقلاب شد- ، یا عناصر فرهنگی یا عناصر ساختاری و... در لیست تحلیلگران از علل وقوع انقلاب اسلامی ثبت شده است.

تمایز «علل» و «زمینه های تشدید کننده»

برای اینکه بتوانیم انقلاب را تبیین کنیم می بایست بین «علل وقوع انقلاب» و «زمینه های تشدید کنندۀ» آن تفکیک قائل شویم که معمولا تفکیک نشده است. «ژانت آفاری» در رابطه با «انقلاب مشروطه» تعبیری دارد که انقلاب مشروطه، انقلاب «چند فرهنگی»، «چند طبقه ای» و «چند ایدئولوژیکی» بوده است. به نظر من برعکس «انقلاب مشروطه»، «انقلاب اسلامی» چنین نبوده است و بُعد «اسلامی بودن» در آن کاملا ابعاد دیگر را تحت الشّعاع خود قرار می دهد. به عبارتی این انقلاب دقیقا «اسلامی» بوده است. در این دو دهۀ اخیر می‌بینیم که با تأکید بر کلمه «انقلاب 57» و خالی کردن آن از بُعد اسلامی اش، هوشمندانه خواسته اند تا این انقلاب را به تبیینهای مربوط به انقلابهای دیگر نزدیک کنند؛ روندهایی از این دست را میتوان روی دیگر سکّۀ «تحریف انقلاب» دانست. هرچند که برخی ممکن است اساسا به اسلامی بودن انقلاب انتقاد وارد کنند و آن را برنتابند امّا این انقلاب بی تردید اسلامی است. در چارچوب نگاه واقع بینانۀ به انقلاب اسلامی، بهترین تبیین این است بیاییم آنچه که انقلاب را واقعا محقّق ساخت- که همان «رهبری انقلاب» (یعنی شخص امام خمینی) و «تعاملش با مردم» و «حضور مردم در «راهپیماییها» بود- در علّت شناسی آن در نظر بگیریم. به عبارت دیگر غیر از چند روز آخر، در واقع این «حضور مردم در راهپیمایی ها» بود که «انقلاب» را محقّق کرد و بدان عینیّت داد؛ راهپیمایی های متعددی که ممکن بود به خاک و خون کشیده شود یا نشود. البتّه مقولۀ شرکت در راهپیماییها هم امری معمولی وبدون هزینه نبود. در سال 57، تصمیم یک فرد برای شرکت در راهپیمایی، به خاطر احتمالات مختلفی که در مورد میزان حضور افراد دیگر در آن داده می شد بسیار ریسک پذیر و مخاطره آمیز بود؛ او می توانست حدس بزند که اگر افراد بیشتری شرکت کنند، احتمال کشت و کشتار و خطر پایینتر است و اگر تعداد کمتری آمده باشند ضریب تهدید بسیار بالا می رود. بنابراین راهپیمایی و تصمیم برای شرکت در آن را نباید پدیدۀ ساده ای در نظر گرفت. تحلیل این موضوع، بر اساس نظریه بازی چندبازیگره ممکن است.

عَلَم متمایز امام خمینی

یکی از مهمترین ویژگیهای رهبری انقلاب اسلامی «قاطعانه بودن» آن است. با این توضیح که در آستانۀ انقلاب تقریبا همۀ مردم در ایران با حکومت پهلوی موضع داشتند و مخالف بودند. این موضع محصول انباشت روندهای مختلف اعتراضی در دوره های مختلف بود که به تدریج، در هر دوره بخشی از مردم و بدنه های اجتماعی را در بر گرفته بود. اعتراض به حکومت پهلوی از زمان مصدّق به بعد زیاد شد و جنبۀ همگانی به خود گرفت. این رویکردهای اعتراضی، مبادی، سویه ها، اهداف و انواع مختلفی داشت؛ از توده ای های شوروی گرا تا ملّی ها و از مذهبی های جدّی تا روشنفکرهای غربگرا را شامل می شد و از مبارزۀ مسلّحانه تا شعر و ادبیّات را در بر گرفته بود. در این میانۀ پر سودا، امام خمینی عَلَم خود را برداشت و اصرار و تأکید داشت که آن عَلَم را از سایرین متمایز کند. امام در تاریخ 5/5/57 ـ در موقعیتی که هنوز نشانۀ روشنی از انقلاب پدیدار نشده بود- پیامی ویژه و جالبی دارد. او در این پیام نشان می دهد که تلاش دارد با تأکید بر «مبدأ تاریخی کاملا خاص (۱۵ خرداد)»، «مبنای صد در صد اسلامی» و «رهبری روحانیّت»، حرکت و جریان مبارزاتی خود را از حرکتها و جریانات مبارز و مخالف دیگر تمایز بخشد و از همان ابتدا حساب خود را از دیگر معترضان به حکومت پهلوی بکلّی جدا کند. پیام امام اینگونه است: "نهضت مقدّس اخیر ایران که ابتدای شکوفایی اش از 15 خرداد 42 بوده، صد در صد اسلامی است و تنها به دست توانای روحانیّون و با پشتیبانی ملّت بزرگ ایران پی ریزی شد و به رهبری روحانیّت، بی اتّکا به شخص یا جبهه ای یا جمعیّتی اداره شده و می شود.". این پیام امام با توجه به استراتژی انقطاعی آن نسبت به جریانات دیگر و جدا کردن خط از دیگران با گلایه جدّی «دکتر ابراهیم یزدی» مواجه شد و امام با اینکه از او دلجویی کرد، امّا از اصرارش بر وجوه متمایز و اختصاصی در سه بُعد «مبدأ، مبنا و رهبری» نهضت عقب نشینی نکرد.

پیوند «استقلال» و «آزادی» به «جمهوری اسلامی»

البتّه؛ در پاییز و زمستان 57، آنچیزی که مردم در قالب اعتراض و خواسته بیان می کردند، «استقلال» و «آزادی» بوده است. یعنی، «فساد سیاسی»، «دیکتاتوری سیاسی» ،«توسعۀ وابسته و وابستگی» علل اصلی اعتراض مردم بوده است. دیگران غیر از امام پاسخهای متعدّدی به این خواستۀ «استقلال» و «آزادی» داده اند؛ امّا، امام برای رفع این مشکلات فقط یک پاسخ ارائه کرده است: «حکومت اسلامی». او برای رهایی از وضع موجود فقط یک راهبرد را با مردم در میان گذاشت که در ابتدا با عنوان «حکومت اسلامی» بیان می شود و در پاییز 57 به «جمهوری اسلامی» تبدیل می گردد. بنابراین «استقلال» و «آزادی» خواسته و «جمهوری اسلامی» پاسخ امام به این خواسته می باشد که مردم هم پذیرفته اند. اگر با این رویکرد بنگریم، در میان همه ی عَلَم‌های گوناگونی که برداشته می شده، مردم زیر یک عَلَم جمع شدند که آن عَلم «اسلام» است. امام هم چون می دانسته که مردم زیر این علم جمع شده اند، این عَلَم و رهبری متناسبش را با کسی تقسیم نکرده است و جریان دیگری را در آن شریک نکرده است. در پاییز 57، «مرحوم مهندس بازرگان» و «مرحوم دکتر سحابی» دیدار مهمّی با حضرت امام دارند، بعد از این دیدار خبرنگاران خارجی با زیرکی از امام می پرسند که "چگونه به تفاهم رسیدید؟" و امام پاسخ می دهند که "ما تفاهمی نکردیم، من مسائل ایران را گفتم و هیچ یک از آقایان مخالفتی ابراز نکردند". بنابراین هیچ کس(هیچ جریان و هیچ ایدئولوژی) در ماجرای تحقّق انقلاب اسلامی شریک نیست. اگر ما با این رویّه جلو برویم می بینیم که امام همواره با صراحتی بی نظیر و مرزبندی کملا مشخّص از دیگران، ایدۀ انقلابی خودشان را بیان کرده اند. جالب این است که به موازات افزایش این صراحت و مرزگذاری، علاقه مندی و گرایش مردمی به ایده و شخصیّت امام بیشتر می شد که نمونه ی بارز آن، شرکت انبوه و بی نظیر مردمی «راهپیمایی عاشورای سال 1357» است. یعنی، در عاشورای سال 57 جبهۀ روحانیون وفادار به امام خمینی، این ایده را که "امام رهبر انقلاب است" و این رهبر خواسته اش، "رفتن شاه و تشکیل حکومت اسلامی" است را به عنوان ایدۀ مرکزی تغییر، شروع به ترویج و تبیین کردند. در مجموع می توان گفت که انقلاب اسلامی در میانۀ دوگانه ای که یک سوی آن رهبری و سوی دیگر آن تأیید مردمی است شکل گرفت.

مبارزۀ مسلّحانه ممنوع!

امام اصرار داشته است که در انقلاب اسلامی خود مردم آگاه بشوند؛ انقلاب اسلامی یک حرکت هیجانی نیست، مثل حرکتی که «طارق» در «جبل الطّارق» با آتش زدن کشتی ها انجام داد نیست که چون راه بازگشت نداریم پس باید تا آخر جلو برویم. لذا ایشان با مبارزۀ مسلّحانه مخالفت می کردند و می گفتند وقتی همۀ مردم آگاه شوند، خود به خود حکومت پهلوی ساقط می شود. امام حتّی در روزهای آخر نیز حکم جهاد را اعلام نمی کند و در روز آخر فقط حکومت نظامی را غیر قانونی اعلام می کند. به هر حال، «نهضت» به «نهاد» تبدیل می گردد و «نظام» محقّق می شود. این نظام می تواند در قالب نظام های سیاسی پذیرفته شدۀ دنیا شکل بگیرد و ما از «سیستم حزبی» و یا از هر سیستم دیگری استفاده کنیم، امّا؛ انقلاب اسلامی رویکرد متهوّرانۀ دیگری داشت.

انقلاب اسلامی مجدَّد

از اینجا وارد موضوع اصلی این سخنرانی که همان «راهپیمایی 22 بهمن» است می شوم. «دکتر حسین کچویان» در تبیین ماهیّت راهپیمایی 22بهمن مقالۀ مهمی دارند که در این مسیر راهگشاست. دکتر کچویان در این مقاله می گوید که انقلاب اسلامی بصورت متهوّرانه ای هرآنچه را که عامل حدوث او بوده است، عامل بقای خود هم قرار داده است. یعنی، اعلام کرده که اگر مردم با راهپیماییهایشان عامل تحقّق انقلاب بوده اند که بوده اند، از این به بعد هم شرط می گذارم و اعلام می کنم که در راهپیمایی 22بهمن هر سال اگر مردم حاضر نشوند و نیایند دیگر انقلاب تمام شده است. از نظر دکتر کچویان، راه پیمایی 22بهمن نه «تجدید بیعت با انقلابی که در بهمن 57 انجام شده» است و نه «مراسم گرامیداشت» و «جشن تولّد» انقلاب اسلامی است، بلکه، «تکرار سالانه خود انقلاب اسلامی» است؛ به نوعی «انقلاب مجدّد» است. راهپیمایی 22 بهمن اینگونه نیست که ما به «یاد انقلاب اسلامی» بیرون بیایم و راهپیمایی کنیم، بلکه هر بار انقلاب اسلامی مجدّداً مورد تأیید مردم قرار می گیرد. برای همین است که در انقلاب اسلامی دیگر «ترمیدور»(بازگشت از انقلاب) نداریم؛ چون تکرار مدام انقلاب در 22بهمن زمینۀ بازگشت را از بین می برد. البتّه، جسارت بالایی می طلبد که انقلابی، در موعد سالانۀ از پیش تعیین شده ای،  تمام حیثیّت خود را به آزمون حضور راهپیمایانۀ مردم بگذارد؛ این نوع تهوّر و شجاعت در هیچ انقلاب دیگری شبیه ندارد. اتّفاقا، برای همین این نگرانی هر ساله در همۀ ما هست که اگر امسال مردم نیایند و اگر کمتر بیایند و... چه خواهد شد؟ زیرا می دانیم که در آن صورت این انقلاب خدشه دیده و آسیب خورده است. بنابراین، به نظرم آنچه که جوهر اصلی است و خوشبختانه هنوز کاملا باقی مانده است، «شرکت مردم در راهپیمایی» است. منظورم از شرکت مردم  این است که مردم آگاهانه و عامدانه در راهپیمایی حاضر می شوند و البتّه، این دغدغه را هم دارند که ممکن است دیگران نیایند، ولی با این حال حضور پیدا می کنند. تا اینجا در بخش اول صحبتم اشاره به این موضوع داشتم که راهپیمایی 22 بهمن، انقلاب مجدّدِ دائمیِ هر ساله ای است که انقلاب اسلامی را زنده می کند و تازه نگه می دارد و حضور مردم خوشبختانه تا الان باعث شده که انقلاب سرپای خودش بایستد. البته راهپیمایی ۲۲ بهمن در این چند دهه به نوعی «سنت» تبدیل شده است و مردم بدون نیاز به تبلیغات و بسیج رسانه ای در آن شرکت می کنند. لذا نگرانی های عمیق در باره عدم حضور مردم  شاید  دیگر جایی نداشته باشد. تبدیل شدن یک رفتار سیاسی به یک سنت اجتماعی باعث قوام و دوام آن می شود.

سنجش «جمهوری اسلامی» با «انقلاب اسلامی»

امّا برخی نگرانی ها نیز هست که آنها را باید جدّی بگیریم. منشأ این نگرانیها مواردی است که می توانند نقطه آغاز انحراف باشد و موجب کمرنگ کردن ایدۀ اصلی انقلاب باشند که باید به آن توجه کنیم. ما مردمی داریم که به راهپیمایی می روند، بنابراین اگر ما نتوانیم همپای مردم برویم، ما مشکل داریم. «جمهوری اسلامی» باید مداوماً خودش را با «انقلاب اسلامی» بسنجد و با مردم بسنجد. به نظرم مردم و رضایت مردم کوچه و بازار، نکتۀ اصلی است. اگر به «عهدنامۀ مالک اشتر» هم برگردیم و به جای همۀ شاخص ها، شاخص عهدنامۀ مالک اشتر را برای ارزیابی خودمان و حاکمانمان بگذاریم، می بینیم که اوّلین نکته ای که حضرت علی(ع) بعد از تذکّرات اخلاقی به مالک اشتر می فرمایند این است که مالک، «صالحین با نظر مردم ارزیابی می شوند» و به تعبیر «آیت الله جوادی آملی» مردم «ستون خیمه سیاست» می شوند. لذا لازم است مردم آگاهانه و عامدانه پذیرفته بشوند. در این زمینۀ امام واقعا یک الگوی تمام عیار است. امام وقتی در فرانسه بود یا در موقعیّتهای دیگری که در تبعید بودند، هیچ وقت از مصاحبه ها یا رفتارهایشان این ادراک به وجود نیامد که با حکومت پهلوی مشکل شخصی دارند.گه گاه که خبرنگاران خارجی می خواستند زیرکانه بگویند که شما مسألۀ شخصی دارید و چون پسرتان کشته شده است مخالفت می کنید، ایشان مدام ابراز می داشتند که من مسألۀ شخصی ندارم و همۀ تاکیدش بر «دیکتاتوری» و بر «عقب ماندگی» و «وابستگی» و مواردی از این دست بود. بنابراین «استقلال» و «آزادی» اصول اصلی انقلاب هستند و راهبرد تحقّق آنها نیز از نظر امام، فقط اسلام و حکومت اسلامی است. مسألۀ اصلی امام هیچ وقت، «فساد جنسی حکومت پهلوی» نبود. ما وقتی ساده لوحانه (چیزی که در «برنامه به روایت دربار» تلویزیون هم تکرار شد) می گوییم که علّت انقلاب اسلامی «فساد جنسی حکومت پهلوی» بوده است، این تقلیل آشکار علل وقوع انقلاب است. انقلاب علیه فقدان استقلال و آزادی به پا شد؛ چه حکومتی که مانع استقلال و آزادی باشد متّصف به فساد اخلاق باشد چه نباشد. طبیعتاً در مقابل این برداشت، آن طرفی ها هم برای مخاطبانی که مسألۀ فساد جنسی خیلی مشکلی ندارند، در شبکۀ «من و تو» مستند «انقلاب 57» را می سازند که در آن می گوید شاه زبان خارجی می دانسته و قدرت منطقه ای داشته است. در این مستند برای مثال وقتی که از «حزب رستاخیز»  روایت می کند، کلمه ای نمی گوید که شاه گفته است «هر کس نمی خواهد عضو حزب رستاخیز باشد، گذرنامه بگیرد و از ایران برود»، در حالی که این یکی از معروفترین جملاتی است که بیان شده است. بنابراین وقتی ما اصل را فرو می گذاریم و به فرع می پردازیم، انحراف ایجاد می شود.

لزوم تأکید بر آزادی سیاسی

این روایت انحرافی می تواند در مورد اهداف اصلی انقلاب از جمله «آزادی« هم اتّفاق بیفتد. مثلا، وقتی می گوییم انقلاب کردیم برای «آزادی» منظور «آزادی فرهنگی» و «آزادی اجتماعی»اجتماعی نیست، (چرا که آزادی اجتماعی وجود داشت و آزادی فرهنگی نیز تا حدّی بود)، بلکه منظور «آزادی سیاسی» است، که قبل از انقلاب موجود نبود؛ یعنی مردم بتوانند آزادانه و شجاعانه در مقابل مسؤولان بایستند و مسؤولان هم پاسخگو باشند. این ایدۀ انقلاب اسلامی در آزادیخواهی بوده است، که باید مورد تاکید مجدد قرار گیرد. و البته تمایز آن با آزادی فرهنگی و اجتماعی روشن شود و هر گونه خدشه در آزادی سیاسی در چارچوب قانون اساسی، خدشه در اصول انقلاب تلقی شود.

اشرافیّت در راهپیمایی

بر اساس مقدّماتی که توضیح آن گذشت در بخش نهایی عرایضم می خواهم به چند نکتۀ نگران کننده که می تواند زمینۀ انحراف در راهپیمایی باشد اشاره کنم و به نظرم اگر از این موارد مراقبت نکنیم می تواند به ایدۀ اصلی انقلاب در ادامۀ راهپیمایی آسیب بزند. من هر ساله در راهپیمایی از «فلکۀ صادقیّه» به سمت میدان آزادی، خودروهای فراوانی را که بر می‌آید از آنها که سرنشینانشان از مسؤولان باشند مشاهده می کنم. هر چند این صحنه ها را شما نمی توانید در خیابان آزادی ببینید و مانده است تا این خوی اشرافی به خیابان آزادی برسد، امّا ما این قضیّه را در مسیر صادقیّه می بینیم که می تواند جوانۀ یک انحراف در راهپیمایی می باشد؛ خودروهایی که در میان راهپیمایان حرکت می کنند و معلوم است که مسؤولین و خانواده هایشان در آن نشسته اند. این یک تمایز روحانیون و مسئولان در انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی است که در انقلاب آنها صف اول تظاهرات بودند و اکنون در ماشین، نشسته و میان مردم، حرکت می کنند.

راهپیمایی عام؛ قطعنامۀ خاصّ

نکته دیگر «قطعنامه های کنونی» راهپیمایی22بهمن و تفاوتهایی است که با قطعنامۀ راهپیماییهای صدر انقلاب و خصوصا راهپیمایی عاشورای 57 پیدا کرده است. «قطعنامۀ راهپیمایی عاشورای 57» یک قطعنامۀ جدّی است. این قطعنامه توانست در آن مقطع تمایز گفتمانی جدّیی را ایجاد کند و یکی از زمینه های پیروزی انقلاب باشد. این قطعنامه مساوی است با «الغای رژیم شاه»، «به رسمیّت شناختن امام خمینی و حکومت اسلامی»، «محکوم کردن کشاندن ارتش به خیابان ها و اقدامات انحرافی رژیم شاه». من نمی خواهم سطح تحلیل را، جناحی کنم، ولی وقتی اکثریّت مردم به جناحی رأی می دهند و آن جناح گفتمانی را دارد و ناگهان در قطعنامۀ راهپیمایی 22 بهمن امسال گفته می شود که ما از مذاکره کنندگان چنین می خواهیم یا می خواهیم دولت به دغدغه های فرهنگی چنین توجه کند و... دیگر با مطالبات قطعنامه ای عامّ مشابه آنچه که قطعنامۀ سال 57 اعلام می کند مواجه نیستیم. می خواهم بگویم این خواسته ها عام نیست، ولی قرار است که 22 بهمن عام باشد. عملا قطعنامه راهپیمایی، در خدمت اهداف یک جناح برآمده تا اینکه بیان کننده آرای کلی مردم ایران، فارغ از تعلقات جناحی آنها، باشد.

مردم کوچه و بازار، گروه های هژمون

نکتۀ دیگری که به نظرم خیلی برجسته است، کارهایی است که صدا و سیما ناخواسته، یا بی اطلاع از پیامدهای آن، انجام می دهد. انقلاب اسلامی، انقلابی بود که به تعبیر امام خمینی «تنی چند از عالمان دین باور، دست در دست مردم کوچه و بازار» انجام دادند. مردم یعنی همه مردم و لذا انقلاب اسلامی، انقلابی بی طبقه است، یعنی نه منافع طبقه خاصی را نمایندگی می کند و نه  طبقه خاصی  حامی و حامل آن است. اما  هژمونی فرهنگی اقلیتی که رسانه و مطبوعات در اختیار آنهاست،  به نحوی در تلویزیون بازنمایی می شود که گویا حضور آنها و تایید آنها مشروعیت بخش انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن است. ضعفِ نفسِ رسانه مزید بر علت می شود تا این گروه بیشتر دیده شود. همه ایرانیان حق حیات و اظهار نظر در باره جامعه را  دارند و باید رسانه های متنوع برای سلایق گوناگون وجود داشته باشند، اما برجسته سازی گروه هایی که نقش اثرگذار  در انقلاب اسلامی نداشته اند، تحریف معنای انقلاب است. تاکنون کمتر  گروه های هژمون روی خوشی به انقلاب نشان داده اند، اما  نمایش پرتعداد  و غیرمنتظره  زنان بدحجابی که اعلام می کنند در راهپیمایی شرکت می کنند و  بزرگنمایی حضور آنها در راهپیمایی، نمونه ای از این انفعال رسانه ای است. اکثریت شرکت کنندگان در راهپیمایی مردم متدین هستند و تاکید بر  گروه های متمایز و کم¬شمار، تعبیر وارونه از انقلاب است. البتّه این در جای خود یک تناقض عجیب است که از یک طرف در قطعنامه ها ردّ غلیظی از سوگیریهای خاص گرایانه و غیرملّی دیده می شود و از طرف دیگر، برجسته سازیهای اغراق گونۀ تلویزیون ازگروه های هژمون، اصرار عجیبی بر «عام گرایی» را نشان می دهد. به نظرم وزن دهی بیش از حدّ و مصنوعی تلویزیون به حضور تیپهایی از این دست به نوعی افراط ناشی از انفعال دلالت دارد. هم «افراط تلویزیون در عام گرایی» بیش از حدّ و مصنوعی و هم «تفریط قطعنامه ها در خاص گرایی» های غیر ملّی، محل انتقاد و البتّه واجد نوعی تعارض است. همان طور که در بازنمایی خواسته های عموم مردم نباید گرفتار «جناح گرایی پیشدستانه» شد و مواد غیرملّی را وارد قطعنامه ها کرد، همان طور نیز در بازنمایی هویّت بدنۀ انقلابی مردم نباید دچار «عام گرایی منفعلانه» شد.

 

 

 

Kurzman, Charls (2004) .The Unthinkable Revolution in Iran. Cambridge: Harvard University Press.

SKocpol, Theda (1982) "Rentier State and Shi'a Islam in Iranian Revolution" Theory and Society.  11 (3): 265-283.

اسکاچپل، تدا (1376) .دولت ها و انقلاب اجتماعی. ترجمه مجید رویین تن. تهران: سروش.

آفاري، ژانت (1385) .انقلاب مشروطه ايران. ترجمه رضا رضايي. تهران: بيستون.

کچويان، حسين (1383) «اين حضور معمايي» .كندوكاو در ماهيت معمايي ايران. قم: بوستان كتاب. صص 107-116.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان