منو سایت
تاريخ:اول بهمن 1392 ساعت 18:25   |   کد : 588
خلقيات ايرانيان
تعميم ناهنجاري ها به بي فرهنگي مردم براي ناشناخته ماندن مقصرهاي اصلي است
میزگرد شفقنا با دکتر معیدفر و دکتر لواسانی و جوادی یگانه

منتشرشده در سایت شفقنا. سی دی 1392. (اینجا)

شفقنا زندگی- مطمئنا برای هر یک از شما پیش آمده است که وقتی پای صحبت های پدر ومادرها، بزرگترها و به نوعی ریش سفیدان می نشینید از تغییر و تحولات در برخورد، رفتار، عادات، تفکر، تصمیم گیری، نوع واکنش، اعتقادات و دهها عادات دیگر در بین نوجوانان و جوانان امروزی گله و شکایتی داشته و همواره جوانان امروزی را به انواعی از کج رفتاری ها، هنجارشکنی ها، بدفهمی، غرور کاذب، پرخاشگری، سست مذهبی متهم می کنند و البته هوشمندی، صراحت در بیان، صمیمیت و روابط اجتماعی با همسالان و صدها عادات و خصلت های دیگری را هم برای این قشر از جامعه در نظر دارند، البته هر فردی از دیدگاه خود دلایل و عواملی برای این تغییر و تحولات فکری و رفتاری در انسان های جامعه امروزی ذکر و برای آن نسخه ای خاص می پیچد، که خالی از لطف نیست بخواهیم بپردازیم آیا به راستی چنین خصلت هایی در بین برخی جوانان شیوع یافته و اگر این گونه است علت آن چیست؟ به همین دلیل نشستی با عنوان « بررسی عادات و رفتار ایرانیان» با حضور کارشناسان روانشناس و جامعه شناس در دفتر شفقنا زندگی برگزار شد تا ضمن ارائه تصویری کلی از عادات و رفتار مردمان جامعه ما، مقایسه ای بین این رفتارها با گذشته انجام و در صورت تغییر، دلایل و عوامل اصلی آن از دیدگاه تخصصی استادان بیان شود که اهم این موارد به شرح زیر است:

به گزارش خبرنگار شفقنا زندگی؛ دکتر سعید معیدفر، جامعهLشناس و عضو سابق گروه جامعهLشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و دکتر محمدرضا جوادی یگانه دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و همچنین دکتر محسن لواسانی روانشناس، مدرس دانشگاه و مولف کتابLهای روانشناسی در نشستی تخصصی در شفقنا زندگی به بررسی عادات و رفتار ایرانیان و تفاوت آن با گذشته پرداختند که بخش نخست این نشست در پی می آید:

*آقای معیدفر از شما شروع می کنیم، یک تفکر رایجی که در جامعه ما وجود دارد و اکثر مردم چه تحصیل کرده و غیره از آن عنوان استفاده می کنند این است که به محض مشاهده نوعی کج رفتاری و هنجاری شکنی از فردی یا افرادی در جامعه، آن را به دیگر افراد تعمیم می دهند و به نوعی حکم کلی برای همه در نظر می گیرند و به عنوان مثال می گویند این فرهنگ مردم است که این چنین شده، آیا اساسا این تعمیم دادن یک عادت خوب یا بد به یک طیف وسیعی از جامعه درست است یا خیر؟

معیدفر: عده ای همواره بحث فرهنگ را پیش می کشند و می گویند ریشه بسیاری از مشکلات ما فرهنگی است و ما باید ابتدا فرهنگ را اصلاح کنیم، من مخالف این نوع تفکر هستم. نمی خواهم بگویم ما نسبتی با فرهنگ نداریم ولی در درجه اول باید عوامل دیگری مورد توجه و بررسی قرار بگیرد. بنابراین نقصی که ما در خصوص اینکه علت هر نوع مشکلی را از بی توجهی به مقررات راهنمایی رانندگی گرفته تا تقلب کردن، دروغگویی، پرخاشگری و هر مشکلی داریم این را به مسئله فرهنگ منتقل می کنند، اینجا معلوم است که ما درک درستی از خود آن رفتار نداریم. نه اینکه از فرهنگ درک نداشته باشیم، اصلا انسان خودش موجودی فرهنگی است و تمام کارها و فعالیت های آنها در همه زمینه ها به نحوی ناشی از فرهنگ است و فرهنگ همان تعلقی است که یک فرد به جامعه پیدا می کند و تحت تاثیر ارزش ها و هنجارهای آن جامعه قرار می گیرد، به هر حال من ایرانی (بطور عام) متعلق به یک منطقه خاص کشور، وقتی بزرگ شدم در کنار عده ای که در واقع هم قوم، هم طایفه و هم گروه من بودند کم کم رنگ آنها را به خود گرفتم، این رنگ گرفتن به عبارتی همان فرهنگ است.

اینکه تمام تصورات، اندیشه، رفتار و گفتاری که من انجام می دهم رنگ جامعه را گرفته است که البته کلی است و همرنگ آن خرده فرهنگ هایی است که در بین آنها زندگی می کنیم، بنابراین فرهنگ همان رنگی است که من از آن جامعه پیدا کردم و این رنگ باعث شده که در گفتار، نوشتار، نگاه کردن، راه رفتن، فعالیت های اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و حتی رانندگی تاثیر بگذارد، حال اجزای آن نظیر قومیت، ملیت، دین، فرایند جهانی شدن و غیره می توانند منابع تحول در رفتار انسان ها به شمار روند. اما اینکه نهایتا آیا ما می توانیم هر رفتاری که می کنیم بگوییم چون مبنای آن همان رنگ است بنابراین علت بهنجار یا نابهنجار بودن آن فرهنگ است؟

من معتقدم هستم فرهنگ بیشتر بعد مثبت یک رفتار است اما گاهی اوقات ممکن است زمینه ها مشکلی نداشته باشد ولی در انتقال آن دچار اشکال شویم. یعنی فرض کنید در عالم بسیاری از امکانات وجود دارد و ما در آن تنفس می کنیم اما عده ای امکان این تنفس سالم را ندارند. همین وضعیت آلودگی هوا، اجازه نمی دهد من اکسیژن سالم دریافت کنم بنابراین ممکن است به عارضه ریوی و قلبی مبتلا شوم، بنابراین ما می توانیم بگوییم که یک سری مسائل و شرایطی در محیط ممکن است اتفاق بیفتد که اجازه ندهد انسان ها تحت تاثیر این ارزش ها و هنجارهای مثبت قرار بگیرند، ممکن است گاهی اوقات ما به جنبه های منفی نیز فرهنگ بگوییم ولی این اشتباه است، به عبارتی فرهنگ بیشتر همان تهLنشست های ارزش ها و هنجارهایی است که انسان در نسل های مختلف و دوره های طولانی در جامعه بر اساس آن عمل میLکند و باید ناظر بر جنبه های مثبت باشد، به هر حال اجداد ما زمینه های منفی فرهنگی برای ما ایجاد نکردند به عبارتی باید بگوییم اتفاقا چیزهایی که خوب هستند ماندگارند و چیزهای بد مثل کف روی آب است که نمی ماند. مثلا حق همیشه ماندگار است ولی باطل مثل کف روی آب زایل شدنی است. به یک عبارت فرهنگ هم آن جریان اصلی و مسیر اصلی همان آب است و اگر اتفاقات و مشکلاتی هم هست، همانند کف روی آب است و آن کف روی آب نمی تواند خودش را نشان دهد. بنابراین یک خانواده ای که از هم پاشیده اجازه نمی دهد اعضای آن خانواده تحت تاثیر این فرایند صحیح قرار بگیرند.

جامعه ای که دچار برخی مشکلات اقتصادی، اداری، سوء مدیریت و غیره است اجازه نمی دهد که همه افراد جامعه از این آب پاک، فضای سالم، فرصت هایی که نیاکان مان برای ما فراهم کرده اند استفاده کنند، بنابراین همه گناهان را نمی شود به دوش فرهنگ انداخت، و جنبه های منفی رفتار را اگر به فرهنگ الحاق کنیم ایراد دارد. ما همواره می گوییم هنجار و نابهنجار، که هنجار همواره در حوزه فرهنگ قرار می گیرد، نابهنجار جز فرهنگ قرار نمی گیرد یا به نوعی ارزش و ضد ارزش، ضد ارزش در حوزه فرهنگ قرار نمی گیرد، اصل همان هنجارها، ارزش ها و دستاوردهای بشری است که همه فرصت هایی برای بشر هستند اما در واقع در جامعه یک سری اتفاقاتی می افتد که عده ای بی بهره می شوند و فرصت اینکه تحت تاثیر جنبه های صحیح ارزشی و هنجاری فرهنگ قرار بگیرند قرار نمی گیرند، بنابراین به همین دلیل من مسائل را به فرهنگ ربط نمی دهم باید دید که چه چیزی در جامعه وجود داردکه اجازه نمی دهد عده ای از این ریشه ها و خوبی ها بهره مند شوند و هنجارها را به خوبی درونی کنند، به هر حال من که این خطا را انجام می دهم در جایی دیگر این خطا را انجام نمی دهم و یا وقتی در خیابان به عابری خشونت اعمال می کنم، در خانه این خشونت را اعمال نمی کنم. بنابراین عملا این فرد یاد گرفته که کجا و در چه موقعیتی رفتاری را انجام دهد. بنابراین این نوع رفتارها را نمی شود خیلی به حوزه فرهنگ نسبت داد. اگر چه این بحث من به این معنی نیست که در آینده تعلیم و تربیت را در توقیت فرهنگ در نظر نگیرم اما معتقد هستم اینکه ما ریشه همه چیز را به فرهنگ نسبت بدهیم، درست نیست.

آقای دکتر جوادی نظر شما چیست؟

جوادی یگانه: من با نظر دکتر معید فر موافق هستم که طبیعتا ریشه بسیاری از مشکلات ما فرهنگی نیست یعنی ما در سطح فرهنگ مشکلی نداریم. مثلا اگر دروغ را مثال بزنیم می بینیم، با وجود اینکه دورغگویی در جامعه ما رواج دارد کسی آن را یک ارزش نمی داند.کسی دوست ندارد به صفت دروغگویی در جامعه شناخته شود، بنابراین دروغ یک مساله اجتماعی است نه مساله ارزشی و فرهنگی، در بسیاری از موارد ما باید مساله فرهنگی را از مساله اجتماعی تفکیک کنیم یعنی آن چیزی که در اجتماع می گذرد و شرایط اجتماعی، آن را اقتضا می کند با آن چیزی که واقعا در سطح ارزش ها است باید تفاوت قائل شویم. البته برخی از مسائل ما مسائل فرهنگی است.

وقتی ما یک رفتار اجتماعی را انجام می دهیم به دنبال هدف و کنش اجتماعی هستیم، هم ارزش ها اثر می گذارند وهم محیط فیزیکی و اجتماعی، بنابراین محیط هم مقدار زیادی بر این نوع رفتارها موثر است. یعنی اگر ما در یک منطقه جغرافیایی دیگری متفاوت از ایران بودیم احتمالا رفتارمان نیز تغییر می کرد و یا اگر در یک جزیره ای زندگی می کردیم، شاید رفتارها و عکس العمل ها به نوعی متفاوت تر از رفتارهای کنونی بود و من از این جهت محیط فیزیکی را موثر می دانم، اما مشکل اصلی ما مشکل فرهنگی یا محیطی نیست، بلکه ما در یک جامعه ای هستیم که این جامعه اجازه هنجار شکنی می دهد یا هنجار شکنی را تشویق می کند اما در محیط دیگر این نوع هنجارشکنی ها را تشویق نمی کند، بنابراین هرچند برخی از مسائل ما مسائل محیطی و فرهنگی است اما بیشترآن ها مسئله اجتماعی است. آقای معیدفر درست می گویند که معمولا فرهنگ مثبت است ولی ما ارزش های متعددی داریم و باید به تعبیر "چیتامبار" بین ارزش های روی کاغذ و ارزش واقعی تمایز قائل شویم، مثلا در کشور ما اگر بخواهند بگویند مرد خوب یا زن خوب چه معیارهای برای ازدواج باید داشته باشد، همه می گویند دختر و پسر باید اخلاق، مذهب یا دین داشته باشد، اما خانواده ها معمولا در مراسم خواستگاری اولین سئوالی که از داماد می پرسند می گویند شما چه شغلی دارید؟ و کسی از اخلاق سئوالی نمی پرسد، و عملا دین و اخلاق را برای ازدواج در درجه دوم می دانند اما ثروت و زیبایی را در درجه اول قرار می دهیم.

مثال دیگر اینکه در جامعه ما پرخاشگری ارزش است یعنی بد دهنی بد است ولی نه به آن اندازه ای که ما می گوییم. اگر کسی بتواند عصبانی شود و فریاد بزند راحت تر کارش پیش می رود، کارمندی که در اداره کاری را انجام نمی دهد اگر با فریاد و پرخاشگری با آن برخورد شود زودتر مشکل حل می شود، بنابراین فریاد زدن به وقت لزوم، خشن بودن، توانایی کتک زدن دیگران در جامعه ما یک ارزش به حساب می آید. لذا رفتارهایی مانند پرخاشگری در جامعه ما ارزش است، البته این پرخاشگری، فحش و بد دهنی به افراد ضعیف تر از خود اعمال می شود، افرادی که از لحاظ ثروت، توانایی جسمی و غیره از ما در رده پایین تری هستند و ما همواره با انسان های قدرتمندتر از خود، بسیار هوشمندانه برخورد می کنیم، حتی انتقادات در جامعه ما نیز معمولا به افراد ضعیف تر صورت می گیرد. این همه خشونت های کلامی و نگاه جنسی به زنان در جامعه به این دلیل است که این تصور وجود دارد که زن ها نمی توانند با کسی که به آنها تعرض می کند، برخورد کنند. برای مثال دیگری از مسائلی در سطح اجتماعی و نه فرهنگی، تنبلی را می توان بررسی کرد.

من در این زمینه نیز کار میدانی انجام داده ام، نتیجه پژوهش ما این بود یعنی گرایش شخصیتی به تنبلی در تهران وجود ندارد، اما وقتی در جامعه می توان کار نکرد و پول درآورد، چرا باید کار کنیم. تنبلی در جامعه ما بیش از اینکه یک مشکل شخصیتی باشد این است که ما آن را یک نوع ارزش تلقی می کنیم. در جامعه ای که مردان دو یا سه شیفت کار می کنند و زنان نیز علاوه بر کار بیرون، در منزل نیز کار می کنند نمی توان گفت جامعه تنبلی است. با این وجود اگر بپرسیم پس چرا با این شرایط کار در جامعه ما پیش نمی رود باید گفت علتش این است که هماهنگی ها در جامعه درست صورت نمی گیرد، یعنی آن جایی که باید کار بکنیم کار نمی کنیم، در بسیاری از موارد مدیری که می خواهد کارها را اداره کند کمتر از کارمندان می داند، به راحتی می شود این مدیر را بازی داد، به همین دلیل کاری انجام نمی شود. در واقع باید گفت انسان های جامعه ما افراد کاملا زرنگی هستند نه تنبل. فردی که با ماشین دولتی بی رحمانه رفتار می کند ولی با ماشین خودش خوب رفتار می کند نمی شود گفت بلد نیست چطوری با ماشین رفتار کند باید گفت این فرد، فردی بی ملاحظه است، و این عاداتی که ما در جامعه ایران می بینم مشکل بدی است اما اسم آن تنبلی نیست، مشکل این است که ما در جامعه خود سیستمی داریم که این سیستم بلد نیست از افراد کار بکشد. به نظر من تنبلی و دروغ مشکلی است در سطح اجتماعی، در واقع مردم جامعه ما به ذاته و شخصیتا دروغگو و تنبل نیستند و آن را ارزش نمی دانند.

اما در جایی نیز در سطح ارزش ها ما مشکل داریم ولی این مشکلات در سطح ارزش ها به اندازه سطح اجتماعی نیست، عمده نابسامانی که در جامعه ما وجود دارد ریشه اجتماعی دارد. در واقع ما یک جامعه به شدت در هم ریخته و نابسامان داریم که خیلی از مشکلات را ایجاد می کند البته ما مشکلاتمان در سطح تربیتی، شخصیت و ارزش ها نیز است و من آن را انکار نمی کنم. برخی از مشکلات سطح ارزش ها انصافا جدی است، ولی اینکه در سطح اجتماعی مشکل داریم به این معنی است که اقتضائات ساختاری و اجتماعی ما موجب تنبلی ما می شود. در جامعه ای که همواره ثروت ارزش می شود برای افراد مهم است که ثروتمند باشد اما از کدام راه این ثروت را بدست بیاورند مهم نیست، به همین دلیل افراد در ادارات و یا سازمان های دیگر تلاش می کنند به هر طریقی به آن ثروت و ارزش دست یابند. لذا وقتی ما ثروت را به عنوان یک ارزش تلقی می کنیم طبیعی است که این به هم ریختگی در جامعه ایجاد می شود.

لذا به نظر من عمده مشکلات ما در جامعه مشکل در سطح اجتماعی است یعنی ما باید آن دو سطح را کنار بزنیم و فقط مسائل را در این سطح بررسی کنیم. به همین دلیل بی فرهنگی لغت خوبی نیست، لغتی است که ما آن را می سازیم تا مشکلات را از سطح ساختار به سطح اشخاص ببریم و سیستم را تبرئه کنیم. اگر چه اشخاص هم مشکل دارند ولی در حال حاضر مشکل ما اشخاص نیست، مشکل اصلی در سطح اجتماع است، مثلا در علت یابی تصادفات به جای اینکه بگوییم خودرو ساز مقصر است که خودروی بی کیفیت و بدون امکانات حفاظتی تولید می کند و یا جاده مشکل دارد همه می گویند راننده مقصر است، اگر چه وی نیز تقصیر دارد، بنابراین اینکه ما می گوییم بی فرهنگی، این می خواهد مشکلات را از سطح ساختار، سیستم و اجتماع به سطح اشخاص هدایت کند که به نظر نوعی آدرس غلط دادن است برای اینکه مقصرهای اصلی کمتر دیده شود.این توضیح را هم باید بدهم که فرهنگ مفهومی خیلی کلی است، ولی من فرهنگ را به معنی نظام ارزش ها و هنجارها گرفتم و آن را از اجتماع تفکیک کردم. یعنی اگر سه نظام شخصیت، نظام اجتماعی و نظام فرهنگ را از یکدیگر تفکیک کنیم، آنگاه تفاوت بین مسائل اجتماعی و فرهنگی را بیشتر درمی یابیم.

معیدفر: وقتی در تلقی عامه ما بحث فرهنگ مطرح می شود به این معنا است که به جبرگرایی رسیدیم به این عبارت که فرض کنید ما اینطوری شکل گرفتیم که نمی توانیم غیر از این رفتار را انجام دهیم این به این معنا است که غیر از این کاری که الان داریم انجام می دهیم را نمی توانیم انجام دهیم ولی همان را هم می شود سئوال کرد که آیا این رفتاری که در این محیط یا جامعه انجام دادید در کشوری دیگری مثل عربستان نیز می توانید انجام دهید؟ وقتی طرف می گوید نه، آن وقت ما می گوییم وقتی که انجام نمی دهید وقتی در روابط خانوادگی یا دوستان نیز انجام می دهید باز با پاسخ منفی مواجه می شویم، یعنی این بیانگر آن است که این رفتار بخشی از شخصیت وی نیست، آن الزام آور و جبر نیست این در واقع رفتاری متناسب با آن موقعیت است. یعنی من ایرانی بسیار موقعیت شناس هستم و تمام رفتارهای من نه بر اساس ذاتیات من، بلکه بر اساس تشخیص من از اینکه کجا چه رفتاری را انجام دهم روی می دهد. مثلا من ایرانی که اینقدر سود جو هستم روز عاشورا در خانه ام باز است به همه غذا می دهم و اگر مهمانی بیاید بهترین غذاها را به او می دهم. من ایرانی که اینقدر نفع طلب هستم برای بچه خود بزرگترین کارها را انجام می دهم که به این نوع رفتارها، رفتار متناسب با موقعیت می گویند نه فرهنگ. البته ممکن است ما در مواقعی در رفتاری مداومت کنیم بعضا یاد گرفته باشیم هر وقت کوچه می رویم آشغال را بیرون پرت کنیم اما باز این رفتار را همه جا انجام نمی دهیم. به همین دلیل واقعا دشوار است به آن بگوییم فرهنگ. فرهنگ به جنبه های پایدار رفتار می گویند. به آن، رفتار متناسب با موقعیت میLگوییم.

*آقای دکتر لواسانی شما به عنوان یک روانشناس اگر بخواهید از دیدگاه فردی دلیل برخی رفتارها و عادات غلط رایج در جامعه امروز ما را بررسی کنید چه توضیحی برای آن ارائه می دهید؟ ریشه فردی و اجتماعی شکل گیری رفتارهای نابهنجار در میان افراد چه می تواند باشد؟

لواسانی: به هر حال روانشناسی مطالعه علمی رفتار است. انسان، رفتار و فرهنگ از یکدیگر تفکیک ناپذیر است. خود رفتار زاییده ذهن ما است. یعنی از ذهن شکل می گیرد ما آن را ابتدا باور می کنیم و بعد از تایید در مورد آن شور و اشتیاق ایجاد می شود که در روانشناسی به آن انگیزه می گویند، بعد تصمیم می گیریم و در نهایت آن را انجام می دهیم. حال این رفتارها گاهی بهنجار و نرم نیست. نرم هم همان الگویی است که ما رفتار را بر اساس آن می سنجیم و می گوییم آن درست است یا نه. از طرفی انسان با فرهنگ فردی است که فکر می کند و بر اساس باور خود به آن عمل می کند از طرفی انسان بی فرهنگ وجود ندارد حتی اگر من بی ادبانه با کسی صحبت می کنم صاحب فرهنگ هستم. در واقع اتفاقی که برای رفتار نابهنجار شکل می گیرد این است که متاسفانه عناصر فرهنگ ما با هم شکل نمی گیرد، (رشد همزمان عناصر فرهنگ مثل این است که خودروسازان به تعدادی خودرو بسازد که به همان نسبت جاده ها نیز توسعه پیدا کند و من انسان نیز در این زمینه آموزش دیده باشم که در رانندگی چگونه رفتار کنم). از طرفی افراد دارای شخصیتی هستند که از زیست بوم آنها نشات می گیرد. یعنی زیست بوم و محل زندگی ما فرهنگ ما را می سازد و فرهنگ من نیز شخصیت مرا می سازد و من نیز بر اساس آن رفتار می کنم. اینکه من کجا بدنیا آمدم و چه باوری دارم و الگوها و متغییرهای من چه کسانی هستند و من نیز بر اساس آن الگویی که می بینم، رفتار خود را شکل می دهم. از دیدگاه روانشناسی وقتی که انسان بزرگ می شود معمولا همان الگوهای رفتاری دوران کودکی خود را دارد. یعنی الگوهای رفتاری ما بر اساس کودکی ما شکل می گیرد. فرض کنید من یک پسری 4 ساله هستم که سریع و بدون لکنت حرف میزنم و با دوچرخه در منزل می چرخم حالا من در 30 سالگی نیز به همان شیوه حرف می زنم و همان رفتار دوچرخه سواری خود را در بزرگسالی در موتور سواری در خیابان نمایش می دهم، بنابرای شاکله شخصیت افراد در همان بازه زمانی 4 تا 7 ساله شکل می گیرد. در شکل گیری این شالکه عواملی مانند محیط به دنیا آمدن و متغییرهای دیگر تاثیر دارد حال در بزرگسالی وارد جامعه می شود، در جاهایی به من یک اجازه هایی می دهد که من مطابق میل خودم رفتار کنم اگر چه یک الگوی کلی دارم، مثلا ما از نظر فرهنگی نمی توانیم مانند ژاپنی ها باشیم چون شخصیت فرهنگی آنها یک شخصیت درون گرا است ولی شخصیت فرهنگی ایرانیان شخصیتی برون گرا است، یعنی شخصیت فرهنگی ما می گوید همه دنیا باید مثل من باشد و من بهترین و در سطح دنیا تاثیرگذار هستم.

بنابراین باید بررسی کنیم که فرهنگ ایران در گذشته چگونه بوده است. این را که اعراب و فرنگی ها و حتی خود ایرانیان در مورد ما چه گفتند را بفهمیم، ایرانی همواره اسطوره ساز است و مهمان نواز هم است و بر اساس آن مذهب و دینی که دارد در جاهایی نقش افراد تغییر می کند. در جایی می داند باید درست رفتار کند اما می بیند برای اینکه کارش راه بیفتد فرصت طلب باید باشد و می داند اگر دروغ بگوید بدون نوبت وارد صف می شود و جالب این است از این نوع رفتار به عنوان زرنگی یاد می کنند. برای اینکه از این بحث نتیجه ای بگیریم ما دچار چند چالش بزرگ هستیم که اولی تضاد بین سنت و مدرنیته است( بالاخره ما مدرن شویم یا سنتی بمانیم این یک تضاد است)اینکه در حوزه فرهگ بخشی از مدیران فرهنگی ما ناکارآمد وارد شدند و هیچ کس به وظایف خود عمل نمی کند، دوم نقش آموزش است که در حوزه فرهنگ باید آموزش دهیم که هر کسی نقش خود را بازی کند بر اساس آن پدر، مادر، استاد و غیره نقش خود را بازی کند حال چه اتفاقی افتاده که این الگوهای رفتاری باعث شده است وقتی کسی زیاد صحبت کند می گویند فرد پرحرفی است ولی همان صحبت را کسی در موقعیت دیگر بزند به او فرد اجتماعی می گویند.

یا من جایی قاطع حرف می زنم می گویند فلانی فرد کله شقی است ولی همان الگو را یک شخصیت مطرح انجام دهد به وی فرد اجتماعی می گویند، لذا رفتاری که من نوآور محسوب می شوم ولی دیگر بی ادب، باید تغییر کند و به تعریف فرهنگ بازگشت داده شود. ما در فرهنگ کلمات رایج و غلطی داریم اگر من آشغالم را در خیابان انداختم بی فرهنگ نیستم در نتیجه اتفاقی که برای ما به عنوان یک شخصیت بهنجار یا نابهجنار شناخته می شود این است که من یاد می گیرم که رفتار پرخاشگری انجام دهم، البته باید هر شخصیتی در جایگاه خودش راهبردهای شخصیتی و الگوهای رفتاری را بشناسد و باور دین و فرهنگ هم بسیار تاثیرگذار است.

در این زمینه ها نقش تربیت در دوران کودکی بسیار با اهمیت است اینکه من می گویم من پدر هستم و درست رفتار می کنم اگر آن رفتار را فرزندم در من قاعدتا خودش نیز انجام می دهد، فرهنگ به گونه ای است که هر نسلی به گونه ای نسل بعد خود را می سازد، پس متغییرهایی در جامعه و نسلی که در حال گذر است وجود دارد که با تغییرات اجتماعی تغییر می کنند، ما نمی توانیم انسان های بعد خود را بی فرهنگ جلوه دهیم فرهنگ در جایگاه خودش یک شخصیت عظیمی است که بر اساس آن همه به دنبال تعالی هستند بنابراین خانواده باید متعالی و کارمند باید فرهنگ سازمانی عالی داشته باشد و من تلاش می کنم کمتر کار کنم چون فکر می کنم انسان هایی هستند کم کار می کنند و بیشتر پول درمی آورند بنابراین من نیز باید مثل او رفتار کنم، در واقع همه خانواده ها باید نقش های خود را در حوزه های تربیتی یاد بگیرند، به نظرم باید در این زمینه کارهای جدی صورت بگیرد.

ادامه دارد..

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان