منو سایت
تاريخ:هجدهم ارديبهشت 1389 ساعت 14:23   |   کد : 350
يادداشت
روايت زنانه از جنگ شهري؛ در باره علل اقبال به دا
منتشر شده در شماره 41 پنجره

منتشر شده در مجله پنجره. شماره ۴۱. ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹

 

روایت زنانه دا از جنگ شهری در خرمشهر

در باره علل اقبال به دا

محمدرضا جوادی یگانه

دا، زندگینامه سیده زهرا حسینی، زن خرمشهری است که دوران جوانی (17 سالگی) او مصادف با آغاز جنگ در خرمشهر شد، مصائب آغاز جنگ را درک کرد، و بعد از آن، آوارگی های پس از آن را. این کتاب، زندگینامه اوست از زبان خود او، از ابتدای تولد تا زمان حال، که توسط اعظم حسینی، گردآوری شده و ویراستاری و منقح شده است. کتاب توسط انتشارات سوره مهر در سال 1387 منتشر شده و چاپ صدم آن نیز اخیرا منتشر شده است.

چه چیزی در دا وجود دارد که آن را اینهمه جذاب کرده است؟ به گمان من، ترکیب چند عنصر به صورت همزمان، عامل جذابیت دا است: سقوط خرمشهر، بیان متفاوت از حضور زن در جنگ، روایت زنانه جنگ شهری، و پیدایی احساسات نوظهور خواننده.

الف) دا سرگذشت حمله عراق به خرمشهر است، ناگهانی و بیرحمانه. خرمشهر ویران می شود و بعد از سی و پنج روز مقاومت، به دست عراقیها می افتد و تخریب می شود و می شود خونین شهر. جنگ خانه به خانه خرمشهر، نمادی از مقاومت تاریخی مردم ایران، از سرزمین و شهر و دیارشان است. اما این داستان، با وجود آنکه داستان شکست است و از دست دادن شهر، ولی همه می دانیم که سرانجامی خوش دارد.

خرمشهر به سادگی توسط متجاوزین تسخیر نشد، و مردم خرمشهر تا آنجا که توان داشتند، از آن دفاع کردند. در بحبوحه بی سامانی سیاسی و نظامی آستانه جنگ، کمتر کسی به کمک مردم خرمشهر آمد. مقاومت سی و پنج روزه خرمشهر، مقاومت مردمی بیدفاع در برابر ارتشی تا بن دندان مسلح بود، و بازپس گیری خرمشهر، پیروزی ملتی بود تنها، در برابر تمام جهان؛ ملتی که برای اولین بار پس از دویست سال، توانسته بود شهری از دست رفته را پس بگیرد. و فتح خرمشهر، نماد خیزش مجدد ایران و پایان دوران شکست در ایران است؛ دیگر «منطق شکست» بر مناسبات ایران با جهان حاکم نبود. این است که خاطرات سقوط خرمشهر، هر چند تلخ است، ولی یادآور یک پیروزی شیرین و تاریخی است. (این مساله در نبرد والفجر هشت و فتح فاو صادق نیست. فتح فاو بسیار زیباست و اوج قدرت نمایی جنگی ایرانی، ولی اینکه بالاخره عراق فاو را پس گرفت، نکته ای است که در هر حال، به یاد می آورد پایان تلخ جنگ را.)

ب) دا رمان نیست، بلکه عین واقعیت است. از اینرو از عنصر خیال برخوردارنیست. نوعی «خود-زندگینامه» (autobiography) است، که البته جذاب است و ارزش خواندن دارد. تفاوت دا با رمان جنگ در اینکه است که رمان، واقعیت مجازی (virtual reality) است، یعنی برگرفته از تجربیات و مشاهدات نویسنده است، اما «کاملا» با آن منطبق نیست، در اسامی و حوادث و مکان ها و... دست برده شده است. «سفر به انتهای شب» فردیناند سلین (1932)، داستان دوره ای از زندگی فردینان باردامو را در در جنگ جهانی اول (به عنوان سرباز) بیان می کند و مجروحیت او و بستری شدنش در یک بیمارستان روانی، پس از آن سفر او به قلب آفریقا، و بعد آمریکا. این کاملا مطابق با تجربیات سلین و حوادث رخ داده در زندگی اوست. اما باز هم زندگینامه سلین نیست. مرز میان واقعیت و تخیل در رمان، پر ابهام است، ولی روشن است که در هر حال، رمان، به تمامه، واقعیت نیست.

اما دا، تماما واقعیت است. یعنی هر چه در این کتاب گفته می شود، چیزی است که زهرا حسینی مستقیما دیده است (ممکن است خطا دیده باشد یا خطا فهمیده باشد، ولی در آنچه دیده، نبرده است، یا ما انتظار داریم نبرده باشد و البته می توان مطالب کتاب را با روایت های دیگر از همان مقطع راست آزمایی کرد. در کتاب این راست آزمایی با ذکر خاطرات دیگران از زهرا حسینی به صورت ضمایم انجام شده است). روایتی است از زندگی او، که از ابتدای آن شروع می شود و تا حوالی اکنون را در بر می گیرد، و از خلال روایت زندگی شخصی او، ما به بخشی از واقعیت و جزییات حمله عراق به خرمشهر، آوارگی مردم آن و مهاجرین جنگ تحمیلی پی می بریم.

دا، یکی از بهترین کتاب های منتشر شده در باره جنگ است و در حوزه ادبیات جنگ می گنجد، اما رمان نیست، و نمی توان بر اساس آن رمان جنگ را تحلیل کرد. و البته یکی از علل موفقیت دا، فاصله گرفتن آن از رمان است. تجربه رمان جنگ در یکی دو دهه اخیر نشان می دهد که نویسندگان جنگ، برای جذابیت بیشتر (یا بنا به تعریفی که از رمان داشته اند) عناصری را در رمان وارد کرده اند، که معمولا نه با انتظار خواننده رمان جنگ سازگار است و نه با واقعیت جنگ.

حضور یک فاحشه به همراه دخترش در آبادان، سرباز ایرانی که در آغاز آتش بس با یک سرهنگ عراقی نامه نگاری می کند، داستان جنازه عریان دخترمنافقی که سپر بلای رزمنده ای می شود که پیش از این با او همسایه بوده و... نمونه هایی است که هر چند در جنگ امکان وقوع داشته، و شاید هم رخ داده باشد، اما آنقدر نیست که بتواند بعدی از ابعاد جنگ را بیان کند. و همین مساله ای است که مخاطب را از رمان جنگ دور می کند. جنگ تحمیلی یک استثنا در تاریخ ایران بود، اما رفتارهای رزمندگان در دوران جنگ، عمومیت هایی داشت که رمان جنگ چندان قدرت بیان آن عمومیت ها را دارد.

فاصله گرفتن مخاطب از رمان جنگ (که انتظارات او را برآورده نکرده) و توجه مجدد وی به روایت های مستند از جنگ مشهود است و این باعث شده تا بار دیگر، روایت های اصیل از جنگ (که در قالب شب های خاطره دنبال می شد) به صورت خاطرات منقح شده از جنگ (و بدون عنصر خیال) به عنوان ژانر غالب ادبیات جنگ مطرح شود.

ج) یکی از استثناهای جنگ تحمیلی، فقدان عنصر جاذبه جنسی میان زن و مرد در جنگ است. عشق و زن یکی از درون مایه های ماندگار رمان است، اما جنگ فاقد این ابعاد بوده است. جنگ تحمیلی (جز در دوران اولیه خود، بویژه در خرمشهر) خارج از محیط شهری رخ داده است و لذا تعمیم الگوهای جنگ داخلی آمریکا یا مقاومت کشورهای اروپایی اشغال شده توسط آلمان در جنگ جهانی دوم (در قالب رمان های رایج جنگ در جهان) به جنگ عراق علیه ایران، روایت جنگ را از واقعیت خویش دور می کند و این مساله ای است که در رمان جنگ در دو سه دهه اخیر رخ داده است.

در جنگ تحمیلی، زن و مرد حضور داشتند، زنان بیشتر پشت جبهه، ولی زنانگی و مردانگی در جنگ بروز نداشت. آنچه حضور داشت، روابط خانوادگی (مادر با پسر، خواهر و برادر، و زن و شوهر) بود که در اینها، بیشتر عواطف خانوادگی بروز دارد و مساله جنسی در رابطه زن و شوهر در حاشیه آن مطرح می شود.

اما روابطی که منجر به ازدواج می شود، نوعا در سالهای پیش از شروع جنگ و در فعالیت های داوطلبانه در کردستان و در سایر مناطق رخ داده است. شروع جنگ، آن اندازه سهمگین بود، که تمام این نوع را روابط و خیالات را تحت الشعاع قرار داد.

آنچه در جنگ رخ داد، دوری بود و نگرانی زمان عملیات و شهادت فرزند و برادر و شوهر، و همه فعالیت های پشت جبهه زنان. این نوع از روابط خانوادگی میان زن و مرد، زیباست، اما کمتر به چنگ رمان جنگ درآمده است. نوع داستان های کوتاه سید مهدی شجاعی، قاصدک علی موذنی و برخی داستان های زهرا زواریان یا داستان های نوجوان در باره جنگ در این قالب قرار می گیرد.

در دهه گذشته، روایت دیگری از زن در جنگ نیز بیان شد و آن روایت زنان (همسران) سرداران جنگ بود. اکثر فرماندهان جنگ، جوانانی بودند که نزدیک به زمان جنگ یا در طول جنگ ازدواج کردند و همسران آنها نیز زنانی بودند که در عرصه اجتماعی حضور داشتند و روایت های آنها (شفاهی یا کتبی) مخاطب را جذب می کرد، چون آشنایی و ازدواج را در بر می گرفت و دوری فرماندهان از خانواده و...

اما این زنان، دور از جنگ بودند (هر چند برخی از آنها، در کردستان حضوری فعال داشتند) و تنها در حاشیه جنگ بودند.

تاکید یکباره و افراطی بر روایت این همسران، موجی بود که افول کرد؛ دلیل افول آن نیز باز انتظار مخاطب بود، و اینکه این روایت ظرفیت محدودی برای بسط دارد (بویژه با خصوصیات اخلاقی جامعه ایران در پرهیز از بیان روابط صمیمانه میان زن و شوهر). ما از خلال داستان رفتار یک فرمانده لشگر در خانه، تقریبا چیزی از رفتار جبهه و جنگ وی نمی دانیم و خواننده رمان و ادبیات جنگ انتظار دارد که این را بداند.

د) دا نیز روایت یک زن است از جنگ، اما از نوع دیگری است. داستان زنی نیست که شوهرش به جنگ رفته و او چشم انتظار است؛ زنی که با نامزد یا شوهر جوانش در میانه جنگ گرفتار شده و اکنون خودش یا شوهرش به اسارت در آمده است؛ زنی که شوهرش شهید شده و او مانده با فرزند طالب پدر، یا بی فرزند و در میانه نامحرمان، و او همچنان وفادار به شوهر شهید؛ زنی که شوهرش فرمانده لشگری است و او در یکی از شهرهای مرزی دور از خانواده زندگی می کند و شوهر تقریبا هیچ وقت نیست؛ زنی که شوهرش جانباز شده و او یک عمر با او زندگی می کند و دشواری های آن را تحمل می کند. اینها بخشی از تاریخ این جنگ است و روایت حضور زنان در آن، که هر یک بجای خود با ارزش است.

اما دا، هیچ یک از این داستان ها نیست و متفاوت با همه آنهاست. داستان زنی است در متن جنگ. روایت دختر جوانی که جنگ به شهر آنها هجوم آورده و او (دختری در آستانه جوانی) بتدریج درگیر خشن ترین فعالیت های متصور زنانه می شود: مرده می شوید، آنهم بدن زنان کشته شده از جنگ، زیر آوار مانده یا ترکش بمب و راکت خورده و با بدن های قطعه قطعه، جنین های سقط شده و نوزدان با پستانک به دهان کشته شده.

راوی دا دیگر در انتظار خبر نیست، قبل و بعد از واقعه (تربیت فرزند و موافقت با اعزام او به جبهه، و برخورد او با جنازه فرزند شهیدش) نیست که حضور داشته باشد، بلکه در متن واقعه است و خود، عین واقعه است.

و در همین میانه، پدرش و بعد از پنج روز برادرش نیز کشته می شود، در همین نزدیکی، و او به ناگهان خبر شهادت برادر را در می یابد، به عینه و با دیدن جنازه برادر، باز هم در میانه و همانگونه که رزمندگان در صحنه جنگ، به صورت اتفاقی، روایت شهادت نزدیکانشان را می بینند و می شنوند.

زهرا حسینی یک سیر تدریجی را در ورود به جنگ پیدا می کند. ابتدا دیدن جنازه ها است در روز اول جنگ، بعد کمک به حمل جنازه، پوشاندن زخم جنازه ها برای اینکه خون نیاید، شستن جنازه ها، قبر کندن و خاک کردن جنازه ها. سیر بعدی در ارتباط با مرگ است: ابتدا دیدن و شستن جنازه در مرده شویخانه، بعد دیدن بدن های تازه کشته شده (پیرمرد با مغز متلاشی شده در پشت بام و جمع کردن تکه های مغز وی)، بعد رسیدن در لحظه مرگ آن جوان و بعد مشاهده فجیع ترین انواع مرگ (متلاشی شدن ارتشی در مقابل او و دیدن افراد سر تا پا سیاهپوش، که جزغاله شده بودند). سیر بعدی نیز در ارتباط با خود اوست: موج گرفتگی و بعد مجروحیت. با همین سیر تدریجی نیز در کار جنگ وارد می شود: کمک به مجروحین، آمپول زدن، و بعدها در کمپ بخیه زدن. توزیع غذا در جبهه بهانه ای می شود برای حضور در صحنه جنگ در خرمشهر. در جنگ نیز خمپاره پرتاب می کند، اسلحه تعمیر می کند، در لحظه های بحرانی جنگ شهری در خرمشهر حضور دارد و شلیک می کند، در اتاق جنگ حاضر می شود و با سرهنگ های ارتشی بحث می کند. و بعد از مجروحیت بر سر حقانیت رزمندگان با ارتشی ها درگیر می شود و دستگیر می شود. این پختگی در سیر تدریجی، خواننده را با جنگ آشنا می کند و آن را برایش باورپذیر می کند.

دا دختر جوانی است که هم نقش کاملا زنانه ایفا می کند (بدن زن مرده شستن) و هم نقش مردانه (گورکنی و جنگ). این پختگی در اثر جنگ است که دا را جذاب می کند. دا، روایت زنی است که نه به خاطر دیگری (یک شهید یا شوهری که فرمانده است)، و وابسته به او اهمیت پیدا می کند؛ که خود در میانه میدان است. و در جایی است که ما انتظار نداریم باشد. دا تعریفی را از جنگ بیان می کند که کمتر کسی آن را دیده است، ولی موجود است و رمان جنگ از آن سر باز زده است. داستان های مردانه جنگ نیز از این روایت ها دارند، اما اولا جنازه شهدای معرکه شسته نمی شود و ثانیا روایت مردانه جنگ بیشتر کشته شدن و شهادت است نه جنازه ها و غسالخانه. و حضور این تعداد کشته زن در یکجا است که اثر را درخشان می کند و هوار واقعیت دردناک است بر خواننده. در «سلاخ خانه شماره 5» انتظار ما این است که تمام داستان در باره پرتلفات ترین کشتار انسانی توسط حمله هوایی متفقین در درسدن آلمان باشد، اما کمتر توصیفی از تعداد صد و خرده ای هزار کشته موجود است و بیشتر به حوادث پیرامونی می پردازد. و از این حیث، دا می تواند روایت منحصر به فردی را ارائه کند، که تاکنون با این دردناکی و اثرگذاری در ادبیات فارسی موجود نبوده است.

ه) مارجوری دوالت در کتاب «روش رهایی بخش» (1385) در تحلیل رمان «دنیای بورژوازی جدید» نوشته گاردایمر (1966) نشان می دهد که قرائت منتقدان نشریات عمومی (عمدتا مرد)، و دانشگاهیان و پژوهشگران ادبی با قرائت یک خواننده زن معمولی و حتی فمینیست متفاوت است. او در بخشی از این تحلیل نشان می دهد که نویسنده زن آن رمان جزییات فراوانی از زندگی روزمره و نقش های مادری و زنان را در داستان آورده است، اما اکثر خوانندگان به این جزییات بی توجه بوده اند و آن را بخش های فرعی قلمداد کرده اند. در دا نیز چنین است. نویسنده به عنوان زن جزییاتی را بیان کرده که در خاطرات مردانه از جنگ این خاطرات به یاد آورده نمی شود و به چشم نمی خورد، یا بیان نمی شود. ذکر این جزییات باعث شده تا دوران 22 روزه حضور خانم حسینی در خرمشهر (از آغاز حمله عراق تا مجروح شدن) در حجمی بالغ بر 460 صفحه (صص 73-531) و بدون تکرار بیان شود. در حالیکه کل روایت بابانظر بعنوان یک فرمانده از جنگ هشت ساله در 390 صفحه (صص 64-458) ذکر شده، با این تفاوت که تعداد کلمات در هر صفحه دا حدود 1.5 برابر بابانظر است.

مقایسه کنید صحنه جمع کردن مغز متلاشی شده پیرمرد کشته شده روی بام در کتاب دا (صص 271-274) با ذکر تمام جزییات و گفتگوها و رفتارها، با صحنه درخشان توصیف مجروج شدن بابانظر در حداقل کلمات از زبان خودش: «تمام بدنم غرق خون بود، چشم چپم کور شده بود، گوش چپم دیگر نمی شنید، پهلو و قفسه سینه ام شکافته بود، ماهیچه های دستم آش و لاش بود، پاهایم وضع بهتری نداشتند؛ اما به نظر خودم خوب و سالم بودم. حسین آذری نوا با دیدن من شوکه شد. مرتب دور من می چرخید و می گفت نظرنژاد چشمت چه شده؟... گفتم شما به چشم من چکار داری؟ نیروها دارند تلف می شوند.» (بابانظر، ص 131) بابانظر گلوله تانک خورده است، به شدت مجروح شده و بعد از مجروح شدن، از صبح تا نه شب گردان خود را در جنگ را اداره می کند، و بعد خودش به عقب برمی گردد. تمام این چندین ساعت، که وقایع صحنه نبرد را هم بیان می کند، در کمتر از 3 صفحه بیان شده است.

این تمایز میان روایت زنانه و مردانه از جنگ، شاید یکی از نکاتی باشد که اقبال فراوان به دا را نیز تحلیل کند، که البته مستلزم تحقیق بیشتر است.

و) دیوید میال (Miall) در مقاله ای با عنوان «گفتمان ادبی» (2002) در باره انواع تاثیرات اثر بر خواننده (و نوع احساسات تحریک شده آنها) می گوید که تحقیقات تجربی ادبیات (Empirical Science of Literature-ESL) نشان می دهد در رمان احساسات نوظهور بيشتر از احساسات قديمي برانگيخته می شوند، اما کمتر دلپذير هستند. تصویر اجساد زنان تکه تکه شده در اثر بمب و راکت دشمن، و دختر جوانی که به جبر زمانه مجبور می شود جسد آنها را بشوید، احساسی نوظهور است و کمتر کسی است که تجربه مرده شویی داشته باشد. این تصویر به دلپذیری خاطرات تکراری (عشق و حادثه و...) نیست، اما به همین دلیل تاثیرگذار است و در یاد می ماند.

و دا داستانی است که در خاطره جمعی مردم ایران می ماند: دختر جوانی در غسالخانه خرمشهر با بدن های خونین پیش رویش.

***

حیف که این رمان اینهمه حجیم است (بیش از 800 صفحه). می شد داستان فقط از زمان حمله عراق به خرمشهر شروع شود و با مجروح شدن راوی خاتمه یابد. تمام خاطرات دا از کودکی و نوجوانی، قابل حذف است و هیچ ضرورتی ندارد، و همچنین ماجراهای پس از جراحت نیز هم. کتابی با این حجم، هم برای همراه بردن دشوار است و هم برای در دست گرفتن و خواندن سنگین است. بعلاوه زمان زیادی را طلب می کند. می شد کتاب را در دو جلد طراحی کرد، یا بعد از موفقیت بخش اول، بخش های دیگر را به عنوان تکمیل بحث اضافه کرد، یا می شد در جلد دوم اطلاعاتی را دیگران در باره خانم حسینی بیان کنند، تا به نوعی بر مستند بودن کتاب بیفزاید. اما کم شدن حجم کتاب یک ضرورت بوده، که انجام نشده است.

باز هم حیف، که سوره مهر ملاحظات تبلیغی را در دا وارد کرده است و همین باعث شده تا در رونق دا (به عنوان پرفروش ترین کتاب ادبیات داستانی ایران) تشکیک شود. وقتی کتابی پرفروش است، چرا باید هر چاپ آن تنها 3000 نسخه باشد. و آیا این امر (که غیراقتصادی است)، راهی برای به چاپ صدم رسیدن نیست؟ چه تفاوتی چاپ صدم با چاپ های قبلی دارد؟ و این نحوه انتشار و توزیع، با سئوالات پیرامون آن به نوعی ضدتبلیغ تبدیل می شود. یکی از نقدها به دا که پرفروش بودن آن را زیر سئوال می برد، آن است که کتاب با رانت دولتی و بیشتر به صورت اهدا پرفروش شده است. خوب است سوره مهر در باره سئوالاتی از این نوع توضیح دهد، تا مخاطب دا و رونق دا با این شبهات، هدر نرود. و نشان دهد که دا نه تنها پرتیراژترین و پرفروش ترین است، که پرمخاطب ترین نیز هست.

و حیف تر اینکه سوره مهر برای تبلیغ دا پوستری چاپ کرده با تقریظ هایی از داريوش مهرجويی، تهمينه ميلانی، رخشان بنی اعتماد، منيژه حكمت، احمد نجفي، رويا تيموريان ، مريلا زارعی و... در باره کتاب. آیا قوت کتاب به تایید این حضرات است یا کتاب خود باارزش است و چقدر برای خواننده دا، این نام ها می تواند جذب کننده باشد. و چرا باید به این نام ها متوسل شد. اگر همین نام ها، کتاب دیگر سوره مهر را رد کردند، تکلیف خواننده چه می شود؟

و یک آرزو. دا یک داستان است و خاطره. هر نوع استفاده دیگر از آن، لطمه به اصل داستان زدن است. ظاهرا تهمینه میلانی می خواهد این کتاب را به فیلم تبدیل کند و ظاهرا قرار است نمایشنامه رادیویی از دا تهیه شود. با صرف نظر کردن از این مساله که با چه منطقی (و با کدام سابقه ای) تهمینه میلانی باید این داستان (پرفروش ترین کتاب ادبیات جنگ) را بسازد، مساله اساسی این است که کدام بخش این داستان باید تصویر شود؟ نقطه اوج دا در مرده شویخانه است. کدام دوربین و بر اساس کدام هنجار اجتماعی مجاز است اولا بدن برهنه زن را نشان دهد، ثانیا بدن مرده را در غسالخانه، و ثالثا بدن قطعه قطعه شده و خونین را، با روده های بیرون ریخته و پای قطع شده و جنین سقط شده. و اگر بنا نیست که جنازه ای نشان داده شود، اصل داستان نمی تواند بیان شود و فقط چیزهایی در باره نقطه مرکزی داستان و در حاشیه آن بیان می شود. دا بدون بخش مرده شویخانه، دا نیست، و اصالت و یکه بودن دا به همان بخش است. این روایت، کتبی است و تصویری شدن آن، از اصالت آن می کاهد.

وقتی این فیلم (بدون اجساد) ساخته شود، بیننده چیزهایی در باره دا خواهد دانست، و کمتر رغبت می کند که داستان حجیم آن را بخواند. و طبیعتا داستان اصلی دا، نخوانده می ماند. از این رو، این داستان، حداقل تا چند سال نباید به تصویر کشیده شود، تا نقطه محوری آن به بخشی از خاطره جمعی تبدیل شود، و آنگاه در باره بخش های پیرامونی فیلم ساخته شود.

***

دا داستان جنگ است، اما همه داستان جنگ نیست، «این جنگ یک گنج است» و از گوشه گوشه آن می توان مانند دا پیدا کرد. اما اصرار بر اینکه «این کتاب» همان است که سال ها به دنبال آن بوده ایم و بالاخره داستان جنگ متولد شد و...منجر به سوء تعبیر از این کتاب و از ادبیات جنگ خواهد شد.

هزار باده ناخورده در رگ تاک است...

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان