منو سایت
تاريخ:شانزدهم خرداد 1387 ساعت 13:41   |   کد : 187
مقاله
جنبش هاي تجددخواهانه ايرانيان و تداوم و تمايز آن در انقلاب اسلامي ايران
متن مقاله ارائه شده در سمينار «شناخت انقلاب اسلامي از طريق امام خميني» در دانشگاه مگاتراند بلگراد- صربستان- 15 خرداد 1387

همايش " شناخت انقلاب اسلامي ايران از طريق امام خميني " در تاريخ 15 خرداد 1387 توسط رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در بلگراد و ميزباني بخش شرقشناسي و مطالعات خاور ميانه دانشگاه مگاترند با حضور جوادی یگانه و چند تن از انديشمندان صرب در محل اين دانشگاه برگزار گرديد.

گزارش برگزاری همایش را به نقل از خبرگزاری مهر در اینجا بخوانید. همچنین برای شماهده تصاویری از برگزاری همایش اینجا را ببینید.

متن صربی مقاله را که توسط رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران ترجمه شده، در اينجا بخوانید. با تشكر از مهندس مهرداد آگاهي رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در بلگراد و آقاي الكساندر دراگوويچ، مترجم مقاله.


ایران پیش از ورود مدرنیته به ایران، امپراتوری ای بود با تمام مختصات یک امپراتوری شرقی. به تعبیر جان فوران، ایران در چهار سده پیش یکی از چند نظام جهانی اصلی در جهان بوده است. اما در آغاز قرن نوزدهم و با حمله روسیه به خاک ایران، ایرانیان درگیر تجدد شدند و از آن زمان به بعد، مهمترین مساله و اصلی ترین عامل در تبیین حوادث کلان تاریخی در ایران، دست یابی به تجدد بوده است.

شکست ایران در جنگ های ایران و روس، ضرورت دست یابی به تجدد را در ایران ایجاد کرد. عباس میرزا ولیعهد قاجاری و پس از آن، چند صدراعظم و نخست وزیر (قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، میرزا حسین خان سپهسالار) و در مرحله کوتاهی یک پادشاه (ناصرالدین شاه) دست به اقداماتی برای مدرنیزاسیون و ورود نهادهای مدرن به ایران کردند. عدم آمادگی صاحب منصبان و گروه های نفوذ در جامعه ایران (روحانیون، دربار، بازرگانان و ...) که همه به نوعی از وضع موجود منتفع می شدند و نیز مخالفت های دینی با برخی رفتار و گرایش های ضددینی موجود در فرایند تجدد، به همراه مخالفت های روسیه و انگلیس برای دست یابی ایران به تجدد، مانع از موفقیت این اقدامات شد.

مرحله دوم تلاش های ایرانیان، پس از شکست اقدامات مصلحین دوره قاجار بر پایه آگاه سازی عمومی توسط برخی از روشنفکران و روحانیون (بویژه میرزا ملکم خان و سید جمال الدین اسدآبادی) آغاز شد و در نهایت به پیروزی انقلاب مشروطه در 1285 شمسی منجر شد. مطالبات اصلی مشروطه خواهان، وجود پادشاهی مشروطه، تفکیک میان نهاد سلطنت و حکومت و نیز عمل بر اساس قانون بود، بگونه ای که عنوان یکی از رساله های پیش از انقلاب مشروطه، «یک کلمه» بود که راه نجات ایران را یک کلمه می دانست و آن، قانون بود. میرزا یوسف مستشار الدوله در این رساله به بیان اصول قانون اساسی فرانسه پرداخته و تلاش داشت تا عدم مخالفت آن را با اسلام نشان دهد و بدینوسیله علما و مردم را قانع کند که تجدد در تباین با اسلام نیست و بلکه، هر چه تجدد می گوید، همان است که پیامبر اسلام بیان کرده و در قران آمده است.

اما با پیروزی انقلاب مشروطه و در جریان تدوین قانون اساسی، اختلافات آغاز شد و ماه عسل انقلابیون بسیار کوتاه بود. اختلاف اصلی میان دو گروه متجدد و مشترع بود. متجددین به دنبال اخذ اصول تمدن فرنگی و نگارش قانون اساسی ای بر اساس کشورهای اروپایی بودند، فارغ از مخالفت یا موافقت آن با شریعت. اما متشرعین به دنبال تطبیق این قوانین با آموزه های اسلامی بودند و معتقد بودند که قوانین مخالف با شریعت اسلام، باید کنار گذاشته شود. این تعارض و درگیری های پس از آن، همه تلاش آن دسته از روشنفکرانی را که به دنبال تجددی بودند که تعارضی با دین نداشته باشد (یا از تعارض های این دو با سکوت گذر می کردند)، نقش بر آب کرد و از این دوره تا دهه های بعد، اندیشه حرکت های اصلاحی مبتنی بر اسلام، کنار گذاشته شد.

هر چند پیش از انقلاب مشروطه هم افرادی مانند آخوندزاده و طالبوف بودند که معتقد بودند که باید در تعارض میان شریعت و تجدد، اولویت را به تجدد داد و از همه عناصر دینی ناسازگار با تجدد صرف نظر کرد، اما این اندیشه به دلیل دینی بودن جامعه ایران و نیز قدرت اجتماعی و سیاسی روحانیون چندان اقبالی نیافت. اما پس از انقلاب مشروطه، به تدریج گروهی از متجددین در قالب حزب دموکرات، تلاش کردند تا با اصلاح برخی احکام دینی ناسازگار با توسعه (و نه مخالفت با اصل دین)، راهی به سوی تجدد بیابند. برنامه دموکرات ها براي «هدايت کشور به سمت کاروان پيشرفت بشري» عبارت بود از (آبراهاميان، 1377: 131): مبارزه با سرمايه داري خارجي و فئوداليسم داخلي، تشکيل مجلس شوراي ملي قدرتمند، به تاخير انداختن تشکيل مجلس سنا، دادن حق راي به همه مردان، انتخابات آزاد، برابري همه شهروندان بدون توجه به مذهب و نژاد، جدايي دين از سياست، سپردن امور موقوفات به دولت براي استفاده عموم، آموزش همگاني رايگان با تاکيد ويژه بر آموزش زنان، دو سال خدمت سربازي براي مردان، الغاي همه امتيازات بيگانگان، صنعتي کردن، ايجاد نظام مالياتي مستقيم و پيشرفته، محدود کردن کار روزانه به کمتر از ده ساعت، پايان دادن به کار کودکان، و توزيع زمین در بين کساني که آن را کشت مي کنند.

در ابتدای قرن بیستم، اختلافات فراوان میان انقلابیون و نیز همدستی روس و انگلیس در تقسیم ایران، ایران را تا آستانه تجزیه پیش برده بود. اما دو عامل اساسی پیروزی انقلاب روسیه و نیز کشف نفت در ایران، باعث شد تا هم عرصه به یکی از دو رقیب واگذار شود و شوروی انقلابی از صحنه سیاست ایران خارج شود و هم ایران از جایگاه حاشیه ای خارج شود و برای انگلستان اهمیت اساسی پیدا کند. از همین رو، ثبات و امنیت ایران در دستور کار انگلستان قرار گرفت و در میان تنش های میان انقلابیون، در سوم اسفند 1299، رضاشاه، که یک سرهنگ ارتشی بود، کودتا کرد و به تدریج، با حمایت های آشکار و پنهان انگلستان، وزیر جنگ، نخست وزیر و سپس پادشاه شد.

رضا شاه، هم به دلیل وابستگی سیاسی به بیگانگان و هم به دلیل منش استبدادی (که برگرفته از خصلت نظامی او بود)، گزینه ای مطلوب انقلابیون نبود. او مجلس را به مجلسی فرمایشی و دست نشانده تبدیل کرد و مخالفان خود را با تبعید و زندان و گاه قتل از صحنه سیاسی خارج می کرد. بعلاوه خصلت نوکیسه بودن او، و تلاش برای کسب ثروت از راه های غیر قانونی و با ارعاب زمینداران، او را بیش از دیگر پادشاهان منفور می کرد. اما توان وی برای ایجاد امنیت واقدامات اساسی توسعه ای و نیز خواست عمومی جامعه برای تغییر در جامعه ایران، اکثریت روشنفکران و بوروکرات را به این نیتجه رساند که باید با رضاشاه همراهی کرد و از طریق او جریان تجدد را دنبال کرد. علیرغم استبداد داخلی و وابستگی خارجی رضاشاه، بقیه اقدامات وی، همانها بود که خواست متجددین بود.

در این دوران، دین عامل اساسی عقب ماندگی دانسته می شد و تاکید بر اخذ تمدن فرنگی بود و حذف بخش های غیرتجددی دین. حذف حجاب و مخالفت با عزاداری های مذهبی، قطع کردن قدرت روحانیت در دادگاه ها و اداره موقوفات و مدارس، ایجاد امکان تحصیل برای زنان و نیز محددود کردن نهاد روحانیت از جمله مهمترین اقدامات رضاشاه در این عرصه بود.

همچنین رضاشاه در حیطه های گوناگون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دست به اقدامات وسیعی زد: تاسیس دانشگاه و اعزام دانشجویان ایرانی به غرب، احداث هزاران کیلومتر راه آهن و جاده در کشور، احداث انواع کارخانجات صنعتی، ایجاد بوروکراسی کارآمد، و نیز برقراری امنیت در ایران برخی از این اقدامات بود، که باعث شد چهره ایران در خلال دو دهه حکومت وی دگرگون شود و به گفته کاتوزیان، رضاشاه همه آنچه را که مصلحین قبلی می خواستند انجام دهند و نتوانسته بودند، به سرانجام رسانید.

اما اقدامات رضاشاه نیز مورد مخالفت اکثریت جامعه ایران قرار گرفت. روحانیت، طبقه سنتی تجار و بازاری ها، دانشگاهی ها و روشنفکران، کارگران، و اقلیت های قومی و مذهبی هر یک به دلیل یک یا چند اقدام رضاشاه از وی ناراضی بودند و به گفته آبراهامیان اگر رضاشاه در اثر اشغال ایران توسط متفقین در ایران از سلطنت عزل نشده بود، یا بر اثر کودتا برکنار می شد یا به دلیل آشوب های اجتماعی و شورش های داخلی.

بدین ترتیب با سرنگونی رضاشاه، دوره دوم تلاش ایرانیان برای تجدد با ناکامی به پایان رسید. در این دوران، باستان گرایی و تاکید بر گذشته پیش از اسلام در ایران و محدود کردن حضور دین در اجتماع، اصول اساسی گفتمان تجددی بود.

پس از آن، دوران کوتاه ده ساله ای، دوران تلسط گفتمان کمونیستی در ایران بود که به دو دلیل به سرعت در ایران به زوال رفت. دلیل اول وجود عناصر ضددینی کمونیسم بود که در جامعه مذهبی ای مانند ایران، غیرقابل ارائه بود و به همین دلیل هرگز حزب کمونیست در ایران تشکیل نشد و از نام های دیگر برای آن استفاده شد. دلیل دوم، خصلت امپریالیستی شوروی و طمع شوروی در تصاحب نفت شمال ایران بود که منجر به انزجار ایرانیان از نظام کمونیستی شوروی شد.

در ابتدای دهه 1330، گفتمان جدیدی در ایران، متاثر از ناکامی های گذشته شکل گرفت که علت عقب ماندگی را نه مانند گفتمان اول در ناکامی حاکمان می دانست و نه مانند گفتمان دوم در دین، بلکه تاکید اساسی این گفتمان بر استعمار بود و علت عقب ماندگی را تلاش های بیگانگان در عقب مانده نگه داشتن ایران می دانست. این گفتمان در ابتدا در نهضت ملی شدن صنعت نفت، بی اتکای به دین شکل گرفت، اما پس از آن، به تدریج به سمت سنت و دین نزدیک شد، تا در روایت امام خمینی از این گفتمان، راه اساسی نجات ایران و دست یافتن به توسعه، تنها بازگشت به اسلام و آموزه های دینی بود.

انقلاب اسلامی به نوعی تکمیل کننده دو نهضت اساسی ایرانیان (نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت) بود که در اولی تاکید بر آزادی سیاسی و حذف استبداد داخلی بود و در دومی تاکید بر استقلال سیاسی و مخالفت با وابستگی حاکمان به خارج بود. اما به دلیل ناکامی هر دو جنبش، اکنون مهمترین مانع در دست یابی به توسعه این دو عامل بودند و لذا در جریان انقلاب اسلامی، مهمترین شعار مردم، «استقلال و آزادی» بود که با رهبری امام خمینی راه تحقق آن، از طریق «جمهوری اسلامی» بود.

امام خمینی که خود از نزدیک شاهد تلاش های مردم ایران در صد سال گذشته بود، و نیز با قرار گرفتن در عالی ترین سطوح نهاد روحانیت، در گفتمان خود تاکید داشت تا اشتباهات گذشته تکرار نشود و لذا توسعه را با استقلال از بیگانه، آزادی سیاسی همراه کرده و آنها را در متن دین اسلام به جامعه ارائه کرد.

گفتمان امام خمینی، ترکیب موفقی از این عناصر بود و به همین دلیل به سرعت مورد اقبال مردم ایران قرار گرفت. هر چند انقلاب اسلامی ایران، در ادامه جنبش اجتماعی مردم ایران در دو سده گذشته بوده و لذا جدای از آن دیده نمی شود، اما روایت امام خمینی از ترکیب این اصول، روایت یکه ای بود و امام بر خلوص این روایت تاکید بسیار داشت تا از انحراف آن جلوگیری کند.

البته در همان دوران، گفتمان های دیگری نیز در جامعه ایران موجود بود، که با رژیم پهلوی مبارزه می کردند، از جمله ملی گراها، کمونیست ها، ملی مذهبی ها، طرفداران مبارزه مسلحانه و... اما امام خمینی اهداف خود را با صراحت و به روشنی بیان کردند و مردم نیز به آن اقبال کردند و دیگر گروه ها ناگزیر از پذیرش نظر امام شدند. بعنوان مثال، امام در باره جمله خبرنگار که در باب مذاکرات و تفاهم با رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی می پرسد، می گوید: «و اما مذاكرات با آقايان بازرگان و سنجابى، بله اينها آمدند و من مسائل ايران را و مصالح ملت را به آنان گفته ام و آنان هم مخالفتى ابراز نداشتند.» (صحيفه امام، ج4: 430)

این صراحت امام در باره انقلاب اسلامی، از ابتدای مبارزه مورد تاکید ایشان بوده است. ایشان در پیامی به ملت ایران در تاریخ 5 مرداد 1357 (که هنوز حتی جنبش مردم ایران اوج نگرفته بود) می گوید: «نهضت مقدس اخير ايران كه ابتداى شكوفايى اش از 15 خرداد 42 بود صددرصد اسلامى است، و تنها به دست تواناى روحانيون با پشتيبانى ملت مسلمان و بزرگ ايران پى ريزى شد، و به رهبرى روحانيت، بى اتكا به جبهه اى يا شخصى يا جمعيتى اداره شده و مى شود.» (صحیفه امام، ج 3: 431)

آنچه گفتمان امام خمینی را از سایر گفتمان های آن دوران جدا می کند، مشخص شده در شعار اساسی مردم در آن دوران بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. اما سایر بخش های حرکت مردم ایران و تلاش متمادی برای دست یابی به توسعه، مورد تاکید ایشان بوده و حتی یکی از دلایل امام خمینی برای مخالفت با رژیم پهلوی، عدم دستیابی ایران به توسعه بود. امام در مصاحبه با خبرگزاری رویتر می گوید: « ببينيم مخالفت با رژيم شاه بر سر چيست؟ او يك رژيم وابسته و تابع امريكاست و برنامه هاى آن كشور را در ايران به اجرا مى گذارد و اين برنامه ها، ايران را به نابودى كشانده است... او براى حفظ تعادل، بخشى از منابع ثروت كشور را در اختيار روسها گذاشته است. رژيم شاه همه آزاديها را در ايران از ميان برده است... رژيم شاه به اقرار دست نشاندگانش درمجلس ودرمطبوعات و درحكومت، غرق در فساد بوده است و گردانندگان اين رژيم، ميلياردها ثروت كشور را دزديده و برباد داده اند... رژيم شاه، اقتصاد ملى را بكلى متلاشى كرده است. درباره اين امر سالها پيش و به دفعات اعلام خطر شده است. اما شاه به جاى توجه به واقعيت با صرف ميليونها دلار درباره «معجزه اقتصادى» و «رشد ايران كه در دنيا بى مانند است» تبليغ مى كرد...» (صحیفه امام، ج 4: 160)

همچنین در جای دیگر می گویند: «محمد رضاشاه، در تمام جوانب ترقى ملت ما... نگذاشته كه ملت ما رو به ترقى رود. نگذاشته است فرهنگ ما فرهنگ مترقى باشد. ارتش ما را در تحت نظارت ارتشهاى ديگران قرار داده است. مستشاران امريكايى هستند كه ارتش ما را اداره مى كنند. اقتصاد ما را بكلى از بين برده است. ايران كه زراعتش از بين رفته و نفتش را هم دارند زياد خرج مى كنند و به ديگران هم زياد مى دهند كه آن هم از بين برود. اگر محمدرضا شاه در سلطنت باقى باشد، چند سال ديگر كشور ما رو به فقر و نيستى خواهد رفت. بنابراين تا ايشان نرفته است، مملكت ما نمى تواندروى آزادى و ترقى ببيند، و بايد برود ..» (صحیفه امام، جلد 4: 174)

این نگاه در بسیاری از مصاحبه ها و بیانات ایشان در همان دوران به چشم می خورد. لذا در عین تداوم، نوعی از تمایز با دوران گذشته نیز در حرکت امام وجود دارد. انقلاب اسلامی ایران محصول این تمایز در عین تداوم است.

اکنون با گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، دو حرکت افراطی در باب تبیین انقلاب اسلامی وجود دارد. یک نگاه، تاکید بر تداوم دارد و انقلاب را، جنبشی می داند در ادامه سایر جنبش ها، و نقش امام و روایت خاص وی در وقوع و بقای این انقلاب انکار می کند. این نگاه، حتی نام انقلاب را هم عوض کرده و ترجیح می دهد تا بجای «انقلاب اسلامی»، از واژه «انقلاب 1357» استفاده کند. انکار جایگاه امام خمینی و نقش ویژه وی در پیروزی انقلاب، باعث تبیین نادرست از انقلاب اسلامی خواهد شد.

در مقابل، عده ای دیگر، با تاکید بر تمایز، تلاش دارند تا جنبش های پیشین ملت ایران را نادرست و گاه وابسته به استعمار معرفی کنند و تنها انقلاب اسلامی ایران را به عنوان جنبش انقلابی مردم ایران می پذیرند.

پس از پیروزی انقلاب، دو آرزوی دیرین ایرانیان، یعنی استقلال و آزادی تحقق یافت، اما افتاد مشکل ها. در بعد خارجی، نگاه ضدامپریالیستی انقلاب و نیز دخالت های آمریکا و همچنین وقوع جنگ تحمیلی باعث تشدید تعارض میان ایران و آمریکا شد و این رویه در دهه های بعد به صورت یک مساله جدی در روابط خارجی ایران درآمد. اکنون تفسیر از استقلال بسیار موسع است و هرگونه حضور یا همکاری خارجی در ایران به دیده تردید نگریسته می شود و البته بخشی از آن به دلیل سابقه طولانی وضعیت نیمه استعماری در ایران، طبیعی است.

در مساله آزادی نیز، رفتار مخالفان پس از انقلاب وضعیت را دشوار کرد. مخالفان در برخی مواقع دست به اقدامات مسلحانه زدند و در اثر آن و با کاربرد نظریه قطع بازوان امام، بسیاری از یاران درجه اول امام خمینی کشته شدند و امام نیز مجبور به تغییر در رویه خود شد. قرار نبود که روحانیون وارد سطح اجرا شوند و تنها بنا بود که بر رویه ها نظارت کلان داشته باشند. امام خمینی نیز بر همین اساس، پس از پیروزی انقلاب به قم رفتند. اما عدم متابعت دولتمردان از نظریات امام و نیز اقدامات مسلحانه مجاهدین خلق و سایر گروه های مخالف باعث شد تا جامعه به سمت دوقطبی شدن پیش رود و همین مساله باعث محدود شدن آزادی ها در جامعه شد.

اما میراث امام خمینی برای جامعه ایران و جهان، جدای از تاسیس نظامی بر پایه سه اصل استقلال، آزادی و جمهوری و با محتوای اسلامی، نظرات امام خمینی در باره نظام جهانی است. امام خمینی از ابتدای شروع مبارزه در سال 1341، علت اصلی عقب ماندگی ایران را علاوه بر حکام مفسد، نظام سلطه می دانست و آمریکا را مظهر اساسی آن می دانست.

امام پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش داشت تا دامنه انقلاب اسلامی را از مرزهای ایران به جهان اسلام، سپس به دنیای عقب نگه داشته و در مرحله بعد تمام جهان گسترش دهد. امام خمینی به همین دلیل از تصرف سفارت آمریکا در ایران، یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع کرد و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اسلامی دانست. همچنین امام خمینی در سال های پایانی حیات خویش، هم بصورت نظری این تفکر را اشاعه داد و هم بصورت عملی با فتوای سلمان رشدی و نیز دعوت گورباچف به اسلام آن را پیاده کرد.

راه حل امام خمینی چنین است: «خداوند قدرت شكستن چهارچوب سياست هاى حاكم و ظالم جهانخواران، و نيز جسارت ايجاد داربست هايى بر محور كرامت انسانى را به همه مسلمين عطا فرمايد؛ و همه را از افول ذلت به صعود عزت و شوكت همراهى نمايد» (صحیفه امام، ج 21: 83) راه حل نهایی امام خمینی، تغییر پارادایم حاکم بر جهان و «ایجاد داربست هایی بر محور کرامت انسانی» است.

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان