منو سایت
تاريخ:دوازدهم اسفند 1393 ساعت 18:59   |   کد : 625
کتاب خوب نداریم!
مصاحبه با مجله سوره اندیشه
 منتشرشده در سایت سوره اندیشه (اینجا

به نظر شما چرا بزرگان فرهنگی ما این همه بر روی مطالعه تأکید می‌کنند؟ چرا کمبود مطالعه برای ما مسئله و معضل فرهنگی محسوب می‌شود؟ اگر فرهنگ ما فرهنگ شفاهی است، چرا خواندن متن برای ما این همه اهمیت دارد؟

تربیت یک عمل فردی است؛ یعنی فرد باید بخش‌هایی از فرهنگ را کسب کرده و خودش هم آن را برای خود، درونی کند. راه اصلی تربیت هم خواندن است. البته خواندنِ با تمرکز که به آن یک پدیده‌ی ارتباطی گرم می‌گویند. بنابراین فرهیخته‌شدن و صاحب فرهنگ شدن، به‌وسیله‌ی خواندن میسر است. لذا برای این‌که علمی بجوشد و تولید شود باید درون افرادی از قبل پر شده باشد.

وقتی شما که دکتر شدید، یک دفعه روح القدس بر شما نزول نمی‌کند! باید ذره‌ذره زحمت بکشید تا ابواب دانش از قلب‌تان به زبان‌تان جاری شود. نمی‌توان با قطعیت گفت که مردم ایران فرهنگ شفاهی دارند. پیش از مشروطه افراد زیادی سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم بیگ را دست‌به‌دست می چرخاندند و آن را می‌خواندند. امروز هم فضای شبکه‌های اجتماعی بسیار فراگیر است و مردم در این فضاها متن می‌خوانند. هر چند این متن‌ها متن مینیمال باشد.

مشکل کتاب نخواندن مردم چیست؟

فقدان کتاب خوب. البته ممیزی بی‌منطق هم داریم؛ تعداد ناشران‌مان بیش از تعداد کتاب‌فروشی است؛ کتاب‌فروشی خوب کم است و... . اما به هر روی تجربه‌ی کتاب‌های پرفروش نشان می‌دهد که کتاب خوب، خوانده خواهد شد. من در چند روز اخیر به‌واسطه‌ی این‌که یکی از داوران جایزه‌ی جلال آل احمد بودم، مجبور بودم کتاب‌های داستانی را بخوانم. در این مدت وقتم تلف شد. ما در ایران کتاب‌سازی می‌کنیم و سفارش کتاب می‌دهیم. در این شرایط چه توقعی داریم که مردم کتاب بخوانند؟! درست است که مردم فرهنگ شفاهی دارند و تلویزیون اخلاق مردم را فاسد کرده و... اما در این شرایط هم کتاب خوب خوانده می‌شود. ما صنعت کتاب‌سازی داریم و برای ارتقاء و گزارش کار و... کتاب چاپ می‌کنیم، نه برای خوانده شدن. ما فکر می‌کنیم اگر به‌جای 20 دانشجوی دکتری، 2000 دانشجوی دکتری داشته باشیم، علم صد برابر می‌شود؛ اما این‌طور نیست. علم، ابتدائاً پدیده‌ای فردی است.

شما ترویج کتاب‌های عامه‌پسند را مناسب می‌دانید؟

کتاب خواندن سخت است و یکی از راه‌هایی که می‌تواند این سختی را آسان کند، خواندن کتاب‌های عامه‌پسند است. اگر بیست درصد کسانی که به خواندن عادت کرده‌اند، بعدها کتاب جدی بخوانند، ما جلو افتاده‌ایم. ما باید ترویج کنیم که به‌جای پای تلویزیون نشستن کتاب دست بگیریم و بخوانیم. آمار نشان می‌دهد ما حدود سه ساعت در روز تلویزیون می‌بینیم. به نظر من تلویزیون، اخلاق اجتماعی مردم را فاسد کرده است. ذات تلویزیون ذات فراغتی سرد است. به نظر من عمل خواندن از عمل تلویزیون دیدن بسیار بهتر است. انتهایِ تلویزیون دیدن به تعبیر پستمن این است که فرد احمق می‌شود؛ اما هیچ وقت کسی که کتاب می‌خواند ـ حتی اگر آگاتاکریستی و فهیمه رحیمی بخواند ـ احمق نمی‌شود. عمل کتاب خواندن به عنوان یک کار اوقات فراغت خوب است.

به نظر شما ارائه‌ی سیر مطالعاتی برای فهم حوزه‌های مختلف معنادار است؟

سیر مطالعاتی به این معنا که توصیه‌ی پله‌پله وجود داشته باشد، با این‌که خوانندگان برای یافتن کتاب و محتوای مورد نظرشان به افرادی اعتماد کنند و توصیه‌های او را بپذیرند، متفاوت است. من این حالت دوم را می‌پسندم. من با دست مردم را گرفتن و آن‌ها را قدم‌قدم به بالا بردن موافق نیستم؛ به دلیل این‌که کسی که آن بالا باشد و بخواهد دست مردم را بگیرد، نمی‌بینم. اما ارائه‌ی کتاب‌ها برای فهم در سطوح مختلف در حوزه‌های مختلف کار خوبی است. ما باید به تناسب افراد و نیازهای آن‌ها کتاب‌ها مختلف پیشنهادی داشته باشیم. من وابسته به کسی شدن را نمی‌پسندم. سیستم مشاوره‌ی موجود در دنیا، اکنون نقد است. نقد کتاب یک عمل دوجانبه و فعال و زنده و تقریباً هم‌سطح است؛ اما سیر مطالعاتی یک عمل بالا به پایین است.

خلاصه‌سازی کتاب چه‌قدر ممکن و مفید است؟

علم با جزئیات و با تفصیل و به تدریج آموخته می‌شود. ما امروز کتاب‌های بسیاری تحت عنوان «درآمدی بر...» داریم. خلاصه خواندن مانند این می‌ماند که کسی مجله‌ی دانشمند را بخواند و خیال کند که دانشمند شده است. اگر یک نویسنده‌ی حرفه‌ای کل ادبیات غرب را (مثلاً هر نویسنده را در حدود 30 صفحه) خلاصه کند، کار قابل استفاده‌ای کرده است. ولی باید دانست که این خلاصه است و در نهایت یک درک اجمالی می‌دهد تا در ادامه خواننده، علاقه و نیازش را پیدا کند. خلاصه، علم نیست؛ تنها یک دریچه است. مشکل ما در علوم اجتماعی این است که دانشجویان ما دورکیم را از کتاب نظریات جامعه‌شناسی (یا حداکثر کتاب ریمون آرون) می‌خوانند و خود کتاب دورکیم را نمی‌خوانند. کتاب ریمون آرون، نظریه‌ی دورکیم نیست، بلکه درآمدی بر نظریه‌ی دورکیم است. حتی در مورد ادبیات هم خلاصه‌ی کتاب از خود کتاب کفایت نمی‌کند؛ چون یادگیری شخصی و تراکمی است. همه‌ی این خلاصه‌ها و درآمدها برای این است که شما را به ابتدای کار علمی برساند.

در رشته‌ی تخصصی شما کتاب‌های چاپ شده چه‌قدر با نیازهای دانشجویان تناسب دارد؟

در ایران کتاب معمولاً برای خواندن نوشته نمی‌شود. این همه کتاب غیرِمناسب مانع دیده شدن اندک کتاب‌های خوب شده است. اگر به کتاب‌های مهم رشته‌ی جامعه‌شناسی توجه کنید، می‌بینید که بسیاری از آن‌ها ترجمه نشده‌اند. هرکس هر کتابی را در دسترس داشته و خوانده است، آن را ترجمه می‌کند. ترجمه در ایران هوش‌مند نیست.

به نظر شما امکان پرفروش شدن کتاب با برنامه‌ریزی قبلی وجود دارد؟

بله. اگر شما ذائقه‌ی بازار را بشناسید، می‌توانید کتاب پرفروش تولید کنید. پرفروش‌ترین کتاب در جامعه‌شناسی ایران، کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» بوده است. این کتاب هم‌زمان با دادگاهی شدن شهردادر وقت تهران به بازار آمد. کتاب‌های «جامعه‌شناسی» گیدنز، «توسعه و تضاد» رفیع‌پور و... کتاب‌های خوبی هستند که با استدلال به مسائل پاسخ داده‌اند و پرفروش بوده‌اند. کتاب خوب، فروش خوبی خواهد کرد.

اما این موفقیت‌ها به نظر یک اتفاق بوده‌اند و نتوانسته‌اند نه توسط نویسنده و نه توسط ناشر تکرار شوند؟

با شما مخالفم. برای مثال انتشارات سوره مهر به یک معجون جادویی دست پیدا کرده و آن را تکرار نموده است. برای کتاب‌های «دا»، «بابانظر»، «نورالدین پسر ایران»، «خاطرات عزت‌شاهی»، «خاطرات احمد احمد» موفقیت تکرار شده است. من درباره‌ی کتاب «دا» پیمایش تلفنی انجام داده‌ام. 5% مردم تهران «دا» را خوانده‌اند و 2.7% هم «دا» را تورق کرده‌اند. بیش از نیمی از افراد هم کتاب را خریده بودند. این موفقیت با «دا» شروع شد و با «نورالدین پسر ایران» و باقی کتاب‌ها ادامه یافت. هرچند من به این شیوه‌ی روایت تاریخ نقد دارم و آن را تاریخ نمی‌دانم و به نظرم مخاطراتی خواهد داشت، اما به هر حال کتاب‌های پرفروشی هستند. علاوه بر این کتاب‌های عامه‌پسند مذهبی، کتاب‌های روان‌شناسی خودیار و... فروش خوبی می‌روند. کتاب خوب به نسبت خواننده‌ی خودش را پیدا می‌کند به شرط این‌که این علف هرزها از بین بروند. کتاب‌سازی باعث شده که کتاب‌های بد جلوی دیده شدن کتاب های خوب را هم بگیرند.

مسائل و علایق و درگیری‌های غالب انسان‌ ایرانی چیست که به سراغ چنین کتاب‌هایی می‌رود؟

انسان ایرانی کنونی خودش نمی‌داند چه می‌خواهد. براساس شعر شفیعی کدکنی:

به کجا چنین شتابان

به هر آن کجا که باشد به‌جز این سرا، سرایم

انسان ایرانی می‌داند که یک مشکلی دارد؛ اما نمی‌داند آن مشکل چیست. ما فقط می‌خواهیم ایرانی نباشیم. به نظر شما با چه منطقی افرادی می‌روند در دبی خانه می‌خرند!؟ منطقی در این بین وجود ندارد. انسان ایرانی، انسانی به‌شدت سردرگم است. اگر براساس کتاب کیمیاگر بخواهیم ماجرا را ببینیم، انسان ایرانی در حال گشتن است. او باید بگردد، اما ما جلوی گشتنش را گرفته‌ایم و به او می‌گوییم همین چیزی که داری خوب است؛ اما او باید خودش برود و بگردد و ببیند که خبر خاصی در بیرون از این‌جا نیست. ما هیچ وقت از ارتباط با دیگران ضربه نخورده‌ایم. به نظر من باید تسهیل کرد که توریست ها به ایران بیایند و ایرانی‌ها به خارج بروند. ما به دنبال سراب و ناکجا هستیم و چون امنیت وجودی‌مان به هم خورده است، نگران آینده‌مان هستیم. ما همیشه در وضع خطیر کنونی به سر می‌بریم. جامعه‌ی ایرنی همیشه احساس اضطراب دارد و لذا دیگر حوصله‌ی پرداختن به فرهنگ را ندارد.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان